خانه / شخصیت‌ها / اشرار و دشمنان اهل بیت علیهم السلام / نمونه‌هایی از تحریم اجتماعی شیعیان توسط معاویه

نمونه‌هایی از تحریم اجتماعی شیعیان توسط معاویه

نمونه‌هایی از تحریم اجتماعی شیعیان توسط معاویه
نسایی از برجسته‌ترین علما و محدثین اهل تسنن است که کتابی دارد به نام «خصائص امیرالمؤمنین علی بن أبی طالب (ع)» و در آن فضائل امیرالمؤمنین (ع) را نقل کرده است …

گروه دین و اندیشه «خبرگزاری دانشجو»، حامد صارم؛ رسول خدا ص فرمودند: «علی ممسوس در ذات خداوند می‌باشد (۱). علی اولین کسی است که با من نماز خواند، در حالی که مردم در غفلت بودند (۲). علی اولین کسی است که با من مبعوث می‌شود (۳). علی اولین کسی است که با من از صراط عبور می‌کند(۴). علی اولین کسی است که بر حوض من وارد می‌شود و دوستانش را از آن حوض سیراب می‌کند و دشمنانش را دور می‌کند.

علی همراه من است هنگامی که من در مقام محمود می‌ایستم و شفاعت می‌کنم (۵). علی اولین کسی است که وارد بهشت می‌شود و در دستانش لواء من؛ همان لواء حمد قرار دارد (۶). علی کسی است که به کلام من سخن می‌گوید (۷). علی سید و آقای این امت است بعد از من (۸). علی اولین کسی است که به من ایمان آورد و من را تصدیق کرد(۹). علی اولین کسی است که من را یاری کرد و با دشمنان من جنگید (۱۰).

مجلسی که عطر خوش آن را ملائکه نشنیده‌اند

علی کسی است که خداوند درباره او نور را از نور تزویج کرد؛ یعنی فاطمه را از علی (۱۱). علی دوستیش عنوان صحیفه مومن است(۱۲). علی یادش زینت دهنده مجالس مومنین است و هر مجلسی که ذکر فضائل علی (ع) باشد، ملائکه بر آن فرود می‌آیند و در آن طواف می‌کنند، در پایان مجلس به آسمان عروج می‌کنند. ملائکه آسمان می‌گویند تا به حال بوی خوشی مثل بوی عطر شما استشمام نکرده‌ایم، در جواب می‌گویند ما نزد گروهی از زمینیان بودیم که مدح علی (ع) می‌کردند ملائکه آسمان می‌گویند ما را به آن مجلس ببرید. گفته می‌شود آن مجلس متفرق شد. ملائکه آسمان می‌گویند ما را به محلی که در آن ذکر علی (ع) شد ببرید تا از آن مکان معطر شویم. (۱۳)

علی ذکرش عبادت است و نگاه کردن به او عبادت است (۱۴). علی در میان امت مانند کعبه است، نظر به آن عبادت و حج به سمت او واجب است (۱۵). علی وصی من است، علی اعلم امت من بعد از من است (۱۶). علی تنها کسی است که حق دارد در خانه‌اش به داخل مسجد باز شود (۱۷). علی از من است و من از علی هستم و دین من را جز من یا علی ادا نمی‌کند (۱۸).

علی امیرالمومنین؛ نامی که حول عرش خدا نوشته شده

علی را خداوند حامل ذریه من در صلبش قرار داد در حالی که ذریه هر پیامبر در صلب خودش بود (۱۹). علی امیرالمومنین است، علی سید مسلمانان است، علی معدن علم من است (۲۰). علی امیرالمومنین نامی که حول عرش خدا نوشته شده است (۲۱). علی همراه حق است و حق همراه علی و حق گرد علی می‌چرخد (۲۲). علی باب شهر علم است و من شهر علم هستم (۲۳).

علی با قرآن است و قرآن با علی است و از یکدیگر جدا نخواهند شد (۲۴). علی مانند جان من است، علی معصیتش معصیت من است، جنگ با او جنگ با خداست، علی حزبش حزب خداست و حزب دشمنانش حزب شیطان است (۲۵). علی برادر من در دنیا و آخرت است (۲۶). علی امین بر سر من و سر رب العالمین است (۲۷). علی قسمت کننده آتش و جهنم است (۲۸).

اگر علی نبود منافقین از مومنین شناخته نمی‌شدند

علی یعسوب مومنین می‌باشد (۲۹). اگر علی نبود منافقین از مومنین شناخته نمی‌شدند (۳۰). علی در امت من نظیر ندارد (۳۱). به دوست داشتن علی ابرار از فجار شناخته می‌شوند، اشرار از اخیار تمیز داده می‌شوند و مومن از کافر جدا می‌شود (۳۲).

تنها اهل محبت علی وارد بهشت می‌شوند و تنها اهل بغض با علی وارد جهنم می‌شوند (۳۳) و‌ای علی تو بعد از من مظلوم خواهی بود (۳۴). اولین خلل و شکست در اسلام مخالفت با علی بود و اولین حقی که در اسلام اقامه شد تبعیت از علی بود» (۳۵).

