خالد بن وليد؛ فرمانده نظامي كودتاي سقيفه / نقش خالد در اتفاقات غمانگيز خانه حضرتزهرا (س)
خالدبن ولید سردار اسلام نبود، بلکه فرمانده نظامی کودتای سقیفه بود و واضح است اهل سقیفه که بدعت را جای سنت به خورد امت دادهاند …
گروه دين و انديشه «خبرگزاري دانشجو»، حامد صارم، مقاتله و جنگ بر اساس «تنزیل»، پس از شهادت پیامبر (ص) به اتمام رسید. هنوز بدن پیامبر بر روی زمین در حال غسل و کفن بود که جنگ بر اساس «تاویل» آغاز شد. امیر المومنین وصی و خلیفه پیامبر (ص) در حال غسل دادن بدن مطهر رسول خدا بودند، اصحاب صحیفه، همان هم پیمانان بر تمرد از فرمان، مفاد صحیفه را عملی کردند و در سقیفه گرد آمدند تا به هر نحوی، وصیت پیامبر زیر پا قرار گیرد و خلافت را از دست علی (ع) در بیاورند.
در حقیقت برخلاف آنچه امروز ادعا میشود؛ سقیفه اجماع امت یا به خیال بعضی ساده اندیشان مردم سالاری نبود، بلکه تنها و تنها عملی شدن توطئه اصحاب صحیفه بود، که پیامبر در خطبه غدیر به آن هشدار داده بود (1) و امام باقر (ع) در تفسیر آیه شریفه «…كَذلِكَ يُريهِمُ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ حَسَراتٍ عَلَيْهِمْ وَ ما هُمْ بِخارِجينَ مِنَ النَّار»(2) فرمودند: «اينگونه خدا اعمال و كردارشان را با حسرتها و پشيمانيها به آنان نشان ميدهد، این در هنگام مرگ است که عذابهایی که برایشان مهیا شده میبینند ایشان اصحاب صحیفه هستند که بر مخالفت با علی (ع) عهد و پیمان بستند و ایشان از آتش جهنم خارج نخواهند شد.»(3)
فتنه اصحاب صحيفه در سقيفه
بدون شک اصحاب صحیفه قبل از سقیفه با خلیفهای که خودشان تعیین کرده بودند بیعت کرده بودند و سقیفه با همه شومی که داشت و دارد یک نمایش خیمه شب بازی برای اجرایی شدن عهدنامه اصحاب صحیفه بود. در حقیقت تمام فتنهها و قتلها و اختلافاتی که بعد از شهادت پیامبر اکرم واقع شد اثرات شوم این صحیفه است. لذا باید ریشههای سقیفه را در صحیفه جستجو کرد.
بنابراین بسیار طبیعی است که افرادی که در نوشتن صحیفه و امضای آن نقش داشتهاند در سقیفه و وقایع بعد از آن بالاخص شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) نقش اساسی و پررنگ داشته باشند. امیرالمومنین (ع) نیز در مسجد پیامبر در مقابل ایشان مکر صحیفه را برملا میکند. حضرت رو به مردم حاضر در مسجد کرده و ميفرمايند: «اى گروه مسلمانان و اى مهاجرين و انصار! شما را به خدا قسم مىدهم كه آيا در روز غدير خم از پيامبر (ص) شنيديد كه آن مطالب را مىفرمود، و در جنگ تبوك آن مطالب را مىفرمود؟»
سپس على (ع) آنچه پيامبر (ص) علنى براى عموم مردم درباره او فرموده بود چيزى باقى نگذاشت مگر آنكه براى آنان يادآور شد. (و مردم درباره همه آنها اقرار كردند و) گفتند: بلى، به خدا قسم.
