بزرگترین جنایت علمی معاویه

بزرگترین جنایت علمی معاویه/
روایات جعلی بنی‌امیه هیچ‌گاه وارد منابع شیعه نشد
روایات جعلی فرزندان امیه به دو دلیل به هیچ وجه وارد شیعه نشد؛ دلیل اول وجود ائمه معصوم و پاسداری ایشان از دین جد بزرگوارشان رسول اکرم (ص) بود و دلیل دوم …

گروه دین و اندیشه «خبرگزاری دانشجو»، حامد صارم؛ قرآن بدون رسول خدا هدایت‌گر نیست و با تمام عظمتی که در میان مسلمانان دارد، به تنهایی عامل هدایت بشر نخواهد بود. اولین گمراهی زمانی آغاز شد که قرآن را به تنهایی خواستند و تئوری «حسبنا کتاب الله» را مطرح کردند.

قرآن به تنهایی نمی‌تواند خلق را هدایت کند

قرآن در آیات متعددی، تلاوت کننده قرآن را به خارج از قرآن هدایت می‌کند، به بیان دیگر قرآن نیز خویشتن را به تنهایی برای هدایت کافی نمی‌داند و به صراحت می‌فرماید: «….فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی‏ شَیْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُول….»(۱). در واقع، قرآن خطاب به همه پیروان خویش می‌فرماید: «اگر در امری دچار اختلاف شدید آن اختلاف را به خدا و رسول خدا برگردانید؛ یعنی منبع رفع اختلاف و هدایت تنها قرآن نیست» و این آیه شریفه می‌فرماید که قرآن به تنهایی نمی‌تواند رفع اختلاف و هدایت داشته باشد و در کنار آن بیان نبی و احادیث پیامبر (ص) اکرم لازم و ضروری است.

خداوند در جای دیگر می‌فرماید: «وَ ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ إِلاَّ لِتُبَیِّنَ لَهُمُ الَّذِی اخْتَلَفُوا فیهِ وَ هُدىً وَ رَحْمَهً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ »(۲)؛ «(ای پیامبر) و ما کتاب (قرآن عظیم) را بر تو فرود نیاوردیم مگر براى اینکه براى ایشان بیان کنى و آشکار سازى آنچه را که در آن اختلاف و ناسازگارى دارند و آن را نفرستادیم مگر براى هدایت و راهنمایى و رحمت و مهربانى براى گروهى که ایمان می‌آورند و (به خدا و رسول) می‌گروند، (زیرا آنان از هدایت و رحمت قرآن کریم بهره‏مند می‌گردند).»

غایت نزول قرآن چیست؟

در ذیل آیه شریفه، خداوند متعال بیان می‌دارد که غایت نزول قرآن، هدایت و رحمت است، برای کسانی که ایمان آورده‌اند، اما در صدر این آیه شریفه بیان می‌دارد که قرآن به تنهایی نمی‌تواند اختلافات امت را حل و فصل نماید؛ لذا پیامبر (ص) اکرم را به عنوان منبع حل اختلافات امت در عرض قرآن معرفی می‌کند و می‌فرماید کتاب را بر تو نازل نکردیم جز برای اینکه برای مردم آنچه را که اختلاف دارند تبیین کنی؛ یعنی اگر تبیین پیامبر (ص) در کنار قرآن نباشد قرآن به تنهایی نمی‌تواند رفع اختلاف کند.

در آیه شریفه مصداقی برای اختلافی که برای رفع آن باید به پیامبر (ص) رجوع کرد بیان نشده است؛ لذا می‌توان نتیجه گرفت که منظور آیه شریفه از اختلاف، هر نوع اختلافی در هر حوزه از حوزه‌های دین می‌باشد.

یعنی اگر اختلاف امت، بر سر مسائل توحید، معاد، امامت یا حتی فروعات فقهی باشد، همه این اختلافات باید بوسیله رجوع به پیامبر (ص) و با تبیین ایشان حل شود، در صورتی که تبیین پیامبر (ص) در کنار قرآن نباشد قرآن نمی‌تواند رفع اختلاف انجام دهد.

چه هنگام قرآن می‌تواند هدایت و رحمت برای مومنین باشد؟

بنابراین قرآن هنگامی می‌تواند هدایت و رحمت برای مومنین باشد که تبیین پیامبر (ص) در کنار آن قرار گیرد؛ از این رو این آیه شریفه تبیین پیامبر (ص) را در اختلافات مقدم بر هدایت‌گری و رحمت قرآن قرار داده است.

آیاتی که قرآن را به تنهایی و بدون بیان پیامبر (ص) کتاب هدایت‌گر نمی‌دانند بسیار بیشتر از این دو آیه است، اما رعایت اختصار مانع از ذکر و بحث در مورد این آیات می‌باشد. در حوزه روایات نیز روایات بسیاری مبنی بر اهمیت بیان نبوی و عترت علوی در کنار قرآن داریم که در صورت نبودن این بیانات نورانی رسول مکرم اسلام، قرآن هدایت‌گر نخواهد بود.

