خالد بن ولید؛ فرمانده نظامی کودتای سقیفه / نقش خالد در اتفاقات غمانگیز خانه حضرتزهرا (س)
خالدبن ولید سردار اسلام نبود، بلکه فرمانده نظامی کودتای سقیفه بود و واضح است اهل سقیفه که بدعت را جای سنت به خورد امت دادهاند …
گروه دین و اندیشه «خبرگزاری دانشجو»، حامد صارم، مقاتله و جنگ بر اساس «تنزیل»، پس از شهادت پیامبر (ص) به اتمام رسید. هنوز بدن پیامبر بر روی زمین در حال غسل و کفن بود که جنگ بر اساس «تاویل» آغاز شد. امیر المومنین وصی و خلیفه پیامبر (ص) در حال غسل دادن بدن مطهر رسول خدا بودند، اصحاب صحیفه، همان هم پیمانان بر تمرد از فرمان، مفاد صحیفه را عملی کردند و در سقیفه گرد آمدند تا به هر نحوی، وصیت پیامبر زیر پا قرار گیرد و خلافت را از دست علی (ع) در بیاورند.
در حقیقت برخلاف آنچه امروز ادعا میشود؛ سقیفه اجماع امت یا به خیال بعضی ساده اندیشان مردم سالاری نبود، بلکه تنها و تنها عملی شدن توطئه اصحاب صحیفه بود، که پیامبر در خطبه غدیر به آن هشدار داده بود (۱) و امام باقر (ع) در تفسیر آیه شریفه «…کَذلِکَ یُریهِمُ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ حَسَراتٍ عَلَیْهِمْ وَ ما هُمْ بِخارِجینَ مِنَ النَّار»(۲) فرمودند: «اینگونه خدا اعمال و کردارشان را با حسرتها و پشیمانیها به آنان نشان میدهد، این در هنگام مرگ است که عذابهایی که برایشان مهیا شده میبینند ایشان اصحاب صحیفه هستند که بر مخالفت با علی (ع) عهد و پیمان بستند و ایشان از آتش جهنم خارج نخواهند شد.»(۳)
فتنه اصحاب صحیفه در سقیفه
بدون شک اصحاب صحیفه قبل از سقیفه با خلیفهای که خودشان تعیین کرده بودند بیعت کرده بودند و سقیفه با همه شومی که داشت و دارد یک نمایش خیمه شب بازی برای اجرایی شدن عهدنامه اصحاب صحیفه بود. در حقیقت تمام فتنهها و قتلها و اختلافاتی که بعد از شهادت پیامبر اکرم واقع شد اثرات شوم این صحیفه است. لذا باید ریشههای سقیفه را در صحیفه جستجو کرد.
بنابراین بسیار طبیعی است که افرادی که در نوشتن صحیفه و امضای آن نقش داشتهاند در سقیفه و وقایع بعد از آن بالاخص شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) نقش اساسی و پررنگ داشته باشند. امیرالمومنین (ع) نیز در مسجد پیامبر در مقابل ایشان مکر صحیفه را برملا میکند. حضرت رو به مردم حاضر در مسجد کرده و میفرمایند: «اى گروه مسلمانان و اى مهاجرین و انصار! شما را به خدا قسم مىدهم که آیا در روز غدیر خم از پیامبر (ص) شنیدید که آن مطالب را مىفرمود، و در جنگ تبوک آن مطالب را مىفرمود؟»
سپس على (ع) آنچه پیامبر (ص) علنى براى عموم مردم درباره او فرموده بود چیزى باقى نگذاشت مگر آنکه براى آنان یادآور شد. (و مردم درباره همه آنها اقرار کردند و) گفتند: بلى، به خدا قسم.
