گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو»- عبدالعلی مهدی؛تعصب همواره عاملی است که نگاه حقبین انسان ها را کور می نماید. چگونه انسان می تواند اهل حق و حقیقت شود، مادامی که تعصب راه یافتن حقیقت را بر او بسته است؟ در طول تاریخ انبیاء،همواره یکی از معضلات بزرگ هدایت گران الهی، تعصب های کور امت ها بوده است.
تعصب تا بدانجا رسیده بود که مردم حاضر نبودند دست از پرستش بت بردارند به خاطر اینکه بت پرستی دین آباء و اجدادی ایشان بوده است. تعصب راه را بر تحقیق می بندد. انسان متعصب نمی تواند پرسش گر باشد. همیشه باید از چیزی که تعصب او می گوید دفاع کند. بر آن معتقد باقی بماند. خواه دلیل محکم برای اعتقاد خویش داشته باشد خواه دلیل و بینه ای نداشته باشد. تعصب است که تعیین می کند که او چگونه بیاندیشد، چگونه فکر کند، با چه عینکی به جهان هستی نگاه کند؟ اسیران تعصب، نمی توانند دنیا و جهان هستی را آن گونه که هست، ببینند و بدانند و بفهمند.
بر خلاف صاحبان عقل و تدبر که برای هر اعتقادی دلیل و برهانی متناسب با آن را می جویند و اگر مساله ای را به شکل مبرهن حق یافتند تا پای جان بر حق و حقیقت پافشاری خواهند کرد. پافشاریی که از روی بصیرت و ایمان محکم است و نه از تعصب کور.
شهادت یا وفات
یکی از شبکه های ماهوراه (1) در یکی از برنامه های خود سعی در نقد، اعتقاد شیعیان مبنی بر شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها داشت. هدف این برنامه نقد «به شهادت رسیدن حضرت زهرا» بود. ادعای این برنامه که بارها نیز زیر نویس شد؛ این بود که حضرت زهرا سلام الله علیها به مرگ طبیعی از دنیا رفته است. ادعای مرگ طبیعی برای حضرت زهرا سلام الله علیها یعنی ادعای اینکه مرگ آن بانوی مکرمه با دستگاه خلافت کاملا بی ربط است و پیوندی با متصدیان خلافت نداشته است.
توجه به این نکته ضروری است که متهم بودن دستگاه خلافت و متصدیان آن در امر شهادت حضرت صدیقه طاهره علاوه بر اینکه عدم صلاحیت متصدیان خلافت را تبیین می نماید می تواند دلیلی محکم بر نامشروع بودن اصل دستگاه خلافت و تفکر انتخابی بودن خلیفه نیز می باشد، از این رو شهادت یا عدم شهادت حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها ملاکی برای حق و باطل خواهد بود . و کسانی که اهل حق و حقیقت هستند به ناچار باید به دور از تعصب، این ادعا را بررسی نمایند که:« شهادت یا مرگ طبیعی ؟؟»
هر چند دور از تعصب تفکر کردن، حقیقت را آن گونه که هست، دیدن ارزشی عظیم است، اما در این نوشتار سعی برآن است که بدون استناد به مصائبی که بر صدیقه طاهره سلام الله علیها رفت که منجر به شکستن استخوان سینه و سقط جنین و… شد ؛ نشان داده شود که مرگ حضرت صدیقه طاهره «شهادت» بوده است نه مرگ طبیعی . شهادتی که مرتبط با دستگاه خلافت و متصدیان آن دستگاه بوده است . از این رو در این نوشتار از ماجرای احراق بیت ، هجوم وحشیانه به خانه فاطمه سلام الله علیها و مضروب و مجروح ساختن آن بانو سخنی به میان آورده نمی شود . باشد که با حداقل گزارشات تاریخی به دور از تعصب گوشه ای دیگر از مظلومیت آن بانو نشان داده شود.