برای نمونه می‌توان به حدیث ثقلین اشاره کرد که در میان شیعیان و اهل عامه از تواتر معنوی برخوردار است. مرحوم حر عاملی این روایت را نقل کرده است: أَقُولُ وَ قَدْ تَوَاتَرَ بَیْنَ الْعَامَّهِ وَ الْخَاصَّهِ عَنِ النَّبِیِّ (ص) أَنَّهُ قَالَ إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی وَ إِنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّى یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْض(۳).

پیامبر (ص) فرمود: « من دو شیء گران‌بها در میان شما به جای می‌گذارم مادامی که به آن دو توامان تمسک داشته باشید گمراه نخواهید شد کتاب خدا و عترت و اهل بیتم را که این دو از یکدیگر جدا نخواهند شد تا اینکه بر حوض بر من وارد شوند»؛ این روایت به نص خویش می‌فرماید که تمسک به قرآن و عترت به صورت توامان باعث هدایت می‌شود و حذف عترت از کنار قرآن و تمسک به قرآن به تنهایی باعث هدایت نخواهد شد.

بیان حضرت زهرا (س) در مورد اهمیت روایات نبوی

در روایتی دیگر حضرت فاطمه زهرا (س) درباره اهمیت روایات نبوی می‌فرماید: « فَإِنَّهَا تَعْدِلُ عِنْدِی حَسَناً وَ حُسَیْناً؛ آن روایات برای من معادل و برابر است با امام حسن و امام حسین علیهما السلام» (۴). از آنچه گذشت اهمیت بیان پیامبر (ص) و اهل بیت در کنار قرآن مشخص شد.

علاوه بر این، قرآن با بلندترین صدا مردم را به توجه به بیان نبی مکرم (ص) فرا می‌خواند و به افرادی که گمشده ایشان هدایت است و دنبال راه صلاح و فلاح می‌گردند می‌فرماید که قرآن به تنهایی هدایت‌گر نیست؛ لذا اگر قرار باشد در دین اسلام گمراهی صورت بگیرد، کافی است که بیانات پیامبر (ص) از قرآن جدا شود. به محض جدا شدن قرآن از تبیین پیامبر، دیگر قرآن هدایت‌گر نخواهد بود و یکی از ارکان مهم هدایت حذف خواهد شد.

افتراق میان کلام رسول خدا و قرآن خیانت به دین است

در امتی که قرآن فارغ از بیانات نورانی پیامبر (ص) اعظم باشد، گمراهی و ضلالت امری طبیعی است و واضح است که هر کسی و شخصی یا گروهی که اقدام به این افتراق بین کلام رسول خدا از قرآن بنماید خائن به قرآن و رسول خدا و گمراه و گمراه کننده این امت است. به راحتی می‌توان ادعا کرد کسی که به دنبال این افتراق است اگر انسان احمقی نباشد بی شک از خائنین بزرگ است و بهترین راه برای بستن راه هدایت ایجاد این انفکاک بین قرآن و عترت است.

حکم حکومتی معاویه برای دروغ بستن بر پیامبر (ص)

یکی از خیانت‌های بزرگ معاویه به مسلمین و قرآن و پیامبر (ص) اکرم (ص) ایجاد افتراق بین قرآن و کلمات پیامبر (ص) است، هر چند معاویه خیانت‌ها و بدعت‌های زیادی در دین ایجاد کرد و هر بدعت او خیانتی عظیم به اسلام و پیامبر (ص) می‌باشد، اما یکی از بزرگترین خیانت‌‌های او ایجاد این انفکاک بود.

معاویه در یک اقدام عجیب نقل روایات صحیح از پیامبر (ص) را ممنوع اعلام کرد و کارگزارانش با شدت و حدت بسیاری این ممنوعیت نقل حدیث را پیگیری نمودند و مانع از نقل احادیث شدند، البته معاویه به همین اکتفا نکرد و جنایت علمی خویش را علیه کیان مسلمین ادامه داد و رسما دستور جعل احادیث نبوی را صادر کرد.

وی با وقاحت تمام به این کار دست زد و رسما دروغ بستن به پیامبر (ص) را یک حکم حکومتی قلمداد کرده و خائنین و بندگان زر و زیور را بر این کار گمارد، در حقیقت او دو کار بسیار مهم یا بهتر بگوییم دو جنایت بسیار مهم در تاریخ اسلام مرتکب شد که اثرات این جنایات علمی و فرهنگی تا به امروز نیز به عیان قابل مشاهده است.