ندای جبرئیل و ملائکه آسمان لَا سَیْفَ إِلَّا ذُوالْفَقَارِ وَ لَا فَتَى إِلَّا عَلِیٌّ است (۳۶). و علی و علی و علی…. اگر آب دریا‌ها مرکب شود و درختان دنیا قلم شوند و برگ‌ها کاغذ، فضائل آن امام و امیرمومنان تمام نخواهد شد ولی آب دریاها تمام خواهد شد. علی (ع) که شاهد بر نبوت است و شهادت او در کنار شهادت خدا بر نبوت پیامبر؛ رسول‌الله را در امر رسالت کفایت می‌کند (۳۷).

امیرالمومنین شرط ورود به بهشت و سعادت ابدی است و در یک معنا تمام دین، حب امیرالمومنین است و بغض با دشمنان امیرالمومنین است. کسانی که با او دشمن هستند بلا شبهه از منافقین هستند و اهل نجات نیستند.

علی (ع) جان و نفس پیامبر (ص) است

طبق نص آیه شریفه و روایات بسیاری علی (ع) نفس پیامبر است؛ هر آن چیزی که پیامبر از فضائل و مناقب دارد علی (ع) نیز دارد الا نبوت؛ چرا که پیامبر خاتم النبیین است. از این رو، پشت کردن به علی (ع) پشت کردن به پیامبر است و تمرد کردن از علی (ع) تمرد کردن از دین است.

علی (ع) حافظ شریعت محمدی است و ولایت و محبت او لبّ و مغز و اصل دین رسول خدا می‌باشد. از این رو، دشمنانی که می‌خواستند و می‌خواهند دین را نابود کنند کاری با مظاهر دین ندارند بلکه لبّ و اساس دین را مورد هدف قرار می‌دهند. هرچه این دشمنان در کمرنگ کردن این نظام و اساس دین در میان مردم موفق باشند به همان اندازه به هدم دین و نابودی اساس دین خدا نزدیک شده‌اند.

مهم‌ترین دغدغه معاویه پس از تثبیت حکومت خود

لذا، در طول تاریخ ولایت و محبت امیرالمومنین یکی از قضایای مورد نظر بوده است که عده‌ای حتی به قیمت از دست دادن جان و مال خویش از آن دست بر نداشتند و گروهی نیز به قیمت قتل عام کردن و تجاوز بردن به عرض و مال مسلمانان سعی در محو کردن نام علی (ع) از میان فرهنگ و زندگی مسلمانان کردند. فرد شاخصی که در این خصوص بسیار تلاش کرد، فرزند سقیفه؛ معاویه است. مهمترین دغدغه و آخرین تلاش و جهد این فرزند سقیفه پس از استقرار و تثبیت حکومت ظالمانه خود محو نام علی (ع) بود.

سیاست‌های معاویه برای نابودی دین

معاویه؛ پسر ابوسفیان، پس از آنکه در سال ۴۱ هجرى بر تخت سلطنت نشست، تصمیم گرفت آن آرزوی بزرگی که گذشتگان سقیفه‌ای او نتوانسته بودند به آن برسند را عملی سازد، لذا دستور به سبّ حضرت بر منابر داد و انواع وسائل تبلیغى را در این راه به کار گرفت.

از یک طرف با شمشیر و سرنیزه جلوی نشر فضائل على (ع) را گرفت و به احدى فرصت نداد لب به ذکر حدیث یا حکایتى در مدح على بن ابى طالب بگشاید؛ از طرف دیگر برخى دنیاطلبان را با پول‌هاى گزاف مزدور کرد تا احادیثى از پیغمبر علیه على (ع) جعل کنند. همچنین در تمام مراسم دینی خصوصا در نماز‌های جمعه خطیب باید حضرت علی (ع) را سب می‌کرد و در تمام بلاد اسلامی از حجاز گرفته تا عراق و دورترین روستا‌های ایران، این بخشنامه حکومتی ابلاغ و با جدیت دنبال شد.

دستور معاویه برای اهانت به علی (ع)

سیاست سبّ علی (ع): معاویه به منظور هدم دین این عمل شنیع را مرتکب شد و دستور لعن علی (ع) و فرزندان او را صادر کرد. این امر برای دینداران بسیار سخت بود و بعضی از کسانی که دین خویش را به دنیا نفروخته بودند و توسط قبایل خویش حمایت می‌شدند گاهی صریحا و گاهی تلویحا به معاویه اعتراض می‌کردند.

نقل کرده است که: معاویه زمانى نشسته بود و بزرگان هم حضور داشتند، مردى از مردم شام درآمد و به پا ایستاد و خطبه خواند و در پایان آن، على را لعن کرد. حاضران سر به زیر افکندند، تنها احنف بن قیس سر برداشت و به معاویه گفت: این گوینده اگر بداند که خرسندى تو در لعن بر پیمبرانست ایشان را لعن مى‌گوید پس از خدا بترس و از على دست بردار. او اکنون به خدا رسیده و در قبر خود تنها خوابیده و تنها با عمل خویش است. به خدا سوگند او شمشیرش کشیده و جامه‌اش پاکیزه و رایش برگزیده و پسندیده و مصیبتش بزرگ و جانگداز بود.

معاویه گفت: اى احنف! چشم خود را بستی و هرچه خواستی گفتی. به خدا سوگند باید بر فراز منبر بروی، بخواهى یا نخواهى، علی (ع) را لعن کنی. احنف گفت: اگر من را از این کار معاف کنی برای تو بهتر است و اگر اصرار کنی این کار را نخواهم کرد. معاویه گفت: برخیز و بالای منبر برو. احنف گفت: به خدا قسم اگر بالای منبر بروم جانب انصاف را با تو رعایت خواهم کرد.