وقتى ابوبكر ترسيد مردم على (ع) را يارى كنند و مانع او شوند پيشدستى كرد و (خطاب به حضرت) گفت: آنچه گفتى حق است كه با گوش خود شنيدهايم و فهميدهايم و قلب هايمان آن را در خود جاى داده است و لكن بعد از آن من از پيامبر شنيدم كه مىگفت: «ما اهل بيتى هستيم كه خداوند ما را انتخاب كرده و ما را بزرگوار داشته و آخرت را براى ما بر دنيا ترجيح داده است و خداوند براى ما اهل بيت، نبوّت و خلافت را جمع نخواهد كرد.»
على (ع) فرمود: آيا كسى از اصحاب پيامبر هست كه با تو در اين مطلب حضور داشته؟ عمر گفت: خليفه پيامبر راست مىگويد. من هم از پيامبر شنيدم همان طور كه ابوبكر گفت. ابوعبيده و سالم مولى ابىحذيفه و معاذبن جبل هم گفتند: راست مىگويد، ما اين مطلب را از پيامبر شنيديم.
على (ع) به آنان فرمود: وفا كرديد به صحيفه ملعونهاى كه در كعبه بر آن هم پيمان شديد كه: «اگر خداوند محمّد را بكشد يا بميرد امر خلافت را از ما اهل بيت بگيريد.» ابوبكر گفت: از كجا اين مطلب را دانستى؟ ما تو را از آن مطلع نكرده بوديم! (4)
بعد از اینکه در سقیفه وصیت پیامبر نادیده گرفته شد و بیعت غدیر شکسته شد و ابوبکر زمامدار امور شد، نوبت به گرفتن بیعت از مردم شد، بعضی که داخل در حزب صحیفه بودند به راحتی وارد در حزب سقیفه شدند و گروهی نیز به اجبار تن به بیعت دادند.
اما بیعت این مردم چندان اهمیتی ندارد؛ زیرا تا کسی که در غدیر مولا و سرپرست معرفی شده است بیعت نکند؛ کار زمامدار اول سامانی نخواهد گرفت. از این رو بود که او، دست به دامن هم پیمانانش شد، کسانی که با امضای صحیفه تعهد به یاری او داده بودند تا به هر صورت ممکن غدیر را به وادي فراموشي بكشانند و حق علی (ع) را غصب کنند.
نقش خالدبن ولید در اتفاقات غمانگيز خانه حضرت زهرا (س)
بنابراین ایشان را به در خانه فاطمه زهرا (س) فرستاد تا از علی (ع) بیعت بگیرند؛ ایشان از بیعت سر باز زد و آن اتفاقات غم انگیز رخ داد. همان حادثهای که برای اهل بیت (ع) و شیعیان ایشان تلختر از کربلا بود. در این میان نقش خالدبن ولید که او را شمشیر خدا لقب دادند حائز اهمیت است.
نقش خالدبن وليد در ترور پيامبر
نباید فراموش کرد، خالد همان کسی است که در ترور پیامبر در تبوک شرکت داشته است و همو بوده است که صحیفه ملعونه دوم را امضا کرده است و بعد از شهادت پیامبر در سقیفه شرکت داشته است.(5)
احضار علی (ع) برای بیعت
عمر به ابوبكر گفت: «همه مردم با تو بيعت كردند به جز اين مرد و اهل بيتش و اين چند نفر. اكنون سراغ او بفرست». ابوبكر پسرعموى عمر را كه به او «قنفذ» گفته مىشد سراغ حضرت فرستاد و به او گفت: اى قنفذ، سراغ على برو و به او بگو: «خليفه پيامبر را اجابت كن»! قنفذ رفت و پيام را رسانيد.
اميرالمؤمنين (ع) فرمود: «چه زود بر پيامبر دروغ بستيد، پيمان را شكستيد و مرتد شديد. به خدا قسم، پيامبر (ص) غير مرا خليفه قرار نداده است. اى قنفذ بازگرد كه تو فقط پيام رسانى. به او بگو: على به تو مىگويد: «بخدا قسم پيامبر تو را خليفه قرار نداده و تو خوب مىدانى كه خليفه پيامبر كيست»!