دو جنایت بسیار مهم معاویه در تاریخ اسلام

کار اول او کتمان و حذف روایات نبوی بود که قرار بود این روایات اختلافات مردم و مسلمانان را در امور مختلف حل و فصل نماید و قرآن به وسیله این بیانات می‌توانست هدایت‌گر باشد و جنایت دوم او بعد از کتمان روایات نبوی، جعل حدیث و ساختن احادیث دروغین و نسبت دادن آن به پیامبر عظیم‌الشان اسلام بود.

به علت بذل و بخشش بسیار معاویه در راه جعل حدیث، بسیاری بر این جعل همت گماردند و احادیث کذب بسیاری وارد اعتقادات مسلمانان شد و با تکرار این روایات دروغ، این دروغ‌ها جزء دین نسل‌های بعدی قرار گرفت که از چگونگی ولادت این روایات بی اطلاع بودند و این روایات را از بزرگانی که در حقیقت خائن به دین بودند می‌شنیدند.

ترورها و عملیات‌های انتحاری نتیجه اسلام اموی است

بدین ترتیب، روایاتی که قرار بود تبیین قرآن باشند حذف و به جای آن روایات جعلی قرار گرفت. واضح است اسلامی که قرآن آن با روایات امویان تفسیر شود، اسلام اموی خواهد بود. بر این اساس است که اسلام اموی دستور تخریب بقیع یا دیگر بقاع متبرکه اهل بیت را صادر می‌کند.

در واقع ترورها و عملیات‌های انتحاری یا کشتن انسان‌های بی گناه فقط و فقط به جرم اینکه زائر عتبات و قبور منور ائمه هستند، نتیجه این جنایت بزرگ معاویه و در یک کلام ره‌آورد اسلام اموی است که با جعل حدیث شکل گرفت.

روایات جعلی بنی‌امیه هیچ‌گاه وارد منابع شیعه نشد

در اینجا باید اجمالا متذکر این مطلب بود که این روایات جعلی فرزندان امیه به دو دلیل به هیچ وجه وارد شیعه نشد؛ دلیل اول وجود ائمه معصوم و پاسداری ایشان از دین جد بزرگوارشان رسول اکرم (ص) بود و دلیل دوم به عمل کردن شیعیان به وصیت پیامبر (ص) مبنی بر تمسک به قرآن و عترت مربوط می‌شد.

لذا، متهم کردن روایات شیعه توسط برخی بی اطلاعان، عملی غیر علمی و نشان از بی اطلاعی این افراد از سامانه نقل حدیث در جامعه شیعی است؛ سامانه‌ای که ورود هر جعل و کذبی را به مجامع روایی شیعه مانع می‌شد. گذشته از این در طول تاریخ هیچ شیعه‌ای به معاویه و روایات اصحاب معاویه اعتنا نداشته است؛ چرا که جعل حدیث معاویه و اصحابش مورد اعتراف علمای عامه نیز می‌باشد.

به علت بداهت وقوع این جنایت بزرگ توسط معاویه، مرحوم کرکی در این مورد می‌نویسد: «محدثین عامه روایت کرده‌اند که معاویه بن ابی‌سفیان احادیث شنیعی را در حق امیرالمومنین اختراع می‌کرد و آن روایات ساختگی را به پیامبر (ص) نسبت می‌داد و عده‌ای از صحابه را بر صحت این حدیث دروغین شاهد می‌گرفت تا اینکه در یک بار چهارصد نفر برای یکی از مفتریات و دروغ‌های معاویه شهادت دادند ….»(۵).

پاداش‌هایی که معاویه برای جاعلان حدیث در نظر می‌گرفت

ابو جعفر اسکافى (به نقل ابن ابى الحدید) این مضمون را گفته است: «معاویه گروهى از صحابه و تابعان را وادار مى‌کرد که اخبارى ناشایسته و ناروا درباره على (ع)وضع کنند و پاداش این عمل ناستوده و ناجوانمردانه را مبلغى قابل توجه (یا کارى مهم) براى ایشان معین مى‌کرد. ایشان هم به دلخواه او اخبارى که موجب طعن نسبت به على (ع)باشد مى‌ساختند و مى‌گفتند. از آن جمله، از صحابه ابو هریره و عمرو عاص و مغیره بن شعبه و از تابعان عروه بن زبیر بوده‌اند» (۶).

در طى مذاکراتى که مغیره در کوفه با بزرگان شیعه براى جلوگیرى خوارج و دفع آنان داشته گفت وگوى او را با صعصعه بن صوحان که از بزرگان شیعیان بوده چنین آورده است: «…برحذر باش از اینکه خبر به من رسیده است که روایاتی را در فضائل علی (ع) نقل می‌کنی. من نسبت به فضائل علی (ع) جاهل نیستم اما این سلطان – معاویه – آشکار شده است و مارا مامور به اظهار عیب علی (ع) کرده است … پس ما عیب‌هایی را برای علی (ع) نقل می‌کنیم که این عیب‌ها در او نبوده است » (۷).