وقتى ابوبکر ترسید مردم على (ع) را یارى کنند و مانع او شوند پیشدستى کرد و (خطاب به حضرت) گفت: آنچه گفتى حق است که با گوش خود شنیدهایم و فهمیدهایم و قلب هایمان آن را در خود جاى داده است و لکن بعد از آن من از پیامبر شنیدم که مىگفت: «ما اهل بیتى هستیم که خداوند ما را انتخاب کرده و ما را بزرگوار داشته و آخرت را براى ما بر دنیا ترجیح داده است و خداوند براى ما اهل بیت، نبوّت و خلافت را جمع نخواهد کرد.»
على (ع) فرمود: آیا کسى از اصحاب پیامبر هست که با تو در این مطلب حضور داشته؟ عمر گفت: خلیفه پیامبر راست مىگوید. من هم از پیامبر شنیدم همان طور که ابوبکر گفت. ابوعبیده و سالم مولى ابىحذیفه و معاذبن جبل هم گفتند: راست مىگوید، ما این مطلب را از پیامبر شنیدیم.
على (ع) به آنان فرمود: وفا کردید به صحیفه ملعونهاى که در کعبه بر آن هم پیمان شدید که: «اگر خداوند محمّد را بکشد یا بمیرد امر خلافت را از ما اهل بیت بگیرید.» ابوبکر گفت: از کجا این مطلب را دانستى؟ ما تو را از آن مطلع نکرده بودیم! (۴)
بعد از اینکه در سقیفه وصیت پیامبر نادیده گرفته شد و بیعت غدیر شکسته شد و ابوبکر زمامدار امور شد، نوبت به گرفتن بیعت از مردم شد، بعضی که داخل در حزب صحیفه بودند به راحتی وارد در حزب سقیفه شدند و گروهی نیز به اجبار تن به بیعت دادند.
اما بیعت این مردم چندان اهمیتی ندارد؛ زیرا تا کسی که در غدیر مولا و سرپرست معرفی شده است بیعت نکند؛ کار زمامدار اول سامانی نخواهد گرفت. از این رو بود که او، دست به دامن هم پیمانانش شد، کسانی که با امضای صحیفه تعهد به یاری او داده بودند تا به هر صورت ممکن غدیر را به وادی فراموشی بکشانند و حق علی (ع) را غصب کنند.
نقش خالدبن ولید در اتفاقات غمانگیز خانه حضرت زهرا (س)
بنابراین ایشان را به در خانه فاطمه زهرا (س) فرستاد تا از علی (ع) بیعت بگیرند؛ ایشان از بیعت سر باز زد و آن اتفاقات غم انگیز رخ داد. همان حادثهای که برای اهل بیت (ع) و شیعیان ایشان تلختر از کربلا بود. در این میان نقش خالدبن ولید که او را شمشیر خدا لقب دادند حائز اهمیت است.
نقش خالدبن ولید در ترور پیامبر
نباید فراموش کرد، خالد همان کسی است که در ترور پیامبر در تبوک شرکت داشته است و همو بوده است که صحیفه ملعونه دوم را امضا کرده است و بعد از شهادت پیامبر در سقیفه شرکت داشته است.(۵)
احضار علی (ع) برای بیعت
عمر به ابوبکر گفت: «همه مردم با تو بیعت کردند به جز این مرد و اهل بیتش و این چند نفر. اکنون سراغ او بفرست». ابوبکر پسرعموى عمر را که به او «قنفذ» گفته مىشد سراغ حضرت فرستاد و به او گفت: اى قنفذ، سراغ على برو و به او بگو: «خلیفه پیامبر را اجابت کن»! قنفذ رفت و پیام را رسانید.
امیرالمؤمنین (ع) فرمود: «چه زود بر پیامبر دروغ بستید، پیمان را شکستید و مرتد شدید. به خدا قسم، پیامبر (ص) غیر مرا خلیفه قرار نداده است. اى قنفذ بازگرد که تو فقط پیام رسانى. به او بگو: على به تو مىگوید: «بخدا قسم پیامبر تو را خلیفه قرار نداده و تو خوب مىدانى که خلیفه پیامبر کیست»!