معاویه گفت: از روی انصاف چه خواهی گفت؟ پاسخ داد: خدا را حمد و ثناء مى‌کنم و بر پیامبر او درود مى‌فرستم آنگاه مى‌گویم: معاویه مرا امر داده تا على را لعن کنم. همانا على و معاویه با هم مخالفت کردند و با یکدیگر جنگیدند و هر یک از آن دو ادعا داشت که بر او و پیروانش ستم شده است. هان اى مردم! خداى شما را بیامرزاد؛ چون من دعا کنم شما آمین بگویید.

آن‌گاه مى‌گویم: خدایا تو و فرشتگانت و پیمبرانت و همه آفریدگانت بر آن کس که بر طرف خود ستم کرده لعنت کنید و همه گروه ستمکاران را لعنت کنید. اللَّهمّ العنهم لعنا کبیرا. مردم خدا شما را بیامرزاد! آمین بگویید. اى معاویه! بر آن چه گفتم یک حرف زیاد و کم نخواهم کرد گر چه جانم روى این کار برود. معاویه گفت: در این صورت ما هم از اجبار تو گذشتیم و تو را معاف داشتیم و از رفتن تو بر فراز منبر و لعن کردن صرف نظر کردیم (۳۸).

البته، در بعضی موارد کسی که به سبّ علی (ع) اعتراض می‌کرد جان سالم به در می‌برد اما غالبا هر کسی که از لعن علی (ع) سرباز می‌زد بدون هیچ ترحمی کشته می‌شد.

زنده به گور کردن کسی که حاضر به سب علی (ع) نشد

ابن اثیر، درباره عبدالرحمن بن حسّان عنزى، که یکى از دوازده تن از بزرگان یاران حجر بن عدى بود، که زیاد ایشان را به شام نزد معاویه فرستاد تا دلخواه خود را درباره آنان به کار بندد این مضمون را آورده است: «… معاویه به عبدالرحمن گفت: یا اخا ربیعه! درباره علی چه می‌گویی؟ عبدالرحمن گقت: من را از جواب دادن به این پرسش معاف کن که برای تو بهتر است. معاویه گفت: به خدا سوگند نمى‌گذرم و تو را وا نمى‌گذارم.

عبدالرحمن چنین پاسخ داد: «شهادت می‌دهم که علی (ع) از کسانی بود که بسیار خدا را یاد می‌کرد. از امرکنندگان به حق و از کسانی بود که به عدل حکم می‌کرد و گذشتش از مردم بسیار بود. معاویه پس از این که از این گونه سؤال و جواب‌ها میان او و عبدالرحمن ردّ و بدل شد او را به کوفه به نزد زیاد برگرداند و به وى دستور داد که او را به بدترین وضع و فجیع‌ترین طرز نابود سازد؛ پس زیاد او را زنده به گور کرد» (۳۹).

معاویه و تحریم اجتماعی شیعیان

تحریم اجتماعی شیعیان توسط معاویه و نشر روایات کذب: در کتاب احتجاج آمده است که معاویه به تمام عاملان خود در تمام بلاد نوشت که شهادت و گواهى هیچ یک از شیعیان على و اهل بیتش را نپذیرید و بدنبال شیعیان عثمان و محبّین او و اهل بیت و اهل ولایتش باشند و به مجالس راویان فضل و مناقب عثمان نزدیک شده و وسائل نزدیکی آنان به خود را فراهم نموده و اکرامشان کنید و نام افرادى که مناقب او را نقل مى‏کنند به همراه اسامى پدر و قبیله‏اش یادداشت کنید.

همین کار را کردند؛ تا جایى که روایات در مناقب عثمان زیاد شد و این روایات را براى آن هدایا و لباس‌ها و زمین‌هایى ساختند که از سوى عرب و موالى به ایشان داده مى‏شد. این افراد در شهرها زیاد شدند و براى تصاحب خانه و زمین تلاش نموده و دنیا بر ایشان وسعت یافت. کسى نبود که درباره عثمان مدح و منقبتى نقل یا فضیلتى ذکر کند جز آنکه نامش نگاشته و مقرّب شده و جایزه مى‏گرفت و مردم مدّتى طولانى به این صورت بودند.

ساختن روایت در فضائل معاویه: سپس معاویه به عاملانش نوشت که حدیث درباره عثمان زیاد و شایع شده، اکنون مردم را به نقل روایات در فضیلت و سوابق معاویه بخوانید که این نزد ما محبوب‏تر و خوشایندتر و در برابر برهان اهل بیت(ع) کوبنده‏تر و سخت‌تر است.

پس هر یک از والیان و قضات او متن نامه را براى مردم خواندند، مردم نیز بر سر منابر در هر روستا و مسجدى شروع به بافتن روایات در فضیلت معاویه نمودند، و این را به معلمان مدارس دیکته کردند که همچون تعلیم قرآن به بچه‏ها بیاموزند، تا اینکه به دختران و زنان و ملازمانشان نیز آموختند، پس روزگارى این چنین بر مردم گذشت.

