شمشیر شیطان و سردار فتنههای بعد از پیامبر / جاسوساني كه در خانه پيامبر (ص) بودند
خالد بن ولید از جمله کسانی است که زندگی او سراسر پر از قتلها و غارتهایی ناجوانمردانه است، جنگهای او همیشه بر علیه حق بوده و …
گروه دين و انديشه «خبرگزاري دانشجو»، حامد صارم، بعضی از مردم میگویند که به خداوند و روز آخرت ایمان آوردهایم، اما ایشان ایمان نیاوردهاند(1) این هشداری از جانب خداوند به انسانهایی است که در این وادی به دنبال هدایت هستند، بر حذر باشید کسانی به دروغ ادعای ایمان کردهاند و خداوند اظهار ایمان ایشان را کذب و دروغ اعلام میدارد.
تاریخ بسیار دیده کسانی که زندگی ننگین و سیاهی داشتهاند، کسانی که به هر بهانه دست به جنایات و سفاکیهای زیادی زدهاند و صفحات تاریخ را سیاه کردهاند، اشخاصی که نام انسان را با خود به یدک میکشند و در حقیقت درنده خویی ایشان در وجودشان چیزی جز قساوت قلب و حیوانیت باقی نگذاشته است. کسانی که حتی نمی توان با حیوانات درنده خو قیاسشان کرد و حقیقتا ارزش انسان بودن را از دست دادهاند.
اما افسوس که این انسانها با همه خباثتشان انسانهایی پرهیزکار خوانده میشوند و اعمالشان ملاک رفتار ديگران قرار میگیرد و آنها را شمشیر خدا میخوانند، در حالی که اگر محققی با انصاف به سیره و روش ایشان نگاه کند اعتراف میکنند که آنها شمشیر شیطان هستند.
مخفيگاه شيطان كجاست؟
قدرتشان، دارایيهایشان و شمشیرشان در اختیار شیطان بوده، اما شیطان همیشه در شبهات مخفی میشود و گرگی است که در لباس میش نزدیک میشود، هرچند كه ابلیس حداکثر توانش برافروختن نار است اما هیچ گاه نور ندارد، کما اینکه خداوند درباره سالکین راه شیطان فرمود:
«داستان ايشان (منافقين در كوشش بيفايده) مانند داستان (پيروان) كسى است كه (در شب بسيار تاريك) آتش برافروزد (تا خود و همراهانش از روشنايى آن بهرهمند شوند) پس چون آن آتش اطراف او را روشن كرد خداوند (بر اثر باد و باران) روشنايى ايشان را از بين ببرد و آنان را در تاريكيها (تاريكى بسيار سخت) گذارد كه (جايى و چيزى را) نمىبينند»(2) از این روست که باید به بررسی شخصیتهایی که اهل نار هستند نه اهل نور پرداخت تا اینکه نور هدایت با نار شیطان ملتبس نشود.
خالد بن ولید از جمله کسانی است که زندگی او سراسر پر از قتلها و غارتهایی ناجوانمردانه میباشد، جنگهای او همیشه بر علیه حق بوده و هرجا که ابلیس احتیاج به شخصی لاابالی برای مرتکب شدن جنایات داشت، دست به دامن این شخص میشده است. وی قبل از اسلام ظاهری خویش، از سرسختترین دشمنان اسلام محسوب ميشد و پس از اسلام آوردن حریص بر قتل پیامبر و از متعصبترین دشمنان پیامبر(ص) و اهل بیت (ع) بوده است.
نقش خالد بن وليد در جنگ احد
در جنگ احد، خالد همان کسی است که از غفلت مسلمانان در ترک تنگه احد سوء استفاده را میکند و کوه را دور میزند و از پشت به لشکر اسلام حمله میکند. در این جنگ همه به جز چند تن از یاران پیامبر خاصه امیرالمومنین پا به فرار گذاشتند و حضرت امیرالمومنین به سختی از پیامبر دفاع کردند در این هنگام بود که مشرکین قریش طمع به قتل پیامبر کردند و امیرالمومنین تا آنجا از پیامبر دفاع کردند که ملائکه آسمان صدایشان به لا فتی الا علی بلند شد.