قنفذ نزد ابوبکر بازگشت و پیام را رسانید. ابوبکر گفت: «على راست مىگوید، پیامبر مرا خلیفه خود قرار نداده است»! عمر غضبناک شد و از جا جست و به پا ایستاد. ابوبکر گفت: «بنشین». سپس به قنفذ گفت: «نزد على برو و به او بگو: امیرالمؤمنین ابوبکر را اجابت کن»!
قنفذ آمد تا نزد على (ع) وارد شد و پیام را رسانید. حضرت فرمود: «به خدا قسم دروغ مىگوید. نزد او برو و به او بگو: به خدا قسم نامى را که از آن تو نیست بر خود گذاشتهاى، تو خوب مىدانى امیرالمؤمنین غیر توست.»
قنفذ بازگشت و به ابوبکر و عمر خبر داد. عمر غضبناک از جا برخاست و گفت: «من ضعف عقل و ضعف رأى او را مىشناسم!! و مىدانم که هیچ کار ما درست نمىشود تا آنکه او را بکشیم!! مرا رها کن تا سر او را برایت بیاورم»!!
ابوبکر گفت: «بنشین»، ولى عمر قبول نکرد، و ابوبکر او را قسم داد تا نشست. سپس گفت: اى قنفذ، نزد او برو و به او بگو: «ابوبکر را اجابت کن». قنفذ آمد و گفت: «اى على! ابوبکر را اجابت کن». على (ع) فرمود: «من مشغول کار دیگرى هستم و کسى نیستم که وصیّت دوستم و برادرم را رها کنم و سراغ ابوبکر و آن ظلمى که بر آن اجتماع کردهاید، بیایم»(۶).
خالدبن ولید؛ کسی که برای آتش زدن بیت وحی هیزم آورد
قنفذ رفت و به ابوبکر خبر داد. عمر غضبناک از جا جست و خالد بن ولید و قنفذ را صدا زد و به آنان دستور داد تا هیزم و آتش با خود بیاورند. سپس به راه افتاد تا به در خانه على (ع) رسید در حالى که حضرت فاطمه (س) پشت در نشسته بود و سر مبارک را بسته و در رحلت پیامبر صلى اللَّه علیه و آله جسمش نحیف شده بود.
عمر پیش آمد و در را زد، و بعد صدا زد: «اى پسر ابى طالب، در را باز کن»! حضرت زهرا (س) فرمود: «اى عمر، ما را با تو چه کار است؟ ما را به حال خودمان رها نمىکنى؟» عمر گفت: «در را باز کن و گر نه خانه را بر سر شما آتش مىزنیم»(۷).
چگونه میتوان باور کرد کسی که شمشیر خداوند است برای آتش زدن خانهای که محل نزول وحی است هیزم آورد؟ آیا کسی که خانه تنها یادگار پیامبر را تهدید به آتش زدن میکند شمشیر شیطان نیست؟
خالدبن ولید و تصمیم به قتل حضرت زهرا (س)
پس از آنکه فرستاده زمامدار اول خانه را آتش زد و وارد خانه شد و پاره تن حضرت پیامبر را مورد ضرب و شتم با غلاف شمشیر قرار داد امیرالمؤمنین (ع) برخاست و گریبان عمر را گرفت و او را تکانى داد و بر زمین زد و بر بینى و گردن او کوبید و تصمیم به قتل او گرفت.
ولى سخن پیامبر (ص) و وصیّت او درباره صبر و تسلیم را به یاد آورد و فرمود: «اى پسر صُهاک، قسم به خدایى که محمّد را به نبوّت کرامت داد، اگر نبود مقدّرى که از طرف خداوند نوشته شده مىفهمیدى که تو نمىتوانى داخل خانهام شوى»! در این هنگام عمر کمک خواست. مردم رو به خانه آوردند و داخل شدند. خالد بن ولید شمشیر از غلاف بیرون کشید تا فاطمه (ع) را بزند! امیرالمؤمنین (ع) با شمشیر بر خالد حمله کرد. او حضرت را قسم داد و حضرت هم دست نگه داشت(۸).