ابن ابى الحدید چنین آورده است: «ابو هریره روایتى در شأن على (ع) وضع کرده که چون معاویه آن را شنیده ابو هریره را گرامى داشته و جائزه‌اش بخشیده و امارت مدینه را به او داده است» (۸).

سمره بن جندب و آیه‌ای که گفت در حق علی (ع) نازل شده است

ابو جعفر اسکافى در کتاب «التفضیل» (به نقل عزّالدین بن ابى الحدید) مضمون زیر را درباره او گفته است: «روایت است که معاویه خواست صد هزار درهم به سمره بن جندب بدهد که او بگوید آیه «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یُعْجِبُکَ قَوْلُه فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَیُشْهِدُ الله على (ع) ما فِی قَلْبِه وَهُوَ أَلَدُّ الْخِصامِ» (۹) درباره منافقین می‌فرماید:«بعضى از مردم کسى است که گفتار او (و شیرینى سخنانش) درباره (مصالح) زندگانى دنیا تو را به شگفت می‌آورد و خدا را به آنچه در دل او است گواه می‌گرداند (می‌گوید: خدا گواه است که دل و زبان من یکى است) در حالى که (دل و زبان) او (یکسان نیست و در دشمنى با مسلمانان) سخت‌ترین دشمنان است» در حقّ على (ع) نازل شده است.

همچنین آیه «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَه ابْتِغاءَ مَرْضاتِ الله» (۱۰)؛ (پس از بیان حال منافق درباره مؤمن که براى دین جان می‌گذرد می‌فرماید: بعضى از مردم کسى است که براى طلب و بدست آوردن رضا و خوشنودى خدا جانش را می‌فروشد و خدا به بندگان «با ایمان که جان فدا می‌کنند» مهربان است) درباره ابن ملجم نزول یافته است.

لیکن سمره نپذیرفت؛ معاویه مبلغ را دو برابر (دویست هزار) کرد، اما باز هم نپذیرفت؛ پس صد هزار دیگر بر آن افزود و سیصد هزار درهم گرفت، اما سمره لجاجت کرده و نپذیرفت تا به فرجام به مبلغ چهارصد هزار درهم میان ایشان موافقت به عمل آمد و سمره عبارتى چنان که معاویه مى‌خواست ساخته و روایت کرده است (۱۱).

لازم به ذکر است که آیه ۲۰۴ سوره بقره و دو آیه بعد درباره اخنس ابن شریق ثقفى یکى از منافقین اصحاب رسول خدا (ص) فرود آمده و آن هنگامى بود که نزد پیغمبر اکرم آمد و اظهار ایمان و دوستى و میل و رغبت به دین اسلام نمود و بر راستى گفتارش به خدا سوگند یاد کرد.

آن حضرت از نفاق و دو رویى او آگاه نبود و چون از نزد آن بزرگوار بازگشت و از مدینه دور شد از روى دشمنى گروهى از مسلمانان را سوزانید و چهارپایانشان را بکشت و خداوند پیغمبرش را از حال او آگاه ساخت.

همچنین آیه دوم یکی از فضائل منحصر به فرد حضرت امیرالمومنین (ع) است که در لیله المبیت این آیه نازل شد. هنگامى که پیغمبر (ص) از مشرکین بسوى غار گریخت و امیر المؤمنین على (ع) در بستر آن حضرت خوابید این آیه بین مکّه و مدینه درباره آن بزرگوار فرود آمد.

مباهات خداوند به فرشتگان به دلیل وجود علی (ع)

روایت شده که چون آن حضرت در بستر پیغمبر اکرم خوابید جبرائیل بالاى سر و میکائیل پائین پایش ایستادند و جبرائیل فریاد می‌زد: بخ بخ من مثلک یا ابن ابى طالب یباهى اللَّه بک الملائکه؛ آفرین، آفرین، کیست مانند تو اى پسر ابى طالب که خدا به وجود تو به فرشتگان مباهات و فخر می‌نماید. شگفتا که فخر رازى در تفسیر خود گفتار جبرائیل را درباره امیرالمؤمنین (ع) روایت میکند و دیگرى را بر آن حضرت مقدم می‌دارد.