خالد بن وليد از فرصت خالی شدن تنگه توسط مسلمانان استفاده كرده از كمين جست و بر فرمانده آنان حمله كرد و او را كشت سپس از پشت سر پيامبر آمد نگاهى به آن حضرت كرد ديد يارانش دورش را گرفتهاند پس به كسانى كه همراهش بودند، گفت: «دريابيد اين همان كسى است كه در جستجوى او ميباشيد.»
همراهان خالد به رسول خدا حمله كردند، يكى شمشير ميزد ديگرى با نيزه حمله مىكرد، آن ديگر تير به سويش پرتاب مىنمود، گروهى با سنگ زدند ياران پيامبر هم ميجنگيدند و دشمن را از وى دور ميكردند سرانجام هفتاد نفر كشته شده و باقيمانده رو به فرار گذاشتند. پيامبر تنها ماند از جاى خود حركت نكرد و دشمن را از خود دور مىنمود آنچه تير داشت بسوى آنان براى دفاع از خود افكند تا تيرى در تركش بجا نماند و همه تمام شد. گاهى با سنگ از خود دفاع ميكرد.
شايعه شهادت پيامبر (ص) در جنگ احد
عتبه بن ابى وقاص ضربتى بر لبهاى حضرت فرود آورد كه دندان كرسى آن حضرت را شكست. ابن قمئه نيز سنگى به پيشاني مباركش زد. سپس حضرت در گودالى در حال بيهوشى افتاد و خداوند او را از نظر مشركان پنهان داشت. فرياد زنندهاى بر فراز مدينه فرياد زد كه محمّد كشته شد، با شنيدن اين صدا دلها از جا كنده شد و فاطمه عليها السّلام فريادكنان بيرون شد.
هفتاد زخم علي (ع) در جنگ احد
اميرالمؤمنين عليه السّلام فرمود: هنگامى كه مسلمانان از دور پيامبر فرار كردند اندوهى مرا فرا گرفت كه نتوانستم خوددارى كنم. من پيش روى پيامبر شمشير ميزدم و مشركان را دور ميكردم به جستجوى پيامبر برگشتم، آن حضرت را در جاى خودش نديدم با خود گفتم كه رسول خدا كه اهل فرار از صحنه پيكار نبود او را در ميان كشتگان هم نمىبينم، گمان ميكنم از ميان ما به طرف آسمان بلند شده سپس (غلاف) شمشير را شكستم و با خود گفتم با اين شمشير اين گروه را ميكشم تا آنگاه كه خودم كشته شوم.
بر آن گروه حمله كردم آنان راه برايم باز ميكردند در آن ميان كه پيش ميرفتم ناگاه چشمم به رسول خدا افتاد كه در حال بيهوشى روى زمين قرار گرفته نگاهى به من كرد و فرمود: «اى على مردم چه كردند؟» عرض كردم: «اى رسول خدا كافر شدند و همه فرار كردند و شما را تسليم دشمن كردند.» سپس نگاهى به لشكر نمود كه به سوى وى مىآيند. فرمود: «اينان را از من دور كن» من هم آغاز حمله كردم و از طرف راست و چپ ميزدم به طورى كه از ميان آنان هشام بن اميه مخزومى را كشتم و ديگران فرار كردند.
سپس به گروه ديگر از لشكر دشمن روى آوردم. پيامبر فرمود: «به اينان حمله كن.» حسب الامر حمله كردم و از آنان عمروبنعبداللَّهجمحى را كشتم و باز هم بقيه سربازان دشمن فرار كردند، گروهى ديگر پيش آمدند بر آن جمعيت نيز حمله كردم. از ميان آنها بشربن مالك عامرى را كشتم باز هم گروهى فرار كردند. على عليه السّلام در اين روز پىدر پى مىجنگيد و جمعيت دشمنان را از دور رسول خدا پراكنده ميكرد تا اينكه هفتاد زخم در صورت و سر و بدنش رسيد او تنها در برابر پيامبر ايستاده بود آنى از آن حضرت غافل نميشد.
ستايش جبرئيل از علي (ع) در جنگ احد
رسول خدا فرمود: «اى على آيا مىشنوى كه فرشتهاى كه نام او رضوان است تو را ستايش ميكند و در ميان فرشتگان صدا ميزند كه شمشيرى مانند ذوالفقار و جوانمردى مانند على وجود ندارد.» مردم به سوى پيامبر برگشتند جبرئيل در اين روز به سوى آسمان بالا رفت و ميگفت: «شمشيرى مانند ذوالفقار و جوانمردى همانند على نيست.»