قنفذ نزد ابوبكر بازگشت و پيام را رسانيد. ابوبكر گفت: «على راست مىگويد، پيامبر مرا خليفه خود قرار نداده است»! عمر غضبناك شد و از جا جست و به پا ايستاد. ابوبكر گفت: «بنشين». سپس به قنفذ گفت: «نزد على برو و به او بگو: اميرالمؤمنين ابوبكر را اجابت كن»!
قنفذ آمد تا نزد على (ع) وارد شد و پيام را رسانيد. حضرت فرمود: «به خدا قسم دروغ مىگويد. نزد او برو و به او بگو: به خدا قسم نامى را كه از آن تو نيست بر خود گذاشتهاى، تو خوب مىدانى اميرالمؤمنين غير توست.»
قنفذ بازگشت و به ابوبكر و عمر خبر داد. عمر غضبناك از جا برخاست و گفت: «من ضعف عقل و ضعف رأى او را مىشناسم!! و مىدانم كه هيچ كار ما درست نمىشود تا آنكه او را بكشيم!! مرا رها كن تا سر او را برايت بياورم»!!
ابوبكر گفت: «بنشين»، ولى عمر قبول نكرد، و ابوبكر او را قسم داد تا نشست. سپس گفت: اى قنفذ، نزد او برو و به او بگو: «ابوبكر را اجابت كن». قنفذ آمد و گفت: «اى على! ابوبكر را اجابت كن». على (ع) فرمود: «من مشغول كار ديگرى هستم و كسى نيستم كه وصيّت دوستم و برادرم را رها كنم و سراغ ابوبكر و آن ظلمى كه بر آن اجتماع كردهايد، بيايم»(6).
خالدبن ولید؛ كسي كه برای آتش زدن بیت وحی هیزم آورد
قنفذ رفت و به ابوبكر خبر داد. عمر غضبناك از جا جست و خالد بن وليد و قنفذ را صدا زد و به آنان دستور داد تا هيزم و آتش با خود بياورند. سپس به راه افتاد تا به در خانه على (ع) رسيد در حالى كه حضرت فاطمه (س) پشت در نشسته بود و سر مبارك را بسته و در رحلت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله جسمش نحيف شده بود.
عمر پيش آمد و در را زد، و بعد صدا زد: «اى پسر ابى طالب، در را باز كن»! حضرت زهرا (س) فرمود: «اى عمر، ما را با تو چه كار است؟ ما را به حال خودمان رها نمىكنى؟» عمر گفت: «در را باز كن و گر نه خانه را بر سر شما آتش مىزنيم»(7).
چگونه میتوان باور کرد کسی که شمشیر خداوند است برای آتش زدن خانهای که محل نزول وحی است هیزم آورد؟ آیا کسی که خانه تنها یادگار پیامبر را تهدید به آتش زدن میکند شمشیر شیطان نیست؟
خالدبن ولید و تصمیم به قتل حضرت زهرا (س)
پس از آنکه فرستاده زمامدار اول خانه را آتش زد و وارد خانه شد و پاره تن حضرت پیامبر را مورد ضرب و شتم با غلاف شمشیر قرار داد اميرالمؤمنين (ع) برخاست و گريبان عمر را گرفت و او را تكانى داد و بر زمين زد و بر بينى و گردن او كوبيد و تصميم به قتل او گرفت.
ولى سخن پيامبر (ص) و وصيّت او درباره صبر و تسليم را به ياد آورد و فرمود: «اى پسر صُهاك، قسم به خدايى كه محمّد را به نبوّت كرامت داد، اگر نبود مقدّرى كه از طرف خداوند نوشته شده مىفهميدى كه تو نمىتوانى داخل خانهام شوى»! در این هنگام عمر كمك خواست. مردم رو به خانه آوردند و داخل شدند. خالد بن وليد شمشير از غلاف بيرون كشيد تا فاطمه (ع) را بزند! اميرالمؤمنين (ع) با شمشير بر خالد حمله كرد. او حضرت را قسم داد و حضرت هم دست نگه داشت(8).