مثله کردن دوستداران علی (ع) و نسل کشی آنان

کشتن و مثله کردن محبین علی (ع): زیاد بن أبیه نامه‏اى درباره حضرمیّین به معاویه نوشت که اینان معتقد به دین على و نظر اویند. معاویه نوشت: تمام طرفداران و معتقدان على بن أبى طالب را بکش. او نیز اینان را از لب تیغ گذراند و مثله کرد. سپس معاویه طى نامه‏اى به تمام کشور نوشت که هر کس ثابت شد از دوستداران على است نامش را از دیوان حقوقى پاک کنید.

نسل کشی شیعیان و محبین علی (ع): معاویه طى نامه دیگرى گفت هر فرد متهم به تشیع را بدون شاهد بکشید. اینجا بود که شیعیان را به مجرد اتهام و گمان و شبهه در هر جایى کشتند تا آنجا که اگر کلمه‏ اشتباهى از دهان مردى خارج مى‏شد گردنش را مى‏زدند و اگر فردى معروف به زندیق و کفر بود احترام مى‏شد و هیچ کس متعرض او نمى‏گردید.

شیعیان در هیچ جایى خصوصاً کوفه و بصره امنیت نداشتند و کار بدان جا کشیده بود که اگر یکى از شیعیان قصد گفتگوى سرى را با دوست خود داشت از خادم و برده او در هراس بود و نقل حدیث را پس از سوگند و پیمان‌هاى سخت بر زبان مى‏راند. این مسأله روز به روز شدیدتر مى‏شد و بچه‏ها به این صورت پرورش می‌یافتند. (۴۰)

فرهنگ‌سازی اموی بر اساس بغض علی (ع)

ابو عثمان روایت کرده است که گروهی از بنی امیه به معاویه گفتند: ای امیر مومنین! تو به آرزوی خود رسیدی – ادعای خلافت پیامبر را کردی و سلطنت تو تثبیت شد – چه می‌شود که از لعن این مرد دست برداری؟ معاویه در جواب گفت: نه به خدا سوگند آن قدر این عمل را انجام خواهم داد که بر این اساس کودکان رشد کنند و پیر شوند و بزرگان پیرمرد کمر خمیده شوند تا اینکه هیچ اثری از ذکر و یادی از فضائل علی (ع) باقی نماند. (۴۱)

تلخ ترین واقعه بعد از سقیفه

معاویه در این تلاش و کوشش موفق شد و توانست این سیاست از پیش تعیین شده اهالی سقیفه را به راستی جامه عمل بپوشاند. به مدت شصت سال بر روی منابر و در بازارها و کوچه‌ها و همه مجالس رسمی و غیر رسمی این جسارت بزرگ به امیرالمومنین (ع) می‌شد.

شاید تلخ‌ترین حوادث تاریخ اسلام و سیاه‌ترین صفحات تاریخ بعد از سقیفه، دوران هزار ماهه حکومت بنی امیه است که قلم‌ها نیز با حالتی گریان آن وقایع را به سطور در می‌آورند. دورانی که سبّ حضرت، سنتی موکد و غیر قابل تردید در میان مردم جهان اسلام شد تا آنجا که کودکان بر این اساس بزرگ شدند و ازدواج کردند و نسل‌های بعدی خویش را بر اساس این سنت کثیف اموی تربیت نمودند.

در این دوران، کسی که طبق آیه شریفه قرآن نفس پیامبر (۴۲) و مدافع رسول خدا در هر زمان و باب شهر علم رسول خدا و معدن علم پیامبر و اقیانوس بی نهایت علم الهی است مبغوض مردم شد و بغض او با گوشت و خون مردمی آغشته شد که از کودکی لالایی ایشان سب حضرت علی (ع) بود و با این نجوای شیطانی بزرگ شدند.

ماجرای مردی به نام علی که از حجاج خواست نام او را تغییر دهد

نسل‌هایى که از آن تاریخ به بعد به وجود مى‏آمدند و تاریخ آینده جامعه را می‌ساختند بر این اساس رشد کردند و با این شعار مأنوس بودند و خود به خود آن را تکرار مى‏کردند و این کار در اذهان مردم طماع دنیا و ساده‌لوح اثر بخشیده بود تا آنجا که یک روز مردى به عنوان شکایت جلو حجّاج را گرفت و گفت: فامیلم به من ظلم کرده‌اند – مرا عاق کرده اند – و نام مرا «على» گذاشته‏اند، از تو تقاضاى کمک و تغییر نام دارم. حجاج نام او را عوض کرد و گفت: به حکم اینکه وسیله خوبى تنفر از على براى کمک‌خواهى انتخاب کرده‏اى، فلان پست را به عهده تو وا مى‌گذارم، برو و آن را تحویل بگیر (۴۳).

شهادت حجر بن عدی به دلیل مقاومت در برابر فرمان سب علی (ع)

در زمان معاویه هر کسی از این دستور تمرد می‌کرد به فجیع‌ترین وضع کشته می‌شد که از این میان می‌توان به شهادت حجر و دوازده تن از یارانش توسط زیاد و معاویه اشاره کرد. هنگامی که زیاد از او خواست به منبر رود و علی را سب کند حجر بالای منبر رفت و گفت: ‌ای گروه مردم! این امیر شما مرا امر کرده که بالای منبر روم و علی را لعن کنم. ‌ای مردم! این امیر – زیاد – را لعن کنید و مردم زیاد را لعن کردند.