مباحثه ابن عباس و معاویه در مورد جسارت به علی (ع)

معاویه در سفری که به مدینه داشت و در همان سفر دستور جسارت به حضرت علی (ع) را صادر کرد. بر گروهى از قریش گذشت. وقتى او را دیدند به جز عبدالله بن عباس همه براى او از جا برخاستند. معاویه گفت: اى پسر عباس! آنچه تو را از برخاستن بازداشت کینه تو از من به خاطر نبردم در صفین با شما بود. اى پسر عباس! پسر عمویم امیرالمؤمنین عثمان مظلوم کشته شده بود. ابن عباس به وى گفت: پس عمر بن خطاب هم مظلوم کشته شد! آیا خون‌خواهى او را به پسرش که اینجاست وا نگذاشتید؟

معاویه گفت: عمر را مشرکى کشت. ابن عباس گفت: پس عثمان را چه کسانى کشتند؟ معاویه گفت: مسلمانان او را کشتند! ابن عباس گفت: این حرف که دلیل تو را باطل مى‏کند و ریختن خون او را حلال مى‏سازد؛ چرا که اگر مسلمانان او را رهایش کردند و کشتند، پس به حق بوده است. معاویه گفت: ما به سراسر قلمرو خلافت نوشته‏ایم و از ذکر مناقب على و خاندانش نهى کرده‏ایم، زبانت را بگیر و مواظب خودت باش.

ابن عباس به او گفت: آیا ما را از خواندن قرآن هم نهى مى‏کنى؟ معاویه گفت: نه! ابن عباس گفت: آیا ما را از تأویل آن هم نهى مى‏کنى؟ گفت: آرى! ابن عباس گفت: پس آیه قرآن را بخوانیم و نپرسیم منظور خدا چه بوده است؟ گفت: آرى! ابن عباس گفت: کدام یک بر ما واجب‏تر است؛ خواندن قرآن یا عمل قرآن؟

معاویه گفت: عمل به قرآن. ابن عباس گفت: وقتى ندانیم منظور خدا از آنچه نازل کرده چه بوده چگونه به آن عمل کنیم؟ معاویه گفت: تفسیر و تأویل آن را از کسانى جز خودت و خاندانت بپرس. ابن عباس گفت: قرآن فقط بر اهل بیت من نازل شده آیا تفسیر و تأویل قرآن را از خاندان ابوسفیان یا خاندان ابومعیط یا از یهود و نصارى و مجوس بپرسم؟!

معاویه گفت: ما را در ردیف یهود و نصارى و مجوس گذاشتى و از آنان حساب کردى؟ ابن عباس گفت: به جانم سوگند! تو را در ردیف آنان نگذاشتم، این تو هستى که ما را از پرستش خداوند توسط قرآن نهى مى‏کنى و ما را از عمل به امر و نهى و حلال و حرام و ناسخ و منسوخ و عام و خاص و محکم و متشابه قرآن باز مى‏دارى و اگر امت از اینها نپرسند هلاک شوند و دچار اختلاف گردند و تباه شوند.

معاویه گفت: قرآن را بخوانید و تأویل و تفسیرش کنید، ولى چیزى از آنچه‏ خداوند درباره شما نازل کرده روایت نکنید و آنچه را رسول خدا درباره شما گفته نگوئید، به جز اینها روایت کنید. ابن عباس گفت: خداوند در قرآن مى‏فرماید: «مى‏خواهند نور خدا را با دهن‏هاشان خاموش کنند و خدا نمى‏گذارد که چنین کنند، خداوند نور خویش را به پایان رساند هر چند که کافران نخواهند» (۱۲).

معاویه گفت: اى پسر عباس! دست از من بردار و زبانت را نگهدار، اگر ناچارى که چنین کنى پس در نهان بکن و آشکارا کسى از تو نشنود. سپس به اقامتگاهش برگشت و پنجاه هزار درهم براى ابن عباس فرستاد (۱۳) و منادى معاویه ندا سر داد که نقل روایات در مناقب على بن ابى طالب و اهل بیتش از امروز ممنوع و گوینده‏اش برى‏ء الذّمّه است (۱۴).

مردم کوفه بیش از همه از توهین به علی (ع) در مشقت بودند

مردم کوفه در این ممنوعیت بیش از دیگران در سختى و مشقت بودند؛ چرا که آنجا بیش از دیگر مکان‌ها شیعه داشت. به همین جهت معاویه، زیاد را والى عراقین یعنی کوفه و بصره ساخت، او نیز به تعقیب شیعه پرداخته و نیک به ایشان عارف بود و ایشان را در هر جا مى‏یافت مى‏کشت.

او شیعیان را ترسانده و دست و پایشان را مى‏برید و بر درخت خرما دارشان مى‏زد و چشمانشان را از حدقه در آورده یا آنها تبعید کرده‏ و فرارى مى‏داد، تا آنجا که دیگر در عراق شیعه مشهورى نماند و افراد باقیمانده یا مقتول بودند یا مصلوب یا زندانى یا تبعید و یا فرارى.

آن دسته از مردم که بیش از همه به این فتنه مبتلا شدند قاریان ریاکارى بودند که اظهار خشوع و ورع مى‏کردند، بعد دروغ بافته و به جعل حدیث‏ مى‏پرداختند تا نزد والیانشان نصیبى داشته و در مجالس آنان راه یابند و به اموال و زمین‌ها و خانه‏ها برسند.