خالدبن ولید و تهدید حضرت علی (ع) به قتل
بعد از آنکه حضرت امیر را مظلومانه به سمت مسجد کشاندند و ایشان از بیعت با اولین غاصب ابا کردند، عمر حضرت را تهدید به کشتن کرد و گفت: «به خدا قسم گردنت را مىزنیم»! حضرت فرمود: «به خدا قسم دروغ گفتى اى پسر صُهاک! تو قدرت بر این کار ندارى، تو پستتر و ضعیفتر از این هستى.»
خالدبن ولید از جا برخاست و شمشیرش را بیرون کشید و گفت: «به خدا قسم اگر بیعت نکنى تو را مىکشم»! امیرالمؤمنین به طرف او برخاست و جلو لباسش را گرفت و او را به عقب پرتاب کرد، به طورى که او را بر قفا به زمین انداخت و شمشیر از دستش افتاد(۹ ).
شمشیر خالدبنولید در اختیار غاصبان
عمر همراه خالد و مغیره و عدهای از مردم به زبیر حمله کردند او را به زور وادار به بیعت کردند و زبیر- در حالى که عمر روى سینهاش نشسته بود- گفت: «اى پسر صُهاک، به خدا قسم اگر شمشیرم در دستم بود از من فاصله مىگرفتى» و سپس بیعت کرد.
سلمان مىگوید: «سپس مرا گرفتند و بر گردنم کوبیدند تا مثل غدهاى ورم کرد. سپس دست مرا گرفتند و آن را پیچانیدند. لذا به اجبار بیعت کردم»(۱۰).
خالد بن ولید در حالی دست به هتک حرمت امیرالمومنین میزند و به پاره تن پیامبر بی شرمانه حمله میکند که خود جزء کسانی است که به دستور پیامبر به حضرت علی (ع) با لقب امیرالمومنین سلام کرده است (۱۱).
خالدبن ولید؛ فرمانده نظامی کودتای سقیفه
در حقیقت خالدبن ولید سردار اسلام نبود، بلکه فرمانده نظامی کودتای سقیفه بود و واضح است که اهل سقیفه که بدعت را جای سنت به خورد امت دادهاند او را شمیشر خدا بخوانند. تقریبا هرجایی که مخالفی از مخالفان سقیفه قرار است حذف فیزیکی شود پای خالدبن ولید در میان است.
بررسی افعال و کردار این شخص خبیث این احتمال را قوت میبخشد که حزب سقیفه هم چنان که خلافت را بین خود تقسیم کردند فرماندهی نظامی کودتاچیان را بر عهده خالدبنولید گذاشتند؛ چرا که هر کجا و در هر موقعیتی که احتیاج به قدرت شمشیر برای نابودی غدیر داشتند سراغ قداره کشی به نام خالد بن ولید میرفتند و او نیز ماموریتهای محوله را با جان و دل میپذیرفت.
میتوان در این میان از سعد بن عباده نام برد که در زمان خلافت ابوبکر با او بیعت نکرد و در زمان خلافت عمر از ترس مکر او به سمت شام رفت و در «حوران» در حالى که بیعت هیچ خلیفهاى را بر گرده نداشت وفات یافت. اما مرگ او بسیار مشکوک بود، در حقیقت او به مرگ طبیعی از دنیا نرفت بلکه ترور شد و بعد از قتلش رواج دادند که او را جنیان کشتند ! در حالیکه متهمین به قتل او خالدبن ولید و مغیره بن شعبه بودند (۱۲).
شمشیر خدا چه کسی است؟
عجیب نیست که وی را شمیر خدا خواندند با هدف اینکه چراغ غدیر را خاموش کنند و کسی را که شجاعان و نامداران عرب را بر زمین زد و هنگامی که پیامبر برای جنگ با عمرو بن عبدود مبارز میخواست هیچ یک از مسلمانان حتی سر خود را نیز بلند نکردند را تحت الشعاع شخصیت سخیف خالد قرار دهند در حالی که امیرالمومنین همان کسی است که پیامبر خدا در فضیلت ایشان فرمود: «یا علی تو تک سوار عرب هستی …. و تو شمشیر خدا هستی که هیچ گاه خطا نمی کنی»(۱۳).