در مسیر تحقیق بدون تعصب
با توجه به اینکه عمر حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله بسیار کوتاه بوده است (حد اکثر هجده سال ) و پس از تشکیل سقیفه به فاصله بسیار اندکی پس از ارتحال رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ایشان دار فانی را وداع می گویند. در حالی که هیچ گزارشی از ضعف جسمانی آن بانوی مکرمه یا وجود بیماری تا زمان وفات پیامبر وجود ندارد این سئوال در ذهن یک پژوهنده به صورت جدی شکل خواهد گرفت :«آیا این مرگِ زودهنگام، میتواند در ارتباط با خروج قدرتِ سیاسی از بنیهاشم و جابهجایی حاکمیّت در سقیفه بنیساعده قرار گیرد؟»
و این سوال وقتی پر رنگ تر می شود که بدانیم پدر این بانوی مکرمه در اوج قدرت سیاسی دنیا را وداع گفت. در حالی که لشکری را برای جنگیدن با ابر قدرت تاریخ آن زمان یعنی روم گسیل می داشت از دنیا رفت. زمانی که اختلافات و درگیری های چند روز آخر عمر پیامبر و چند روز بعد از شهادت آن رسول مکرم اسلام را در نظر داشته باشیم و منازعاتی که تاریخ در سقیفه ثبت کرده است را مد نظر قرار دهیم. اختلافاتی که همگی بر سر نزاع خلافت و جانشینی پیامبر اعظم بوده است. این سئوال به صورتی جدی تری رخ می نماید که :« آیا میتوان از کنار مرگ اعضای خانواده یک رهبر دارای قدرتِ سیاسی ـ آن هم در فاصله اندکی پس از وقوع اختلاف بر سر جانشینی آن رهبر ـ ، به سادگی گذر کرد؟»
کشف خشمی شدید و غضبی دائم
نزد متفکرین و اهل تدبر و تحقیق اعتراف خصم علیه خویش از جایگاه ویژه ای برخوردار است. تا آن جا که در قوانین حقوقی اعتراف عاقل در دادگاه علیه خویش را نافذ می دانند و برای صحت آن ادعا و اقرار علیه اقرار کننده دنبال دلیل و حجت نمی گردنند.
در مسیر این تحقیق باید دنبال گزارش های تاریخی باشیم که اوضاع و احوال حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها را در واپسین روزهای عمر شریفش بازگو نماید. یافتن چنین گزارشاتی و ترسیم حال و هوای روزهای آخر عمر آن بانوی مکرمه در قضاوت محقق منصف تاثیر شایانی خواهد گذاشت . از طرفی چون عده ای مدعی بودند که: «درگذشتِ حضرت زهراعلیهاالسّلام هیچگونه ارتباطی با عملکرد دستگاهِ خلافت نداشته و میان مرگ آن بانو با رفتارهای متصدّیان حکومتِ وقت، هیچگونه رابطهای یافت نمیگردد.»!
بهتر آن است که از منابعی که مورد قبول این مدعیان است به دنبال چنین گزارشات تاریخی باشیم . به عبارت دیگر از منابع شیعه د یافتن این گزارشات کمکی گرفته نشود؛ چراکه اگر با توجه به منابع مدعیان سیر تحقیق جلو رود جایی برای بهانه گیری نخواهد بود.
در گام اول تحقیق از معتبر ترین کتاب های اهل سنت می توان یافت که آن حضرت در حالتی از خشم و غضبی شدید نسبت به متصدیان دستگاه خلافت این دنیا را ترک کرده است. نمی توان از این گزارشات که حکایت از فوران خشم آن بانوی مکرمه سلام الله علیها است به راحتی چشم پوشید و از نظر دور نگاه داشت.