تمام مردم صداى او را ميشنيدند. جبرئيل عرض كرد: «اى رسول خدا فرشتگان از فداكارى على نسبت به شما در شگفتند.» رسول خدا فرمود: «چيزى مانع فداكارى او نسبت به من نيست؛ زيرا كه او از من و من هم از اويم». جبرئيل عرض كرد: «من هم از شما دوتايم.»(3)
دستور نماز خوف كه براي جلوگيري از حمله خالد ابلاغ شد
پیامبر گرامی اسلام در خواب دیدند كه داخل در مسجد الحرام شدند و طواف انجام دادند، صحابه خویش را از این خواب با خبر کردند و به ایشان امر فرمودند، به سمت مسجدالحرام حرکت کنند، در ذوالحلیفه برای عمره مُحرم شدند، هنگامی که خبر به کفار قریش رسید، خالدبن ولید را به همراه دویست سوار برای معارضه و جنگ با پیامبر فرستادند.
هنگامی که خالد، پیامبر و یارانش را تحت نظر داشت هنگام نماز ظهر شد و ایشان با همراهانشان نماز ظهر را اقامه کردند، خالد به یاران خود گفت: «هنگام نماز عصر بر ایشان حمله میکنیم؛ چراکه در حال نماز مسلمانان به چیزی توجه ندارند و اسلحه خود را کنار می گذارند.» در هنگام نماز ظهر جبرئیل نازل شد و دستور نماز خوف را بر پیامبر ابلاغ کرد و پیامبر به خاطر جلوگیری از حمله خالد نماز ظهر را به صورت نماز خوف اقامه کردند.(4)
خالد پس از اسلام آوردن
این نقش خالد در دوران جاهلیت بوده است که همواره حریص بر کشتن پیامبر و مسلمانان بوده است، شاید گفته شود طمع خالدبن وليد در قتل پیامبر به علت کفر او بوده و به خاطر اسلام آوردنش اعمال او مغفور است، اما او پس از اسلام آوردن، طمع کشتن پیامبر و بعد از پیامبر، اهل بیت ايشان را از دست نداد و از جمله کسانی که بیمهابا در ترورها شرکت میکرد خالد بن ولید بود.
عدل علوی در مقابل شمشیر شیطان
امام پنجم فرمود: «رسول خدا (ص) خالد بن وليد را به تيره بنىالمصطلق فرستاد كه از جذيمه بودند و ميان آنها و بنى مخزوم در دوران جاهليت كينهاى بود؛ چون بر آنها وارد شدند، ایشان پيرو رسول خدا بودند و از او عهدنامهاى داشتند. هنگامی که خالد وارد شد اذان گفتند، خالد و ایشان نماز خواندند، سپس بعد از اینکه نماز صبح را خواندند، خالد دستور داد آنها را غارت كردند و جمعى از آنها را كشت.
بنيالمصطلق عهدنامه خود را برداشتند و خدمت پيغمبر (ص) آمدند و از جنايات خالد بن وليد گزارش دادند. آن حضرت رو به قبله كرد و گفت: «خدايا از آنچه خالد بن وليد كرده است من بيزارم.»
سپس جامه و كالائى از غارت خدمت رسول خدا (ص) آوردند و آن حضرت به على(ع) فرمود: تو نزد بنى جذيمه تيره بنى مصطلق برو و از آنچه خالد عمل كرده رضايت آنها را به عمل آور و دو قدم مبارک خویش را برداشت و فرمود: «اى على قضاوت جاهليت را زير دو پاى خود گذار»
على (ع) نزد آنها آمد درباره آنها به حكم خدا دستور داد و چون برگشت فرمود: «اى على (ع) گزارش بده كه چه كردى؟» گفت: «يا رسول اللَّه هر خونى را ديه دادم. هر جنين كه سقط شده بود به عوض بنده يا كنيزى دادم و هر مالى تلف شده بود عوض دادم و مبلغى زياد آمد كه به حساب كاسه سگها و ريسمان گلهبانان آنها دادم، باز هم زياد آمد، به جبران ترس زنان و هراس كودكان آنها دادم و باز هم چيزى مانده بود، به احتياط از دانسته و ندانسته به آنها دادم و قسمت زيادى آخرين را هم به آنها دادم تا از شما راضى شوند.»