آنچه که تاکنون گفته شد در باره خالد بن ولید این حامی و حافظ راه شیطان؛ تا حد بسیاری شخصیت او را معرفی میکند، اما ذکر کردن همه جنایات او در حوصله این نوشتار نیست. طرح ریزی ترور امیر المومنین در مسجد که نافرجام ماند اوج شقاوت این شخص را میرساند اما در این میان واقعه کشتار قبیله مالک بن نویره به عنوان نمونهای از درنده خویی این شخص که او را سیف الله نامیدند ذکر میشود تا روشن شود تمام جنگهای خالد و کشتارهای او با هدف دشمنی کردن با آل رسول الله خاصه امیر المومنین بوده است.
مالک بن نویره مردی از اهل بهشت
براء بن عازب میگوید: رسول خدا در میان اصحابشان نشسته بودند که گروهی از بنی تمیم به سر کردگی مالک بن نویره بر پیامبر وارد شدند. مالک گفت: «ای رسول خدا ایمان را به من بیاموز»، رسول الله فرمودند: «شهادت بده که خدایی جز خدای یکتا نیست و من فرستاده خدا هستم. نمازهای پنج گانه را به جا آور، ماه رمضان را روزه بدار، زکات مال خویش را بپرداز و ولایت وصی من را بعد از من داشته باش (با دست مبارک خویش به امیر المومنین (ع) اشاره کردند) و خونی را به ظلم نریز و…..»
مالک گفت: اینها را دوباره تکرار کنید که من فردی فراموش کار هستم و پیامبر برای او تکرار کرد. مالک ایستاد در حالی که میگفت: «به خدا سوگند ایمان را آموختم». بعد از اینکه از رسول خدا دور شد پیامبر فرمود: «هر کس که دوست دارد نگاه کند به مردی از اهل بهشت باید به این مرد نگاه کند».
ابوبکر و عمر گفتند پیامبر به چه کسی اشاره میکند سپس رفتند تا خود را به مالک رساندند و به او گفتند بشارت باد بر تو از خدا و رسولش. مالک درجواب گفت: «خداوند بشارت شما را نیکو گرداند اگر شما نیز به آن چه که من شهادت دادم شهادت دهید و خداوند بشارت شما را نیکو نگرداند اگر منکر آنها باشید».
طلب استغفار ابوبکر و عمر از مالک
ابوبکر گفت: این گونه سخن مگو من پدر عایشه همسر پیامبر هستم مالک گفت شما دو نفر از من چه میخواهید؟ آن دونفر به مالک گفتند: «تو از اصحاب بهشت هستی پس برای ما استغفار کن»، مالک گفت:«خداوند شما دو نفر را نیامرزد شما دو نفر پیامبر صاحب شفاعت را ترک کردید و از من میخواهید که برای شما استغفار کنم»؟
آن دو نفر بازگشتند در حالی که آثار اندوه در چهره ایشان آشکار بود، هنگامی که پیامبر آن دو را دیدند تبسم کردند و فرمودند: «آیا در حق، غضب وجود دارد»؟ هنگامی که پیامبر به شهادت رسیدند بنی تمیم به همراه مالک بن نویره به مدینه برگشتند تا ببینند چه کسی جانشین رسول خدا شده است؟
اعتراض مالک به غصب خلافت توسط ابوبکر
روز جمعه وارد شدند در حالی که ابوبکر بر منبر خطبه میخواند. مالک پرسید: چه شد آن وصیی که رسول خدا به من امر کرده است موالات او را؟ گفتند: ای اعرابی امر تازهای به وجود آمده است؟ مالک گفت: «به خدا سوگند امر تازه ای به وجود نیامده است بلکه شما مردم به خدا و رسولش خیانت کردهاید».