خالدبن ولید و تهديد حضرت علی (ع) به قتل
بعد از آنکه حضرت امیر را مظلومانه به سمت مسجد کشاندند و ایشان از بیعت با اولین غاصب ابا کردند، عمر حضرت را تهدید به کشتن کرد و گفت: «به خدا قسم گردنت را مىزنيم»! حضرت فرمود: «به خدا قسم دروغ گفتى اى پسر صُهاك! تو قدرت بر اين كار ندارى، تو پستتر و ضعيفتر از اين هستى.»
خالدبن وليد از جا برخاست و شمشيرش را بيرون كشيد و گفت: «به خدا قسم اگر بيعت نكنى تو را مىكشم»! اميرالمؤمنين به طرف او برخاست و جلو لباسش را گرفت و او را به عقب پرتاب كرد، به طورى كه او را بر قفا به زمين انداخت و شمشير از دستش افتاد(9 ).
شمشیر خالدبنولید در اختیار غاصبان
عمر همراه خالد و مغیره و عدهای از مردم به زبیر حمله کردند او را به زور وادار به بیعت کردند و زبير- در حالى كه عمر روى سينهاش نشسته بود- گفت: «اى پسر صُهاك، به خدا قسم اگر شمشيرم در دستم بود از من فاصله مىگرفتى» و سپس بيعت كرد.
سلمان مىگويد: «سپس مرا گرفتند و بر گردنم كوبيدند تا مثل غدهاى ورم كرد. سپس دست مرا گرفتند و آن را پيچانيدند. لذا به اجبار بيعت كردم»(10).
خالد بن ولید در حالی دست به هتک حرمت امیرالمومنین میزند و به پاره تن پیامبر بی شرمانه حمله میکند كه خود جزء کسانی است که به دستور پیامبر به حضرت علی (ع) با لقب امیرالمومنین سلام کرده است (11).
خالدبن ولید؛ فرمانده نظامی کودتای سقیفه
در حقیقت خالدبن ولید سردار اسلام نبود، بلکه فرمانده نظامی کودتای سقیفه بود و واضح است که اهل سقیفه که بدعت را جای سنت به خورد امت دادهاند او را شمیشر خدا بخوانند. تقریبا هرجایی که مخالفی از مخالفان سقیفه قرار است حذف فیزیکی شود پای خالدبن ولید در میان است.
بررسی افعال و کردار این شخص خبیث این احتمال را قوت میبخشد که حزب سقیفه هم چنان که خلافت را بین خود تقسیم کردند فرماندهی نظامی کودتاچیان را بر عهده خالدبنولید گذاشتند؛ چرا که هر کجا و در هر موقعیتی که احتیاج به قدرت شمشیر برای نابودی غدیر داشتند سراغ قداره کشی به نام خالد بن ولید میرفتند و او نیز ماموریتهای محوله را با جان و دل میپذیرفت.
میتوان در این میان از سعد بن عباده نام برد که در زمان خلافت ابوبکر با او بیعت نکرد و در زمان خلافت عمر از ترس مکر او به سمت شام رفت و در «حوران» در حالى كه بيعت هيچ خليفهاى را بر گرده نداشت وفات يافت. اما مرگ او بسیار مشکوک بود، در حقیقت او به مرگ طبیعی از دنیا نرفت بلکه ترور شد و بعد از قتلش رواج دادند که او را جنیان کشتند ! در حالیکه متهمین به قتل او خالدبن ولید و مغیره بن شعبه بودند (12).