کار بدان جا رسید که آن احادیث و روایات جعلى آنان بدست کسانى افتاد که گمان مى‏کردند اینها مطالب حقّ و راست است؛ لذا آنها را روایت کرده و پذیرفته و یاد مى‏گرفتند و به دیگران مى‏آموختند و طبق آنها اظهار محبّت نموده و بر کسى که آنها (جعلیات) را رد یا کوچک‌ترین شک و تردیدى ابراز مى‏نمود بغض و کینه مى‏ورزیدند.

روزگاری که در آن حق تبدیل به باطل شد

کار این فتنه بدان جا کشید که تمام آن جماعت بر آن اجماع کرده و تمام آن روایات بدست مردم متدینى افتاد که دروغ را جایز ندانسته و اهل دروغ را مبغوض مى‏داشتند. آنان این احادیث جعلى را بعنوان مطالب حق پذیرفتند، در حالى که اگر مى‏دانستند جعلى است حتماً از آن اعراض نموده و نمى‏پذیرفتند و هیچ کینه‏اى به مخالفان آن احادیث نمى‏ورزیدند. پس در آن روزگار، حق نزد ایشان تبدیل به باطل و باطل به حق و دروغ به راست و راست به دروغ تبدیل شد (۱۵).

بی شک، معاویه اولین کسی نبوده که این جنایت بزرگ یعنی حذف احادیث نبوی از میان مردم را مرتکب شده است. هرچند وی نقش بزرگی در این راه ایفا نموده اما نفر اول نبوده است. معاویه همانند کسی که از سقیفه دارای ماموریتی ویژه است عمل می‌کرد.

سیاست منع تدوین حدیث از زمان سقیفه اجرا شد

سیاست منع تدوین حدیث از زمان اهالی سقیفه در میان امت اجرا شد و معاویه آن سیاست را به همان جدیت ادامه داد و بر آن، جعل حدیث را نیز افزود. چون احادیثی که به هر طریق به گوش مردم رسیده بود و می‌توانست مردم را هدایت کند باید خنثی می‌شد.

از این رو، معاویه برای مبارزه با این گونه احادیث ابتدا به طور شدید دستور منع حدیث را صادر کرد و پس از آن، دستور جعل حدیث را به مرحله اجرا گذاشت. بسیار حائز اهمیت است که این دو بخشنامه هم‌زمان با دستور معاویه مبنی بر سب و دشنام دادن به امیرالمومنین علی (ع) بر روی منابر اجرا شد؛ یعنی معاویه عملا مرجعیت علمی علی (ع) و فرزندان طاهرینش را از جامعه سلب کرد و در همان حال اکاذیب خویش را به جای احادیث جا ‌زد.

این در حالی است که از زمان پیامبر (ص) دستور اکید بر حفظ و کتابت حدیث بوده است. بطور قطع و یقین در زمان حضرت رسول (ص) تعدادى از یاران و نزدیکان آن جناب مکتوباتى در حدیث داشته‏اند که از رسول خدا شنیده بودند و از آن‏ها استفاده مى‏کردند.

اولین بخش‌نامه خلفای سقیفه پس از رحلت پیامبر (ص)

این جریان تا هنگام شهادت رسول خدا (ص) ادامه داشت و رسول اکرم از کتابت حدیث و نقل آن منع نکردند. حتی خود رسول مکرم اسلام نیز در آخرین لحظات عمر شریفشان بر کتابت حدیث تاکید می‌کردند، اما افسوس که اهالی سقیفه در کنار بستر پیامبر (ص) نیز مانع از کتابت حدیث شدند و جسارتی بس عظیم به وجود مقدس پیامبر (ص) کردند. پس از شهادت پیامبر (ص)، اولین بخش‌نامه مهم خلفای برخاسته از سقیفه، نه برخاسته از قرآن و وصیت پیامبر، منع حدیث و اولین بدعت‌هایشان جعل حدیث بود.

ذهبى روایت مى‏کند که ابوبکر پس از وفات پیامبر (ص)، مردم را گرد آورد و گفت: «شما احادیثى از پیامبر (ص) را نقل مى‏کنید که در آن اختلاف دارید و مردمان پس از شما اختلافى بیش‏تر خواهند داشت. پس حدیثى از پیامبر نقل نکنید و هر که از شما پرسشى کرد بگویید میان ما و شما کتاب خداست، پس حلال آن را حلال و حرام آن را حرام شمارید (۱۶).