این مقاومت‌ها در زمان معاویه در هم شکسته شد و نسل‌کشی بسیاری از شیعیان شد تا اینکه سب نکردن علی بهترین دلیل برای کشتن و شکنجه کردن گشت. برخورد با مخالفان این سیاست فقط و فقط مخصوص شیعیان نبود بلکه بسیاری از بزرگان عامه نیز به علت سرپیچی از این دستور توسط معاویه یا جانشینان او به قتل رسیدند.

این مساله نشان دهنده جریان خطرناکی است که معاویه به راه انداخت و سال‌ها با قوت ادامه داشت و امروز نیز اثرات این جریان به صورت اسلام تکفیری که باقی مانده امویان هستند در قالب کشتار و تخریب‌ بقاع متبرکه قابل رصد است.

قتل عالم بزرگ اهل سنت که در فضیلت علی (ع) کتاب نوشت

نمونه‌هایی از کشتن کسانی که سب و لعن نمی‌کردند:

کشتن نسائی به خاطر نقل فضائل امیر المؤمنین (ع): نسائی از برجسته‌ترین علما و محدثین اهل تسنن است که کتاب «سنن» وی یکی از صحاح سته اهل سنت به شمار می‌رود. مزی در معرفی وی می‌گوید: «او یکی از پیشوایان برجسته و حافظان استوار و بزرگان مشهور بود» (۴۴). ابن کثیر نیز درباره او می‌گوید: «پیشوای زمان خویش و کسی که بر هم‌شغلان و هم‌نظران و بزرگان زمان خویش پیشی گرفت؛ و به شهر‌های مختلف مسافرت کرد» (۴۵).

وی کتابی دارد به نام خصائص امیرالمؤمنین علی بن أبی طالب (ع) و در آن، فضائل امیرالمؤمنین (ع) را نقل کرده است. انگیزه وی از تألیف این کتاب این بود که وقتی وارد دمشق شد، دید که مردم از علی (ع) متنفر هستند و از آن حضرت بدگویی می‌کنند. به شروع به نوشتن این کتاب کرد؛ چنانچه ابن کثیر سلفی می‌نویسد: «او کتاب خصائص را در برتری علی و اهل بیت او نوشت؛ زیرا او مردمان دمشق را در سال ۳۰۲ دید که از علی نفرت دارند» (۴۶).

اما از آن جایی که مردم دمشق به پیروی از همان سنتی که معاویه پایه‌گذارش بود، به بدگویی از امیرالمؤمنین (ع) خو گرفته و با تنفر از آن حضرت بزرگ شده بودند، نتوانستند تحمل کنند کسی در فضائل آن حضرت کتابی بنویسد و در آن اثری از فضائل معاویه دیده نشود. از این رو، از نسائی خواستند که در فضائل معاویه نیز کتابی بنویسد، اما وقتی با مقاومت نسائی روبرو شدند چنان او را کتک زدند که از دنیا رفت.

ابن جوزی و بسیار دیگری از بزرگان اهل تسنن در مورد علت کشته شدن نسائی می‌گویند: نسایی در آخر عمر خویش از مصر به دمشق رفت؛ پس در آنجا از او در مورد معاویه و فضیلت‌های او سوال کردند؛ پس گفت: آیا به این که او را هم شأن علی دانستید راضی نشدید، حال می‌خواهید او را از علی برتر کنید؟ پس آنقدر به بیضه او زدند تا او را از مسجد بیرون کردند؛ او را به رمله یا مکه بردند و در آنجا از دنیا رفت (۴۷).

قطع گردن ظهیر الدین اردبیلی به خاطر عدم اعتقاد به وجوب مدح صحابه: ظهیرالدین اردبیلی حنفی مشهور به قاضی زاده، عالم کامل و صاحب سخن، وقار، هیبت و فصاحت بود و با علوم، مخصوصا انشا و شعر آشنایی داشت و خطش نیکو بود. او گفت که ستایش کردن از صحابه بر روی منبر واجب نیست و نگفتن آن به خطبه صدمه‌ای نمی‌زند؛ پس او را در روز پنجشنبه دهم ربیع الثانی با احمد باشای وزیر گرفتند و دست او را قطع کرده و بر باب زویله قاهره آویزان کردند (۴۸).

کشته شدن کسی که به لعن ابوتراب اعتراض کرد

از ابو حصین نقل شده است که گفت: حجاج بن عبد الرحمن، ابن أبی لیلی را که از همراهان و شرکت کنندگان در جنگ نهروان و در رکاب و از همراهان علی (ع) بود، به عنوان قاضی منصوب کرد، سپس عزلش نمود و او را می‌زد تا علی (ع) را سب کند (۴۹).

مجلس را با لعن ابو تراب به پایان ببرید: جنید بن عبد الرحمن می‌گوید از حوران به شهر آمدم تا سهم خود را از بیت‌المال بگیرم. پس نماز جمعه را خواندم؛ سپس به سمت درب درج رفتم؛ در آنجا پیرمردی مشهور به ابوشیبه قصه‌گو بود که برای مردم قصه تعریف می‌کرد؛ او به آخرت دعوت نمود، پس ما نیز به آخرت میل پیدا کردیم و ما را از عذاب ترساند؛ پس گریه کردیم.