اولین مساله ای که به ذهن محقق دور از تعصب خطور می کند سستی این ادعا است که «مرگ آن حضرت هیچ ارتباطی با متصدیان دستگاه خلافت ندارد». این در حالی است که منابع همان مدعیان، غضب آن حضرت را از متصدیان خلافت به نحو شدیدی گزارش کرده اند. این گزارشات حاکی از آن است که حضرت صدیقه طاهره اختلاف شدید مالی با دستگاه حاکم داشته است و در اثر این اختلاف دستگاه حاکم و متصدیان خلافت مورد خشم و غضب حضرت صدیقه طاهره قرار گرفته اند.
اختلافات مالی و غضب آن حضرت
عُرْوَةبن زُبَیْر از عایشه نقل کرده است که:« [در ماجرای اختلافات مالی و مواجهه با عکسالعمل ناعادلانه خلیفه] فاطمه بر … خشمگین شد؛ پس با او قطع رابطه کرد و [به نشانه اعراض و روی برگرداندن از ابوبکر ] با او سخن نگفت تا از دنیا رفت…» (2)
تمامی این گزارشات(3) از وقوع خشمی پایان ناپذیر از دستگاه خلافت در وجود فاطمه زهرا سلام الله علیها حکایت می کند. کسی که به دور از تعصب و با چشمی عاری از عینک تعصب بنگرد خواهد یافت که:
1- چند هفته پیش از درگذشتِ حضرت زهراعلیهاالسّلام، اختلافاتی مهم در زمینه حقوق مالی، میان آن حضرتعلیهاالسّلام و نظام حاکم، پدید آمد.عُرْوَةبن زُ بَیْر از عایشه نقل کرده است که:«همانا فاطمه دختر رسول خدا، فردی را نزد ابوبکر فرستاد و میراث خود از رسول خدا را، از او طلب نمود. این مطالبه شامل: فَیء، فدک و باقیمانده خمس خیبر بود…امّا خلیفه از این که چیزی از این اموال را به وی پس بدهد، خودداری ورزید.» (4)
2- این اختلافات، سرانجام به خشم و غضب حضرت زهراعلیهاالسّلام بر متصدّیان حکومتِ وقت منتهی گردید و این خشمناکی و غضبورزی، از لحظه پیدایش آن، تا پایان حیات آن حضرتعلیهاالسّلام استمرار و تداومی شبانهروزی یافت و در طول چندین هفته متوالی، بر زندگانی حضرت زهراعلیهاالسّلام سایه افکند. چنانچه در نقل صحیح بُخاری (حدیث شماره 6230) به ترتیب، درباره موضعگیریهای حضرت زهراعلیهاالسّلام میخوانیم:مرحله اوّل:«فَهَجَرَتْهُ فاطِمَةُ».فاطمه با خلیفه قطع رابطه کرد.مرحله دوم:«فَلَمْ تُکَلِّمْهُ.»لذا با او سخن نگفت.مرحله سوم:«حَتّی تُوُفِّیَتْ.»تا زنده بود، این سخن نگفتن ادامه داشت.
در این نقل، عبارت فَلَمْ تُـکَلِّمْهُ پس از عبارت فَهَجَرَتْهُ آمده است.به سخن دیگر، فَلَمْ تُـکَلِّمْهُ نتیجه و محصول(5) فَهَجَرَتْهُ میباشد و به همین دلیل، نمیتوان عبارت فَلَمْ تُـکَلِّمْهُ را به معنای «سکوتِ ناشی از قانع شدن» دانست.(6)
3- این خشم پیوسته و غضبِ طولانی مدّت، بسیار عمیق و شدید بود؛ بهگونهای که به «وصیّت به دفن شبانه»(7) منجر گردید.
شدت خشم و غضب بر دستگاه حاکم و متصدیان آن به حدی است که حضرت زهرا سلام الله علیها وصیت به دفن شبانه می کنند. دفن شبانه آن حضرت دلیل محکم است بر ارتباط داشتن شهادت آن حضرت به متصدیان دستگاه خلافت.