سپس به طرف ابوبکر رو کرده و گفت: «چه کسی تو را بالای این منبر برده در حالی که وصیش نشسته»؟ ابوبکر او را دشنام داد و گفت: او را از مسجد بیرون کنید. قنفذ و خالد گردن او را گرفتند و او را از مسجد بیرون انداختند. خالد پس از این جریان گفت که از فتنه مالک در امان نیستیم(۱۴).
جنایت خالد در حق مالک و قبیله او
ابوبکر، خالد را برای کشتن مالک فرستاد. مالک آماده جنگ شد و خالد از روی مکر به ایشان امان داد. مالک و قبیله اش شمشیرها را بر زمین گذاشتند و خالد همه را قتل عام کرد یا به اسارت گرفت و در همان شب که سر مالک را از بدنش جدا کرد به زن او تجاوز نمود (۱۵).
در این فاجعه عظیم، لشکریان خالد نیز به باقی زنان قبیله مالک تجاوز کردند. این درحالی است که همه اهل حدیث از گروهی که همراه خالد بودند این گونه روایت کردند: «در میان ما موذن اذان گفت و در میان قبیله مالک نیز موذن اذان گفت و ما نماز خواندیم و ایشان هم نماز خواندند و ما شهادت دادیم و ایشان نیز شهادت دادند».
اعتراض عمر به قتل مالک
در این صورت چگونه مالک بن نویره متهم به ارتداد شده است و او را از مرتدین و خالد را سردار جنگ با مرتدین به شمار میآورند؟ مضافا اینکه عمر به ابوبکر اعتراض کرد و گفت: «چگونه میجنگیم با قومی که شهادتین گفتهاند در حالی که از پیامبر شنیدم که میفرمود: «من امر شدم به مقاتله تا جایی که شهادتین را بگویند هنگامی که شهادتین را گفتند خون ایشان محترم است».
به خاطر دوستی که بین عمر و مالک بود او به قتل مالک اعتراض کرد و زمانی که به خلافت رسید اموال غارت شده قبیله او را به بازماندگان قبیلهاش برگرداند و فرزندان و زنان قبیله را نیز به قبیله خودشان باز گرداند(۱۶).
اگر کار ابوبکر درست بود پس چرا عمر این اموال را از مردم پس گرفت؟ و اگر کار ابوبکر اشتباه بود پس وی عرض زنان را از میان برده و مال مسلمانان را غصب کرده است. در هرصورت یا هر دو اولی و دومی خطا کارند یا یکی از آن دو.
خالد بن ولید که فاتح جنگهای رده است چو نیکو بنگری قاتل بسیاری از مسلمانان میباشد که بعد از شهادت پیامبر زیر بار بیعت با شخصی غیر از وصی پیامبر نرفتند لذا ایشان را با مرتدین با یک چوب زدند و به عبارتی روشنتر، جنگ با مرتدین پوششی بود برای قتل و غارت مخالفان حکومت ابوبکر.
مرحوم شهید نورالله تستری نقل میکند: منشا بسیاری از مخالفتهای اقوام عرب که از دادن زکات به ابوبکر ممانعت کردند و ایشان را اهل رده –مرتدین- نامیدند و ایشان را به قتل رساندند اعتقاد ایشان بر حقانیت خلافت اهل بیت بود(۱۷)که مالک بن نویره یکی از این به اصطلاح مرتدین بود.
شمشیر خدا کجا و شمشیر شیطان کجا؟
با نقل جریان مالک بن نویره شیطانی بودن زندگی خالد بن ولید آشکار گشت. بر هیچ اهل انصافی دور نیست که واقعا شمشیر او تحت اراده شیطان به حرکت در میآمد نه تحت اراده خداوند، اما همان طور که گذشت از آنجا که شمشیر او همواره در مخالفت با امیرالمومنین بود و برای تحت الشعاع قرار دادن رشادتهای عظیم علی (ع) مزورانه او را شمشیر خدا لقب دادند.