وقتی کلامش به پایان رسید گفت: مجلس را با لعن ابوتراب به پایان برید؛ پس همگی ابوتراب را لعنت کردند!!! پس من به کسی که در سمت راست من بود نظر کرده و به او گفتم: ابوتراب کیست؟ پاسخ داد: او علی بن ابی طالب پسر عموی رسول خدا (ص/۹ و شوهر دختر او و اولین کسی است که اسلام آورد و پدر حسن و حسین.

پس به او گفتم: این قصه‌گو سخن درستی نگفته است. پس به سمت او رفتم – او ریش پری داشت –ریش او را با دستم گرفته و به صورت او زدم و سرش را به دیوار کوبیدم. فریاد کشید و یاران او از مسجد بیرون آمده گرد ما جمع شدند و لباس من را به گردنم انداخته و من را با زور می‌راندند تا اینکه من را به نزد هشام بن عبدالملک بردند در حالی‌که ابو شیبه من را به جلو می‌برد.

پس فریاد زد که ‌ای امیرالمومنین! قصه‌گوی شما و پدران شما و اجداد شما امروز بر او مصیبت بزرگی وارد شده است! هشام گفت: چه کسی با تو چنین کرده است؟ پس من به هشام نظر کردم – در حالیکه بزرگان مردم در کنار او بودند – پس ابو یحیی به من گفت: کی آمدی؟

گفتم: دیروز و می‌خواستم به نزد امیرالمومنین بیایم؛ پس به نماز جمعه رسیدم؛ نماز را خواندم و به سوی درب درج رفتم که این پیرمرد را دیدم که ایستاده داستان تعریف می‌کند. پس نشستم و گوش فرا دادم؛ به آخرت دعوت نمود و ما نیز به آخرت میل پیدا کردیم و از عذاب ترسانید و دعا کرد؛ پس ما نیز آمین گفتیم؛ اما در انتهای کلام خویش گفت: مجلس خویش را با لعن ابوتراب پایان برید.

پس سوال کردم ابوتراب کیست؟ گفتند: او علی بن ابی طالب اولین کسی است که اسلام آورد و پسر عموی رسول خدا و پدر حسن و حسین و شوهر دختر رسول خدا (ص) است. پس قسم به خدا که ‌ای امیرالمومنین اگر یکی از بستگان شما چنین فامیلی را در نزد شما یاد نماید و چنین او را لعن کند، شما نیز برای آن شخص همین کار را جایز می‌دانستی؛ پس چگونه برای داماد رسول خدا و شوهر دختر او خشمگین نشوم؟

هشام گفت: چه بد کاری انجام داده است! سپس برای من حکم امارت سند را نوشت و به یکی از نزدیکان خویش گفت: مثل این شخص نباید در این جا در نزدیکی ما باشد؛ تا شهر را بر ضد ما خراب کند، پس او را به سند فرستادم. (۵۰)

وقتی جای کسی را که حدیث منقبت علی (ع) را املا می‌کرد آب کشیدند

آب‌کشى جای نشستن کسی که حدیث طیر را نقل کرده بود: سلفی گفته است که از حافظ خمیس حوزی در مورد ابن سقاء سوال کردم؛ پس گفت: او از مزینه از قبیله مضر است و سقا نبود؛ بلکه به این لقب مشهور بود. او سرشناس مردم واسط و صاحب ثروت و حافظه‌ای خوب بود.

پدرش او را به مسافرت برد؛ پس از ابی خلیفه و ابی یعلی و ابن زیدان بجلی و مفضل بن جندی روایت شنید و خداوند نیز به او در علم و عمرش برکت داد. روزی از روزها داشت حدیث طیر از فضائل امیرمومنان را املاء می‌کرد؛ اما ایشان نتوانستند این روایت را تحمل کنند؛ پس به او هجوم آورده و او را از جای خویش بلند کردند و جای او را آب کشیدند. (۵۱)

این حکایات نمونه‌ای از ده‌ها روایتی است که تاریخ برای ما نقل کرده است اما در اینجا به ذکر تعدادی از این حکایات بسنده شد؛ حکایاتی که بسیار تکان دهنده و گویای این واقعه بسیار تلخ تاریخی است.

هر بدعت و جنایت معاویه سیاستی برای هدم نام پیامبر است

نباید به این واقعیات نگاه جزئی داشت زیرا کشتن یک نفر به جرم سب نکردن حضرت علی (ع) مانند جنایتی که در گوشه و کنار دنیا اتفاق می‌افتد نیست و نباید مثل آن به این وقایع تاریخ نگریست بلکه هرکدام از این حکایات، سیاست کلی معاویه و فضای عمومی جامعه را نشان می‌دهد.

هر بدعتی که معاویه در دین گذاشت نیز از این قانون مستثنی نیست. هر بدعتی که از معاویه و عمالش برای ما نقل شده نشان‌گر یکی از سیاست‌های معاویه در زمان سلطنتش می‌باشد. علاوه بر این، هر حادثه و هر بدعتی که او ایجاد کرد مانند دانه‌های تسبیح می‌باشد و هنگامی که سیاست کلی معاویه و همه وقایع و بدعت‌های او را در کنار هم نگاه کنیم نخ دانه‌های تسبیح واضح می‌شود.