عمر و سیاست منع حدیث

اما عمر هم از این سیاستی که حافظ بنای سقیفه و ضامن نابودی قرآن بود دست نکشید. از قرظه بن کعب روایت است که گفت: «هنگامى که عمر ما را به عراق برد تا صرار همراهى‏مان کرد و سپس گفت: آیا مى‏دانید چرا شما را همراهى کردم؟ گفتیم: خواستی ما را مشایعت کنى و گرامى دارى. گفت: از این کار هدفى داشتم. شما به سوى روستایى مى‏روید که در قرآن آوازه‏اى دارند بسیار، پس آن‏ها را با احادیث پیامبر از قرآن باز ندارید و من در این کار شریک شمایم. قرظه مى‏گوید: دیگر پس از آن از پیامبر (ص) حدیثى نگفتم».

در روایت دیگرى آمده است: «چون قرظه بن کعب آمد، گفتند ما را حدیث کن. پس او گفت: عمر ما را از این کار بازداشته است» (۱۷). خلیفه سوم از دیار سقیفه نیز این قانون را نشکست چرا که شکستن این قانون یعنی شکستن سقیفه و عثمان این کار را تقریر کرد و بر منبر گفت: «بر هیچ کس روا نیست حدیثى را روایت کند که در زمان ابوبکر یا عمر شنیده نشده است» (۱۸).

در راه جلوگیرى از این کار، نفس بسیارى از ناقلان حدیث و صحابه و تابعان را گرفتند؛ کسانى همچون ابوذر که روزى در جمره وسطى نشسته بود و مردم گرد آمده بودند و از او نظر مى‏خواستند. پس مردى کنار او ایستاد و گفت: آیا از نظر دادن و فتوا صادر کردن بازداشته نشده‏اى؟ ابوذر سرش را بلند کرد و گفت: آیا تو مرا زیر نظر دارى؟! اگر شمشیر بر این جا نهید- و به پشتش اشاره کرد- و من بر آن باشم تا پیش از اجازه شما سخنى را بر زبان آورم که از پیامبر (ص) شنیده‏ام هر آینه آن سخن را بر زبان خواهم آورد (۱۹).

ابوذر به سبب مخالفت با دستورهاى حکومت از شهرى به شهر دیگر تبعید مى‏شد تا آن که در ربذه تنها و رانده، مرگ را در آغوش کشید. حجر بن عدى و یاران او با شکنجه کشته شدند (۲۰) و رشید هجرى‏ (۲۱) و میثم تمّار (۲۲) به قتل رسیدند و به صلیب کشیده شدند.

تفاوت نقل حدیث از پیامبر در زمان ابوبکر و عمر با دوره معاویه

بطور کلى، نقل حدیث و روایت از رسول اکرم (ص) در زمان ابوبکر و عمر ممنوع بود. ذهبى در تذکره‌الحفاظ گوید: ابوبکر پانصد حدیث از رسول اکرم را نوشته بود ولى بعد آن‏ها را آتش زد. عروه بن زبیر گوید: عمر بن خطاب گفت: من اجازه نمى‏دهم کسى احادیث و روایات را جمع و تدوین کند، زیرا با کتاب خدا مخلوط مى‏گردد.

اما در زمان معاویه، بازار جعل‏ حدیث‏ بسیار رونق گرفت. معاویه گروهى را وادار کرد تا احادیث و اخبارى را در فضائل خلفاء جعل کنند و در میان مسلمانان پخش نمایند و روایاتى هم در نکوهش امیرالمؤمنین از زبان رسول خدا (ص) وضع کنند و مردم را از آن حضرت دور سازند و از مقام و منزلت او بکاهند.

نماز با علی (ع) خوش‌تر اما سفره معاویه چرب‌تر است!

ابو هریره که از اصحاب صفه بود همیشه می‌گفت: «نماز با علی (ع) خوش‌تر است اما سفره معاویه چرب‌تر است». او به اعتبار اینکه سه سال مصاحبت پیامبر (ص) را داشت چشم خویش را بست و دهان را باز کرد و آنچه از بادیه‌نشین وقیح تازه به دوران رسیده سزوار است به نام حدیث درباره علی (ع) به زبان آورد.

او پس از شهادت حضرت علی (ع) همراه معاویه شد و در مسجد کوفه گفت: «‌ای مردم گمان می‌کنید من به پیامبر (ص) دروغ می‌بندم و خود را جهنمی می‌کنم؟ به خدا من از پیامبر (ص) شنیدم که فرمود: هر پیمبری را حرمی است. مدینه حرم من است و هر که در آن حادثه‌ای به وجود آورد لعنت خدا و فرشتگان بر او باد».

شاید این سخن را راست گفته باشد اما بر سخن خویش افزود که خدا را گواه می‌گیرم که علی در مدینه حادثه پدید آورده است و قصد این ملعون کنایه زدن به قتل عثمان بود که علی (ع) قاتل عثمان است. هنگامی که معاویه این گفتار را شنید حکومت مدینه را به او داد.