پيامبر فرمود: «على به آنها عطا دادى كه از من راضى شوند، خدا از تو راضى باشد. اى على! همانا تو نسبت به من چون هارون باشى نسبت به موسى، جز آنكه پس از من پيغمبرى نباشد.»(5)
قتل عام این قبیله نشانی از درنده خویی خالدبنوليد میباشد و اینکه در قلبش ذرهای به خدا ایمان ندارد، چگونه ممکن است کسی مسلمان باشد و با عدهای نماز بخواند، سپس بعد از ادای نماز کسانی را که با ایشان نماز خوانده است و از طرف رسول خدا عهدنامهای داشتهاند را از دم تیغ بگذراند و قتل عام کند و اموال ایشان را غارت کند؟
آيا پيامبر (ص) خالد را ملقب به سيفالاسلام كرده بودند؟
آیا نماز شعار مسلمانان نیست؟ آیا عهدنامه پیامبر دلیل برای اسلام آوردن این قوم نبود؟ درباره این جنایت خالد چه میتوان گفت جز اینکه او همواره بر مدار عقاید جاهلی و کفر و بتپرستی زندگی كرده، حتی بعد از اینکه به ظاهر اسلام آورد؟ آیا میتوان باور کرد که پیامبر در حالی که از اعمال قبیح او به خدا پناه میبرد و از او اعلان برائت میکند او را به سیف الاسلام ملقب کرده باشد؟ بی شک سیره و سیرت او با شیطان سنخیت تام دارد. شمشیرش با اراده شیطان به حرکت در می آید.
عدل امیر المومنین (ع)
این واقعه اسفبار زمینه ای است برای جلوه گری عدل امیرالمومنین علیه السلام است که در جبران این حادثه نقشآفريني ميكند. علاوه بر پرداخت دیه مقتولان و غرامت مالهای غارت شده در ازای کاسه سگها و طناب چوپانان و وحشتی که در دل مردم افتاده نیز از طرف پیامبر غرامت می پردازد، که این عدل و عدالت را فقط میتوان در وصی پیامبر ملاحظه کرد و هیچ کسی از انسانهای معمولی توان اجرای عدالت را به این حد ندارد از این رو پیامبر به او فرمود: «تو نسبت به من به منزله هارون به موسی هستی» کنایه ای که از تصریح بلیغتر است که این عدالتی که علی علیه السلام برپا کرد عدالتی پیامبرگونه بود که تنها از دست وصی و خلیفه آن حضرت بر میآمد.
عجز و ناتوانی خالد در ابلاغ اسلام
رسول خدا (ص) خالد بن وليد را به سوى مردم مملكت يمن فرستاد تا آنها را به اسلام دعوت كند، و گروهى از مسلمانان را نيز همراهش روان ساخت كه براء بن عازب يكى از آن گروه بود، پس خالد (به يمن رفت و) شش ماه تمام مردم آنجا را به اسلام دعوت كرد و هيچ يك از آنان پيرويش نكردند و گفتههايش به گوش هيچ كداميك از آنها فرو نرفت (و كارى از پيش نبرد) رسول خدا (ص) از اين معنى آزرده خاطر گرديد.
پيامبر (ص) على (ع) را طلبيد و به او دستور فرمود: «(كه به يمن رود) و خالد و همراهانش را بازگرداند (و خود بجاى او مردم را به اسلام دعوت كند) و به او فرمود: «اگر كسى از همراهان خالد مايل بود كه همراه تو بماند جلوگيرى نكن و بگذار بماند.»
براء بن عازب (كه پيش از آن به همراه خالد رفته بود) گويد: من از كسانى بودم كه در يمن پيش على (ع) ماندم (و همراهى على عليه السّلام را بر بازگشت با خالد ترجيح دادم، پس خالد با گروهى بازگشت و ما مانديم و با اميرالمؤمنين (ع) براى خواندن مردم يمن به اسلام به نزد آنان رفتيم) چون پيش آنها رفتيم و از آمدن على (ع) خبردار شدند نزد ما انجمن كردند، علىبنابىطالب (ع) نماز صبح را با ما خواند.