شمشير خدا چه كسي است؟
عجیب نیست که وی را شمیر خدا خواندند با هدف اینکه چراغ غدیر را خاموش کنند و کسی را که شجاعان و نامداران عرب را بر زمین زد و هنگامی که پیامبر برای جنگ با عمرو بن عبدود مبارز میخواست هیچ یک از مسلمانان حتی سر خود را نیز بلند نکردند را تحت الشعاع شخصیت سخیف خالد قرار دهند در حالی که امیرالمومنین همان کسی است که پیامبر خدا در فضیلت ایشان فرمود: «یا علی تو تک سوار عرب هستی …. و تو شمشیر خدا هستی که هیچ گاه خطا نمی کنی»(13).
آنچه که تاکنون گفته شد در باره خالد بن ولید این حامی و حافظ راه شیطان؛ تا حد بسیاری شخصیت او را معرفی میکند، اما ذکر کردن همه جنایات او در حوصله این نوشتار نیست. طرح ریزی ترور امیر المومنین در مسجد که نافرجام ماند اوج شقاوت این شخص را میرساند اما در این میان واقعه کشتار قبیله مالک بن نویره به عنوان نمونهای از درنده خویی این شخص که او را سیف الله نامیدند ذکر میشود تا روشن شود تمام جنگهای خالد و کشتارهای او با هدف دشمنی کردن با آل رسول الله خاصه امیر المومنین بوده است.
مالک بن نویره مردی از اهل بهشت
براء بن عازب میگوید: رسول خدا در میان اصحابشان نشسته بودند که گروهی از بنی تمیم به سر کردگی مالک بن نویره بر پیامبر وارد شدند. مالک گفت: «ای رسول خدا ایمان را به من بیاموز»، رسول الله فرمودند: «شهادت بده که خدایی جز خدای یکتا نیست و من فرستاده خدا هستم. نمازهای پنج گانه را به جا آور، ماه رمضان را روزه بدار، زکات مال خویش را بپرداز و ولایت وصی من را بعد از من داشته باش (با دست مبارک خویش به امیر المومنین (ع) اشاره کردند) و خونی را به ظلم نریز و…..»
مالک گفت: اینها را دوباره تکرار کنید که من فردی فراموش کار هستم و پیامبر برای او تکرار کرد. مالک ایستاد در حالی که میگفت: «به خدا سوگند ایمان را آموختم». بعد از اینکه از رسول خدا دور شد پیامبر فرمود: «هر کس که دوست دارد نگاه کند به مردی از اهل بهشت باید به این مرد نگاه کند».
ابوبکر و عمر گفتند پیامبر به چه کسی اشاره میکند سپس رفتند تا خود را به مالک رساندند و به او گفتند بشارت باد بر تو از خدا و رسولش. مالک درجواب گفت: «خداوند بشارت شما را نیکو گرداند اگر شما نیز به آن چه که من شهادت دادم شهادت دهید و خداوند بشارت شما را نیکو نگرداند اگر منکر آنها باشید».
طلب استغفار ابوبكر و عمر از مالك
ابوبکر گفت: این گونه سخن مگو من پدر عایشه همسر پیامبر هستم مالک گفت شما دو نفر از من چه میخواهید؟ آن دونفر به مالک گفتند: «تو از اصحاب بهشت هستی پس برای ما استغفار کن»، مالک گفت:«خداوند شما دو نفر را نیامرزد شما دو نفر پیامبر صاحب شفاعت را ترک کردید و از من میخواهید که برای شما استغفار کنم»؟
آن دو نفر بازگشتند در حالی که آثار اندوه در چهره ایشان آشکار بود، هنگامی که پیامبر آن دو را دیدند تبسم کردند و فرمودند: «آیا در حق، غضب وجود دارد»؟ هنگامی که پیامبر به شهادت رسیدند بني تمیم به همراه مالک بن نویره به مدینه برگشتند تا ببینند چه کسی جانشین رسول خدا شده است؟
اعتراض مالك به غصب خلافت توسط ابوبكر
روز جمعه وارد شدند در حالی که ابوبکر بر منبر خطبه میخواند. مالک پرسید: چه شد آن وصیی که رسول خدا به من امر کرده است موالات او را؟ گفتند: ای اعرابی امر تازهای به وجود آمده است؟ مالک گفت: «به خدا سوگند امر تازه ای به وجود نیامده است بلکه شما مردم به خدا و رسولش خیانت کردهاید».