پرسشی مهم در مسیر تحقیق
چنین غضب و خشمی اگر در انسانی که سالم است فرود بیاید می تواند اثرات جبران ناپذیری بر بدن او بگذارد حال اینکه در زمانی این مصائب و بر آن بانو وارد می شود که ایشان در بستر بیماری هستند. از این رو این سئوال پیش خواهد آمد :«اگر چنین خشم و غضبی، بر جسمی «بیمار» فرود آید و روزهای متمادی همراهش گردد، سرانجام، با آن «بیمار» چه خواهد کرد؟»
هنگامی که صفحات تاریخ را با دقّت بیشتری ورق بزنیم، با نشانههای تردیدناپذیری از «بیماری» حضرت زهراعلیهاالسّلام مواجه میگردیم(8)«هنگامی که فاطمه بیمار شد ـ یعنی همان مرضی که بر اثر آن از دنیا رفت ـ زنانِ (مهاجران و انصار ) به عیادت او آمدند و پرسیدند:با این بیماری چگونهاید، ای دختر رسول خدا؟»(9) «فرمود: به خدا سوگند، چنین شدهام که به دنیای شما بیمیلام و از مردانتان متنفّرم.»
بیشک، خشم و غضب حضرت زهراعلیهاالسّلام بر نظام خلافت، نه تنها میتوانسته این بیماری را به درازا بکشاند و روند بهبودی آن را با تأخیر مواجه سازد، بلکه فراتر از آن، میتواند از عوامل شدّت یافتن این بیماری محسوب گردد.
بدین ترتیب، برقراری پیوندی میان بیماری و مرگ، بر اثر شدّت غضب حضرت زهراعلیهاالسّلام بر دستگاه خلافت، قوّت پیدا میکند و ادّعای مرگی طبیعی و بیارتباط با عملکردِ متصدّیان حکومت را ابطال می کند.
مرگی مظلومانه
تردیدی نیست که این بیماری آنقدر قابل توجّه و حائز اهمیّت بوده است که زنان مهاجر و انصار را به عیادت آن بانوعلیهاالسّلام آورده است. و استمرار داشته است تا منجر به درگذشت آن بانو شده است و هم چنین نباید از نظر دور داشت که همراه با خشم و غضب شدید بر نظام خلافت بوده است این خشم و غضب به دلیل عمل کرد نا عادلانه دستگاه خلافت در مواجهه با حقوق حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها می باشد و در نهایت این خشم و غضب که ناشی از رفتار نابخشودنی متصدیان خلافت بوده است تاثیرات جانکاهی بر جسم بیمار آن حضرت داشته است و مانع از بهبودی بلکه تشدید این بیماری شده است و در نهایت در اثر شدت غضب و خشم ،این بیماری متصل به مرگ آن بانو شده است.
از این رو می توان گفت : این خشم و غضبِ رخ داده در حین بیماری، میان عملکردهای متصدّیان خلافت و درگذشتِ حضرت زهراعلیهاالسّلام، ارتباطی ناگسستنی پدید آورده است؛ بهگونهای که: دیگر نمیتوان آن را «مرگی طبیعی» قلمداد کرد و تأثیرپذیری آن از رفتارهای متصدّیان خلافت را منکر گردید؛ بلکه بایستی آن را «مرگی مظلومانه» به شمار آوَرد.
غضب و خشمی که مورد رضایت خدا بوده است
عملکرد حضرت زهراعلیهاالسّلام در مواجهه با رفتارهای ناعادلانه متصدّیان خلافت (یعنی همان خشمناکی و غضبورزی خاصّی که بیماری ایشان را به سوی مرگ سوق داد)، مورد رضایت خدای متعال بوده است. کافی است که صفحات کتب مسلمانان را ورق بزنیم ، با احادیثی از رسول خداصلّیاللهعلیهوآله مواجه می شویم که همگی آنها، به وضوح بر اصلی بنیادین تصریح مینمودند که:«اِنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَغْضِبُ لِغَضَبِ فاطِمَةَ وَ یَرْضی لِرِضاها.»؛ همانا خدای متعال به غضب فاطمه، غضب میکند؛ و به خشنودی او، خشنود میشود.