واضح است که این سخن، ناسزا به علی (ع) و در اثر سیاست مکارانه و خبیثانه معاویه یعنی منع حدیث بود. سیاست منع حدیث در همه دوران بنی امیه بر منبرها رواج داشت و پس از حمد خدا و مدح پیامبر (ص) به امیر المومنین علی (ع) توهین می‌کردند – خاکشان به دهان – و هماهنگ با این جسارت و وهن به علی (ع) احادیثی در مدح خلفا می‌گفتند (۲۳).

به این ترتیب، اهالی سقیفه برای ثبات حکومت دو روز دنیای خویش این جنایت بزرگ را در حق میراث علمی پیامبر (ص) مرتکب شدند و معاویه که خود را ملزم به تبعیت محض از سقیفه می‌دانست این سیاست را با بیشترین توان مالی و نظامی و دستگاه‌های تبلیغاتی خویش ادامه داد. در نتیجه امروز جهان اسلام در اثر این سیاست‌های بنی امیه دچار اسلام اموی شده است.

این سیاست معاویه بود که دین واقعی را آنچنان به محاق برد که برای زنده کردن و احیای دوباره این دین باید بزرگی از پاک‌ترین پاکان عالم هستی عاشورایی بر پا کند تا این سیاست پلید این خلیفه بی نسب سقیفه‌ای تبار نتواند دین را نابود کند.

پی‌نوشت‌ها:
۱٫ سوره نساء، آیه ۵۹٫
۲٫ سوره نحل، آیه ۶۴٫
۳٫ ‏وسائل‏الشیعه، باب تحریم الحکم بغیر الکتاب و ال.
۴٫ مستدرک‏الوسائل، باب تحریم الفحش و وجوب.
۵٫ رسائل الکرکی، المحقق الکرکی، ج ۲، صص ۲۲۵ – ۲۲۶٫
۶٫ ادوار فقه ( فارسی )، محمود الشهابی الخراسانی، ج ۳، صص ۱۷۶ – ۱۷۹٫
۷٫ طبرى، جزء ۴، ص ۱۴۴٫
۸٫ ادوار فقه ( فارسی )، محمود الشهابی الخراسانی، ج ۳، صص ۱۷۶ – ۱۷۹٫
۹٫ سوره بقره، آیه ۲۰۴٫
۱۰٫ سوره بقره، آیه ۲۰۷٫
۱۱٫ ادوار فقه ( فارسی )، محمود الشهابی الخراسانی، ج ۳، صص ۲۰۸ – ۲۰۹٫
۱۲٫ سوره توبه، آیه ۳۲٫
۱۳٫ تاریخ سیاسى صدر اسلام، ترجمه کتاب سلیم، ص ۳۸۷٫
۱۴٫ الإحتجاج، ترجمه جعفرى، ج‏۲، «احتجاج امام حسین علیه السلام» «به ذکر مناقب أمیر المؤمنین و فرزندانش علیهم السلام»، ص۷۷٫
۱۵٫ الإحتجاج، ترجمه جعفرى، ج‏۲، «احتجاج امام حسین علیه السلام»«به ذکر مناقب أمیر المؤمنین و فرزندانش علیهم السلام»، ص ۷۷٫
۱۶٫ کشف الیقین، ترجمه آژیر، پیشگفتار؛ تذکره الحافظ، ترجمه ابى بکر، ۱/ ۲- ۳٫
۱۷٫ کشف الیقین، ترجمه آژیر، پیشگفتار.
۱۸٫ منتخب الکنز با حاشیه مسند احمد ۴/ ۶۴؛ «تفصیل منع کتابه الحدیث على (ع)عهد الخلفاء الثلاثه: طبقات ابن سعد ۵/ ۱۴۰؛ تذکره الحفّاظ ۱/ ۷؛ کنز العمّال، چاپ اوّل ۵/ ۲۳۹؛ منتخب کنز العمّال با حاشیه مسند احمد ۴/ ۶۱؛ تاریخ ابن کثیر ۸/ ۱۰۷٫
۱۹٫ سنن الدّارمى ۱/ ۱۳۲؛ طبقات ابن سعد ۲/ ۳۵۴٫
۲۰٫ عبد اللَّه بن سبأ ۲/ فصل «حقیقه ابن سبأ و السبئیه».
۲۱٫ رجال کشى، ص ۱۳۱٫
۲۲٫ رجال کشى، ص ۱۳۴٫
۲۳٫ نهج الفصاحه (مجموعه کلمات قصار حضرت رسول صلى الله علیه و آله)، مقدمه چاپ دوم.

درباره مدیر

مطلب پیشنهادی

نقش علمی حضرت معصومه(س) در عالم اسلام

  نقش علمی حضرت معصومه(س) در عالم اسلام/ دلیل آمدن آیت‌الله مرعشی نجفی به قم …

پاسخی بگذارید