سپس به طرف ابوبکر رو کرده و گفت: «چه کسی تو را بالای این منبر برده در حالی که وصیش نشسته»؟ ابوبکر او را دشنام داد و گفت: او را از مسجد بیرون کنید. قنفذ و خالد گردن او را گرفتند و او را از مسجد بیرون انداختند. خالد پس از این جریان گفت که از فتنه مالک در امان نیستیم(14).
جنايت خالد در حق مالك و قبيله او
ابوبکر، خالد را برای کشتن مالک فرستاد. مالک آماده جنگ شد و خالد از روی مکر به ایشان امان داد. مالک و قبیله اش شمشیرها را بر زمین گذاشتند و خالد همه را قتل عام کرد یا به اسارت گرفت و در همان شب که سر مالک را از بدنش جدا کرد به زن او تجاوز نمود (15).
در این فاجعه عظیم، لشکریان خالد نیز به باقی زنان قبیله مالک تجاوز کردند. این درحالی است که همه اهل حدیث از گروهی که همراه خالد بودند این گونه روایت کردند: «در میان ما موذن اذان گفت و در میان قبیله مالک نیز موذن اذان گفت و ما نماز خواندیم و ایشان هم نماز خواندند و ما شهادت دادیم و ایشان نیز شهادت دادند».
اعتراض عمر به قتل مالك
در این صورت چگونه مالک بن نویره متهم به ارتداد شده است و او را از مرتدین و خالد را سردار جنگ با مرتدین به شمار میآورند؟ مضافا اینکه عمر به ابوبکر اعتراض کرد و گفت: «چگونه میجنگیم با قومی که شهادتین گفتهاند در حالی که از پیامبر شنیدم که میفرمود: «من امر شدم به مقاتله تا جایی که شهادتین را بگویند هنگامی که شهادتین را گفتند خون ایشان محترم است».
به خاطر دوستی که بین عمر و مالک بود او به قتل مالک اعتراض کرد و زمانی که به خلافت رسید اموال غارت شده قبیله او را به بازماندگان قبیلهاش برگرداند و فرزندان و زنان قبیله را نیز به قبیله خودشان باز گرداند(16).
اگر کار ابوبکر درست بود پس چرا عمر این اموال را از مردم پس گرفت؟ و اگر کار ابوبکر اشتباه بود پس وی عرض زنان را از میان برده و مال مسلمانان را غصب کرده است. در هرصورت یا هر دو اولی و دومی خطا کارند یا یکی از آن دو.
خالد بن ولید که فاتح جنگهای رده است چو نیکو بنگری قاتل بسیاری از مسلمانان میباشد که بعد از شهادت پیامبر زیر بار بیعت با شخصی غیر از وصی پیامبر نرفتند لذا ایشان را با مرتدین با یک چوب زدند و به عبارتی روشنتر، جنگ با مرتدین پوششی بود برای قتل و غارت مخالفان حکومت ابوبکر.
مرحوم شهید نورالله تستری نقل میکند: منشا بسیاری از مخالفتهای اقوام عرب که از دادن زکات به ابوبکر ممانعت کردند و ایشان را اهل رده –مرتدین- ناميدند و ایشان را به قتل رساندند اعتقاد ایشان بر حقانیت خلافت اهل بیت بود(17)که مالک بن نویره یکی از این به اصطلاح مرتدین بود.