یعنی هرگونه خشم و غضبی که از سوی حضرت زهراعلیهاالسّلام ابراز گردد، عملکردی خداپسندانه و واکنشی مورد رضای خدا، و به دور از هرگونه تمایلات شخصی و انگیزههای دنیوی میباشد.(10) لذا، با استناد به این اصل بنیادین، باید گفت: بدون تردید، حضرت زهراعلیهاالسّلام با به جان خریدنِ آزردگیهای ناشی از این واکنش خداپسندانه، در راه رضای خدا، به استقبال مرگ شتافت.
شهادت، نه مر گ طبیعی
اگر شخص بیماری که به استراحت نیاز دارد تا بهبودی خود را باز یابد، «در راه رضای خدا» آن چنان «خداپسندانه» بر عدّهای غضب نماید که بیماریاش شدّت یافته و به درگذشتِ او منتهی گردد؛ چرا مرگ او را نمیتوان «شهادت» نامید؟ اگر بشنوید که فردی «در راه رضای خدا» به انجام عملی «خداپسندانه» اقدام نموده و در راه تحقّق بخشیدن به آن عمل، آنقدر استقامت ورزیده تا جان خویش را از کف داده است؛ آیا از مرگِ او به «شهادت» تعبیر نمیکنید؟!
برای آن که با قاطعیّت به پرسشها پاسخ مثبت دهید، با این نقل همراه شوید تا نکته جالبی آشکار شود:
زینب ـ همسر ابوالعاصبن رَبیع ـ پس از غزوه بدر (یعنی در سال دوم هجری)، از مکّه، عازم شهر مدینه (= هجرت) شد. هَبّاربن اَسْوَد ـ از کفّار قریش ـ در مسیر این هجرت، با حمله به کجاوه زینب، او را ترساند. [بنابر نقلهای تاریخی،] زینب نیز به دلیل زمین خوردن (یا وحشتزدگی) فرزندش را سقط نمود. او پس از این حادثه، سالها در مدینه زندگی کرد تا سرانجام در سال هشتم هجری ـ در حالی که هنوز آثاری از بیماری ناشی از سقط فرزندش را مشاهده مینمود ـ از دنیا رفت.
ابنکثیر دمشقی ـ مورّخ نامدار اهل سنّت ـ نقل میکند که:صحابه، ]تنها با استناد به این نکته که زینب، شش سالِ قبل و در مسیر «هجرت» (که عملی خداپسندانه و در راه رضای خداست) به بیماری خاصّی مبتلا گردیده بود که عوارض آن تا پایان حیاتش ادامه داشت[ درباره مرگ زینب، بر این باور بودند که: «ماتَتْ شَهِیدَه.»(11)
به راستی، اگر میتوان به واسطه بیماری زینب، مرگ او را به هجرتش در شش سالِ قبل وصل کرد و درگذشتِ او را «شهادت» دانست؛ بیشک، در منطق صحابه، میتوان از درگذشتِ حضرت زهراعلیهاالسّلام نیز ـ که به واکنش خداپسندانهاش بر حاکمانِ وقت اتّصالی کامل داشت ـ با عنوانِ «شهادت» یاد کرد. (12) از این رو طبق منطق صحابه (که در نزد مدعیان مرگ طبیعی همه ایشان عادل هستند) مرگ حضرت زهرا سلام الله علیها تنها و تنها با استناد به بیماری که از خشم و غضب بر متصدیان خلافت تشدید شد شهادت بوده است نه مرگ طبیعی . و این بدون در نظر گرفتن عامل بیماری است. بیماری که توسط جنایتی که در پشت در خانه آن حضرت توسط دستگاه خلافت رخ داد؛ ایجاد شد.