در این صورت است که به صورت معناداری تحولات این قطعه از تاریخ را درک خواهیم کرد و این افعال او از حد یک جرم و جنایت معمولی فراتر می‌رود و معنایی عمیق‌تر می‌یابد که باید به آن معنا بسیار توجه کرد.

هزاران سئوال که هزار سال است بی پاسخ مانده

نگاه به معاویه و اعمال شنیع او پاسخگوی بسیاری از سوالات مهم اعتقادی است و دقت در این سیاست‌ها هم بسیاری از نقاط مبهم تاریخ که باعث ایجاد بسیاری از شبهات شده را روشن می‌کند و هم سوالات بسیاری در مورد مسائل اصلی که رکن تفکر بعضی از فرق مسلمین است را تولید می‌نماید.

هزاران هزار سوالی که پس از گذشت بیش از هزار سال از تاریخ هنوز هم علمای بزرگ این فرق اسلامی نتوانسته‌اند جوابی معقول و منطقی و مطابق با قرآن و روایات صحیح به آن بدهند. به راستی باید پرسید چگونه کسی که به وضوح در مقابل دین شمشیر می‌کشد و با تمام وجود با آن مبارزه می‌کند می‌تواند عادل باشد؟ اگر عادل است؛ معنای ظلم چه خواهد بود؟ اگر معاویه عادل است پس صحابی که او به قتل رساند نباید عادل باشند. در هرصورت، نمی‌توان اعتقادی تحت عنوان عدالت تمام صحابی را قبول کرد.

علی (ع) جزو ده نفری بود که به بهشت بشارت داده شدند

اگر معاویه دستور به سب حضرت علی (ع) داده است باز هم سوال مهم دیگری به ذهن می‌رسد که گویی این سوال تا قیام قیامت بی پاسخ است و آن سوال این است که آیا علی (ع) از عشره مبشره نبود؟ قطعا طبق اعتقاد همه کسانی که عشره مبشره را قبول دارند علی (ع) یکی از ده نفری است که بشارت به بهشت داده شده است پس یا کسی که او را سب می‌کند کافر است یا حدیث عشره مبشره دروغی بیش نیست.

اگر حدیث دروغ است هر اعتقادی که قرن‌ها بر اساس این حدیث مجعول مطرح شده از جمله عدالت تمام صحابی را باید باطل اعلام کرد و اگر معاویه کافر است پس چرا دو تن از خلفای وابسته به سقیفه او را به عنوان حاکم شام برگزیدند؟ آیا اشتباه کردند؟ اگر اشتباه کردند که عادل نیستند و اگر اشتباهی در کار نبوده و تعمدا معاویه کافر را بر جان و مال و ناموس مردم مسلط کردند آیا خود از لحاظ اعتقادی سنخیتی با معاویه داشتند؟

اگر جواب مثبت است چگونه می‌توان قبول کرد سه نفر که هم اعتقاد معاویه کافر هستند بیست و پنج سال بعد از پیامبر جانشین پیامبر باشند و هزاران سوال بی پاسخ دیگر که فقط و فقط انصاف و محکمه وجدان باید پاسخ‌گوی این سوالات باشد نه تعصب و فرار از وقایع تاریخی.

به هر حال، این‌ها فقط قسمتی از این سوالات است که هیچ‌گاه پاسخ درستی به آنها داده نشده؛ الا اینکه نسبت به صحابه حسن ظن داشته باشید که این سخن به این معناست که چشم خود را بر تمام حقایق ببندید و عقل خویش را تعطیل کنید؛ چنان حماری که برای آسیاب کردن چشم او را می‌بندند و کاری نداشته باشید که چه باری بر دوش شما می‌گذارند و از چه طریقی حرکت می‌کنید.

پی‌نوشت‌ها:

۱٫ بحارالأنوار ۳۹ ۳۱۳ باب ۸۸- کفر من سبه أو تبرأ منه
۲٫ بحارالأنوار ۳۸ ۱۳۹ باب ۶۱- جوامع الأخبار الداله على إم
۳٫ بحارالأنوار ۳۸ ۱۳۹ باب ۶۱- جوامع الأخبار الداله على إم
۴٫ بحارالأنوار ۳۸ ۱۳۹ باب ۶۱- جوامع الأخبار الداله على إم
۵٫ بحارالأنوار ۳۸ ۱۳۹ باب ۶۱- جوامع الأخبار الداله على إم
۶٫ بحارالأنوار ۳۸ ۱۳۹ باب ۶۱- جوامع الأخبار الداله على إم
۷٫ بحارالأنوار ۳۹ ۲۱۱ باب ۸۵- أنه (ع) ساقی الحوض و حامل الل
۸٫ بحارالأنوار ۳۹ ۲۱۱ باب ۸۵- أنه (ع) ساقی الحوض و حامل الل
۹٫ بحارالأنوار ۳۹ ۲۱۱ باب ۸۵- أنه (ع) ساقی الحوض و حامل الل
۱۰٫ بحارالأنوار ۳۹ ۲۱۱ باب ۸۵- أنه (ع) ساقی الحوض و حامل الل
۱۱٫ الکافی ۱ ۴۶۰ باب مولد الزهراء فاطمه ع. …. ص
۱۲٫ بحارالأنوار ۲۷ ۱۴۲ باب ۴- ثواب حبهم و نصرهم و ولایتهم
۱۳٫ مستدرک‏الوسائل ۱۲ ۳۹۳ ۲۳- باب استحباب تذاکر فضل الأئمه (ع)
۱۴٫ بحارالأنوار ج: ۳۸ ص: ۲۰۰
۱۵٫ بحارالأنوار ج: ۳۸ ص: ۱۹۹
۱۶٫ بحارالأنوار ۳۸ ۱ باب ۵۶- أنه صلوات الله علیه الوصی و
۱۷٫ بحارالأنوار ۳۹ ۲۷ باب ۷۲- أن النبی صلى الله علیه و آل
۱۸٫ بحارالأنوار ۳۸ ۳۲۷ باب ۶۷- أنه (ع) کان أخص الناس بالرسول‏
۱۹٫ بحارالأنوار ۲۳ ۱۴۴ باب ۷- فضائل أهل البیت (ع) و النص علی
۲۰٫ الیقین ۱۸۵ ۳۸- الباب فیما نذکره عن الحافظ ملک
۲۱٫ الیقین ۱۸۹ ۴۱- الباب فیما نذکره من کتاب القاضی‏
۲۲٫ بحارالأنوار ۱۰ ۴۳۲ باب ۲۶- نوادر الاحتجاجات و المناظرا
۲۳٫ بحارالأنوار ۱۰ ۴۴۵ باب ۲۶- نوادر الاحتجاجات و المناظرا
۲۴٫ بحارالأنوار ۲۲ ۲۲۲ باب ۳- أحوال أم سلمه رضی الله عنها
۲۵٫ بحارالأنوار ۳۸ ۹۵ باب ۶۱- جوامع الأخبار الداله على إم
۲۶٫ بحارالأنوار ۷ ۳۳۹ باب ۱۷- الوسیله و ما یظهر من منزله
۲۷٫ بحارالأنوار ۱۸ ۴۰۰ باب ۳- إثبات المعراج و معناه و کیفی
۲۸٫ بحارالأنوار ۷ ۱۸۶ باب ۸- أحوال المتقین و المجرمین فی
۲۹٫ بحارالأنوار ۸ ۳۳۶ باب ۲۵- الأعراف و أهلها و ما یجری ب
۳۰٫ بحارالأنوار ۳۱ ۴۴۵ [۲۷] باب احتجاج أمیر المؤمنین صلوات‏
۳۱٫ بحارالأنوار ۳۷ ۲۵۴ باب ۵۳- أخبار المنزله و الاستدلال ب
۳۲٫ بحارالأنوار ۳۷ ۲۵۴ باب ۵۳- أخبار المنزله و الاستدلال ب
۳۳٫ بحارالأنوار ۳۹ ۱۹۴ باب ۸۴- أنه (ع) قسیم الجنه و النار و
۳۴٫ بشارهالمصطفى ۱۲۵ بشاره المصطفى لشیعه المرتضى. ….
۳۵٫ بالصراطالمستقیم ۲ ۵۱ ۶- فصل أذکر فیه أخبارا من القبیلین
۳۶٫ الکافی ۸ ۱۱۰ حدیث أبی بصیر مع المرأه. …. ص ؟
۳۷٫ سوره رعد آیه ۴۳
۳۸٫ ادوار فقه فارسی – محمود الشهابی الخراسانی – ج ۳ – ص ۱۷۵ – ۱۷۶
۳۹٫ الکامل جزء سیم – صفحه ۲۴۲ ؛ ادوار فقه فارسی – محمود الشهابی الخراسانی – ج ۳ – ص ۲۰۵
۴۰٫ الإحتجاج / ترجمه جعفرى، ج‏۲، ص: ۸۳
۴۱٫ الأربعین فی حب أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب (ع) – علی أبو معاش – ج ۴ – ص ۳۰۴ – ۳۰۶
۴۲٫ آل عمران ۶۱
۴۳٫ الأربعین فی حب أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب (ع) – علی أبو معاش – ج ۴ – ص ۳۰۴ – ۳۰۶
۴۴٫ تهذیب الکمال، ج۱، ص۳۲۹٫
۴۵٫ البدایه والنهایه، ج۱۱، ص۱۲۳
۴۶٫ البدایه‌ والنهایه، ج۱۱، ص۱۴۱٫
۴۷٫ المنتظم، ج۶، ص۱۳۱ و تذکره الحفاظ، ذهبی، ج۲، ص۷۰۰ و سیر أعلام النبلاء، ذهبی، ج۱۴، ص۱۳۲ و تهذیب الکمال، مزی، ج ۱، ص۱۳۲
۴۸٫ شذرات الذهب فی اخبار من ذهب، أبی الفلاح عبد الحی بن العماد الحنبلی، المجلد الرابع، جزء ۸، ص۱۷۳، دار الکتب العلمیه، بیروت
۴۹٫ سیر اعلام النبلاء، ج۴، ص۲۶۷
۵۰٫ تاریخ مدینه دمشق، ج۱۱، ص۲۹۱
۵۱٫ تذکره الحفاظ، ذهبی، ج۳، ص۹۶۶، ترجمه ابن السقاء

درباره مدیر

مطلب پیشنهادی

نقش علمی حضرت معصومه(س) در عالم اسلام

  نقش علمی حضرت معصومه(س) در عالم اسلام/ دلیل آمدن آیت‌الله مرعشی نجفی به قم …

پاسخی بگذارید