شمشير خدا كجا و شمشير شيطان كجا؟
با نقل جریان مالک بن نویره شیطانی بودن زندگی خالد بن ولید آشکار گشت. بر هیچ اهل انصافی دور نیست که واقعا شمشیر او تحت اراده شیطان به حرکت در میآمد نه تحت اراده خداوند، اما همان طور که گذشت از آنجا که شمشیر او همواره در مخالفت با امیرالمومنین بود و برای تحت الشعاع قرار دادن رشادتهای عظیم علی (ع) مزورانه او را شمشیر خدا لقب دادند.
اما شمشیری که ملائکه از آن به وجد میآیند؛ غریوشان آسمانها را پر میکند که لاسیف الا ذو الفقار لا فتی الا علی کجا و فرومایهای که تحت سیطره و تسلط شیطان است کجا؟ و چه بد مردمی هستند کسانی که از بغض علی (ع) این چنین خبیث پستی را به عنوان شمشیر خدا معرفی میکنند.
رذلی که زندگی او در این چند خط خلاصه میشود: خالد بن وليد مخزومى (م 21 ه) پسر خاله عمر، عنصر نفوذى جاهليت براى تحريف و تخريب نهضت اسلام، فرمانده گارد ضربتى كودتا، مرد شماره 2 در آتش زدن كانون توحيد؛ خانه على (ع) و فاطمه عليها السّلام. همو بود كه امام على (ع) را به يارى اوباش به بند كشيد و به بيعت با ابوبكر كشاند. عامل اجراى ترور نافرجام امام على (ع). در پى كودتا ميان او و عمر بر سر قدرت اختلافى پنهان حاصل شد كه پس از مرگ ابوبكر خود را نشان داد، به همين دليل عمر او را از استاندارى شام بركنار كرد و ابو عبيده را به جاى او گماشت(18).
پی نوشتها:
1. الاحتجاج،1،62، احتجاج النبي ص يوم الغدير على الخلق.
2. سوره بقره، آيه 167.
3. بحارالأنوار، 28، 116، باب 3: تمهيد غصب الخلافة.
4. أسرار آل محمد عليهم السلام، ترجمه كتاب سليم، 233، افشاى اسرار اصحاب صحيفه ملعونه، ص: 231.
5. إرشاد القلوب، ترجمه سلگى، ج 2، ص: 244.
6. أسرار آل محمد عليهم السلام، ترجمه كتاب سليم، 560، هجوم و آتش زدن در خانه امير المؤمنين عليه السلام، ص: 560.
7. سليم، 560، هجوم و آتش زدن در خانه امير المؤمنين عليه السلام، ص: 560.
8. أسرار آل محمد عليهم السلام، ترجمه كتاب سليم، 561، تصميم به قتل حضرت زهرا عليها السلام و عكس العمل امير المؤمنين عليه السلام، ص: 561.
9. أسرار آل محمد عليهم السلام، ترجمه كتاب سليم، 565، تهديد سوم به قتل براى بيعت اجبارى، ص: 565.
10. أسرار آل محمد عليهم السلام، ترجمه كتاب سليم، 237، بيعت زبير و سلمان و ابو ذر و مقداد، ص: 237.
11. أسرار آل محمد عليهم السلام، ترجمه كتاب سليم، 391، سلام هشتاد نفر از عرب و عجم بعنوان«امير المؤمنين» و اعتراض ابو بكر و عمر، ص: 390.
12. احتجاج، ترجمه جعفرى، ج1، ص: 163.
13. صحيفة الإمام الرضا عليه السلام، 90، باب الزيادات.
14. الفضائل، شاذان بن جبرئيل القمي، ص 75 – 76.
15. الصراط المستقيم، علي بن يونس العاملي، ج 2، ص 280 – 281.
16. بحار الأنوار، العلامة المجلسي، ج 30، ص 350 – 352.
17. الصوارم المهرقة، الشهيد نور الله التستري، ص 83.
18. ن. ك: يعقوبى، تاريخ 2/ 61، ص 139- 140.