سپس برخاست و خدا را ستايش و ثنا كرد و پس از آن نامه اى كه رسول خدا (ص) به آن مردم نوشته بود براى آنها خواند (و بدين وسيله آنان را به دين اسلام دعوت كرد) پس قبيله همدان همگى در همان روز ايمان آوردند و مسلمان شدند و على (ع) نيز جريان اسلام قبيله همدان را به پيغمبر (ص) نوشت.
چون رسول خدا (ص) نامه على عليه السّلام را خواند خرسند و شكفته شد و براى شكرگزارى خداوند به سجده افتاد، پس از آن سر برداشت و نشست و فرمود: درود به قبيله همدان و بدنبال اسلام قبيله همدان مردم ديگر يمن نيز اسلام آوردند(6)
کسی که پشت سر امیرالمومنین بدگویی کند منافق است
بعد از غلبه بر قبیله معدی کرب که مرتد شده بودند؛ اميرالمؤمنين (ع) از ميان زنان اسير، كنيزكى را به خود اختصاص داد. خالد بن وليد (كه از بركنارى خود از فرماندهى لشكر ناراحت بود و از سرزنش و دستور نگهدارى آن حضرت گرفته خاطر شده بود و در پى فرصتى ميگشت كه خرده بر كارهاى أمير المؤمنين عليه السّلام بگيرد) بريده را به نزد پيغمبر (ص) فرستاد و به او گفت: جلوتر از سپاهيان به مدينه برو و آن حضرت را از كردار على آگاه كن و بگو كه على از خمس كنيزكى را براى خود اختيار كرده و هر چه توانى پشت سر او بدگوئى كن.
بريده تا به در خانه رسول خدا (ص) رسيد، عمر او را ديدار كرد از جريان جنگ پرسيد و سبب اينكه او چرا جلوتر از ديگران به شهر مدينه آمده است، پس بريده عمر را آگاه ساخت كه آمده تا درباره على نزد پيغمبر (ص) بدگوئى كند و جريان انتخاب آن كنيزك را از خمس براى خودش بگوش عمر رسانيد، عمر گفت: به دنبال آن برو؛ زيرا پيغمبر (ص) از اين كارى كه على كرده است بهخاطر دخترش (فاطمه) خشمگين خواهد شد (و با اين سخنان عمرنيز او را تحريك كرد.)
پس بريده بر پيغمبر (ص) وارد شده و نامه خالد را به آن حضرت داد، پس رسول خدا (ص) شروع به خواندن كرد و هر چه مي خواند رنگ رخساره آن حضرت دگرگون ميشد. بريده (براى اينكه مأموريت خود را كه از طرف خالد بن وليد و عمر داشت، انجام دهد) گفت: اى رسول خدا اگر شما در چنين كارى (كه على كرده است) رخصت دهيد (و آن را ناديده بگيريد) غنيمت و بهره مسلمانان دستخوش هوى و هوس شود (و هر كس بخواهد پيش از آنكه سهم ديگران داده شود براى خود چيزى بردارد.)
پيغمبر (ص) فرمود: «واى بر تو اى بريده منافق شدى و در دين خودت نفاق ورزيدى، همانا براى على بن ابى طالب از غنيمت حلال است، آنچه براى من حلال است (يعنى همچنان كه من اختيار دارم غنيمتها را به هركه خواهم دهم و به هر مصرفى بخواهم برسانم على نيز اين گونه است)، على بن ابى طالب بهترين مردمان است از براى تو و قوم تو و بهترين كسى است كه پس از خود براى همه امت به جانشينى ميگذارم، اى بريدة بپرهيز و بترس از اينكه على را دشمن بدارى كه خدايت دشمن بدارد.»