اما شمشیری که ملائکه از آن به وجد میآیند؛ غریوشان آسمانها را پر میکند که لاسیف الا ذو الفقار لا فتی الا علی کجا و فرومایهای که تحت سیطره و تسلط شیطان است کجا؟ و چه بد مردمی هستند کسانی که از بغض علی (ع) این چنین خبیث پستی را به عنوان شمشیر خدا معرفی میکنند.
رذلی که زندگی او در این چند خط خلاصه میشود: خالد بن ولید مخزومى (م ۲۱ ه) پسر خاله عمر، عنصر نفوذى جاهلیت براى تحریف و تخریب نهضت اسلام، فرمانده گارد ضربتى کودتا، مرد شماره ۲ در آتش زدن کانون توحید؛ خانه على (ع) و فاطمه علیها السّلام. همو بود که امام على (ع) را به یارى اوباش به بند کشید و به بیعت با ابوبکر کشاند. عامل اجراى ترور نافرجام امام على (ع). در پى کودتا میان او و عمر بر سر قدرت اختلافى پنهان حاصل شد که پس از مرگ ابوبکر خود را نشان داد، به همین دلیل عمر او را از استاندارى شام برکنار کرد و ابو عبیده را به جاى او گماشت(۱۸).
پی نوشتها:
۱٫ الاحتجاج،۱،۶۲، احتجاج النبی ص یوم الغدیر على الخلق.
۲٫ سوره بقره، آیه ۱۶۷٫
۳٫ بحارالأنوار، ۲۸، ۱۱۶، باب ۳: تمهید غصب الخلافه.
۴٫ أسرار آل محمد علیهم السلام، ترجمه کتاب سلیم، ۲۳۳، افشاى اسرار اصحاب صحیفه ملعونه، ص: ۲۳۱٫
۵٫ إرشاد القلوب، ترجمه سلگى، ج ۲، ص: ۲۴۴٫
۶٫ أسرار آل محمد علیهم السلام، ترجمه کتاب سلیم، ۵۶۰، هجوم و آتش زدن در خانه امیر المؤمنین علیه السلام، ص: ۵۶۰٫
۷٫ سلیم، ۵۶۰، هجوم و آتش زدن در خانه امیر المؤمنین علیه السلام، ص: ۵۶۰٫
۸٫ أسرار آل محمد علیهم السلام، ترجمه کتاب سلیم، ۵۶۱، تصمیم به قتل حضرت زهرا علیها السلام و عکس العمل امیر المؤمنین علیه السلام، ص: ۵۶۱٫
۹٫ أسرار آل محمد علیهم السلام، ترجمه کتاب سلیم، ۵۶۵، تهدید سوم به قتل براى بیعت اجبارى، ص: ۵۶۵٫
۱۰٫ أسرار آل محمد علیهم السلام، ترجمه کتاب سلیم، ۲۳۷، بیعت زبیر و سلمان و ابو ذر و مقداد، ص: ۲۳۷٫
۱۱٫ أسرار آل محمد علیهم السلام، ترجمه کتاب سلیم، ۳۹۱، سلام هشتاد نفر از عرب و عجم بعنوان«امیر المؤمنین» و اعتراض ابو بکر و عمر، ص: ۳۹۰٫
۱۲٫ احتجاج، ترجمه جعفرى، ج۱، ص: ۱۶۳٫
۱۳٫ صحیفه الإمام الرضا علیه السلام، ۹۰، باب الزیادات.
۱۴٫ الفضائل، شاذان بن جبرئیل القمی، ص ۷۵ – ۷۶٫
۱۵٫ الصراط المستقیم، علی بن یونس العاملی، ج ۲، ص ۲۸۰ – ۲۸۱٫
۱۶٫ بحار الأنوار، العلامه المجلسی، ج ۳۰، ص ۳۵۰ – ۳۵۲٫
۱۷٫ الصوارم المهرقه، الشهید نور الله التستری، ص ۸۳٫
۱۸٫ ن. ک: یعقوبى، تاریخ ۲/ ۶۱، ص ۱۳۹- ۱۴۰٫