پی نوشت ها:
** برگرفته از : ارغوان اثر علی لباف
1- شبکه ماهوارهای «المستقلّه» از تاریخ 1 / 4 / 1387 اقدام به پخش برنامهای زنده با هدف نقد و بررسی «به شهادت رسیدنِ حضرت زهراعلیهاالسّلام» نمود.)
2- صحیح بُخاری، حدیث شماره 3913؛ [نقل مشابه:] صحیح مُسلم، حدیث شماره 3304 .
3- و همچنین صحیح بُخاری، حدیث شماره 2862؛ [نقل مشابه:] مُسند احمدبن حنبل، حدیث شماره 25 .همچنین صحیح بُخاری، حدیث شماره 6230؛ [نقل مشابه:] تاریخ المدینه (تألیف: ابنشُبّه)، ج 1، ص 197 .
4- صحیح بُخاری، حدیث شماره 3913 .
5- معنای «فاء تفریع» در ادبیّات عرب.
6- ابنحجر عَسقلانی در کتاب «فتح الباری»، ج 6، ص 139 بر همین نکته تصریح دارد.
7- برخی از اسنادِ «وصیّت به دفن شبانه» را میتوان در منابع ذیل یافت
المصنَّف (تألیف: عبدالرزّاق صَنعانی، متوفّای 211)، ج 3 ، ص 521. و تأویل مختلف الحدیث (تألیف: ابنقُتیبه، متوفّای 276)، ص 300.و انساب الأشراف (تألیف: بَلاذُری، متوفّای 279)، ج 2 ، ص 34. و الإستیعاب (تألیف: ابنعبدالبَرّ، متوفّای 463)، ج 4 ، ص 1898.
8- هرچند برخی منابع اهل سنّت، از عیادت شیخین نیز سخن به میان آوردهاند ]ر.ک: الامامة و السیاسه (تألیف: ابنقُتیبه)، ج 1، ص 12 ـ 13[
9- بلاغات النساء (تألیف: ابنطیفور )، ص 32 (چاپ: دارالنهضة الحدیثه ـ بیروت).
10- ـ این اصل بنیادین از «تواتر معنوی» برخوردار میباشد؛ زیرا هنگامی که صفحات منابع معتبر اهل سنّت را ورق میزنیم، با احادیث متعدّدی از رسول خداصلّیاللهعلیهوآله مواجه میشویم که همگی آنها، همین مضمون را یادآوری مینمایند.برخی از مشاهیر اهل سنّت که این قبیل احادیث را نقل یا ثبت کردهاند، عبارت اند از:ـ ابنمثنّی بصری (متوفّای 252) ر.ک: ذخائر العقبی، ص 82 ـ 83 .ـ ابوبکربن ابیعاصم (متوفّای 287)ر.ک: الاِصابه، ج 8، ص 57؛ شرح المواهب، ج 4، ص 330 .ـ ابویعلی موصلی (متوفّای 307)ر.ک: کنز العُمّال، ج 12، ص 111، ح 34238؛ مُسند ابییَعلی، ج 1، ص 190 .ـ ابوالقاسم طَبَرانی (متوفّای 360)ر.ک: معجم الکبیر، ج 1، ص 108، ح 182؛ ج 22، ص 401، ح 1001 .ـ حاکم نیشابوری (متوفّای 405)ر.ک: المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 167، ح 4730.[با توجّه به این که حاکم نیشابوری در کتاب خود، احادیث صحیح را طبق شروط بُخاری و مُسلم آورده است؛ باید گفت: حدیث فوق، بر طبق مبنای بخاری و مسلم، صحیح است و مورد قبولِ آن دو نیز میباشد.
11- البدایة و النهایه (تألیف: ابنکثیر )، ج 5، ص 308 (چاپ: مکتبة النصر ـ ریاض، 1966) و ج 5، ص 216 (چاپ: مؤسّسة التاریخ العربی ـ بیروت).
12- ـالشهید فی الشرع،القتیل فی سبیل اللّه. زَبیدی حنفی (متوفّای 1205) تاج العروس فی شرح القاموس، ج2، ص391.