بريدة گويد: در آن حال آرزو كردم كه زمين دهان باز كند و مرا در خود فرو برد، عرض كردم: پناه به خدا ميبرم از خشم و قهر خدا و خشم رسول خدا، اى رسول خدا براى من از خدا آمرزش بخواه و من از اين پس هرگز على را دشمن نخواهم داشت و در باره او جز نيكى سخنى نخواهم گفت. پس پيغمبر (ص) براى او از خدا آمرزش خواست(7)
دلايلي كه نشان مي دهد علي (ع) برترين مردمان است
در اين جنگ براى على (ع) فضيلت و منقبتى بود كه براى هيچ كس جز او مانند آن نبوده است، گذشته از آنکه پيروزى اين جنگ تنها به دست تواناى او بود، برترى و فضیلت او بر ديگران و شريك بودنش با رسول خدا (ص) در آنچه از غنيمت بر آن حضرت (ص) حلال است، امتيازى ویژه است كه در اين باره تنها به او داده شده آشكارا گرديد و نيز دوستى رسول خدا (ص) نسبت به او و برتريش براى بيخبران و نابخردان روشن گرديد و از پرهيز دادن بريدة و ديگران از كينهتوزى و دشمنى با على (ع) و وادار كردنش به دوست داشتن او و بازگرداندن نيرنگهاى دشمنانش را به خود آنان، اينها همه دليل است بر اينكه على عليه السّلام برترين مردمان است پيش خدا و رسولش و سزاوارترين مردمان است براى جانشينى پس از پيغمبر (ص) و مخصوصترين و برگزيدهترين آنان است در پيش او.
و این نقل نفاق و کفر خالد بن ولید را روشن میکند؛ چرا که رسول الله فرمودند که دشمنی با علی علیه السلام دشمنی با خدا است و خالدبن ولید سراسر زندگیش دشمنی با علی و خاندان علی علیهم السلام بود.
شرکت در ترور پیامبر و امضای صحیفه ملعونه دوم
او پس از اسلام آوردنش ظاهرا از جاهلیت خارج شد، اما حقیقت این است که خالد یکی از مصداق های این آیه نورانی کتاب خداست، آنجا که می فرماید: «بعضی از مردم میگویند که ما ایمان آوردیم، ولی هرگز ایمان نیاوردهاند. در قلوب ایشان مرض نهفته است و خداوند مرض ایشان را میافزاید و خداوند به اعمال ایشان عالم است»(8)
هنگامی که خالدبن وليد در ترور پیامبر شرکت میکند در حالی که داعیه مسلمان بودن دارد، بی شک از کسانی است که در قلب او مرض است، وی همراه سیزده نفر دیگر هنگامی که پیامبر در غزوه تبوک به مدینه باز میگشت سعی در کشتن پیامبر کردند که به معجزه پیامبر این ترور نافرجام ماند.
در این واقعه آیه 74 سوره مبارکه توبه نازل شد: «يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ وَ كَفَرُوا بَعْدَ إِسْلامِهِمْ وَ هَمُّوا بِما لَمْ يَنالُوا…» (9) (منافقين هنگامى كه نزد تو ميآيند) بخدا سوگند ياد ميكنند كه (سخنان زشتى را كه درباره تو به زبان آوردهاند) نگفتند و محقّقا (در پشت سر تو سخن كفرآور را گفتهاند (تو را تكذيب نموده و دشنام دادند) و (از اينرو) پس از اسلام آوردنشان كافر شدند (كفر باطنى خود را آشكار نمودند) و قصد كرده و خواستند چيزى (كشتن تو) را كه به آن نرسيده و دست نيافتند(10).
آیه شریفه در مورد این چهارده نفر و من جمله خالد بن ولید می فرماید ایشان پس از اسلام آوردن کافر شدند. این بدان معناست که خالد بن ولید بعد از اسلام آوردنش از عصر جاهلیت خارج نشد و همواره در جاهلیت زندگی میکرد و پس از این واقعه نافرجام ترور بعد از غزوه تبوک درباره مخالفت با پیامبر هم پیمان شدند و صحیفه دوم را پس از بازگشت از غدیر امضا کرد.
خلاصه جریان امضای صحیفه دوم و خیانت دوم برای ترور پیامبر بدین شرح است: اوّلين كسانى كه بر غصب خلافت هم پيمان شدند ابوبكر و عمر بودند و اساس و پايهاى كه طبق آن پيمان بستند و ساير پيمانهايشان هم بر آن پايه بود اين بود كه «اگر محمّد بميرد يا كشته شود اين امر خلافت را از اهل بيتش بگيريم بطورى كه تا ما هستيم احدى از آنان به خلافت دست نيابد.»
جاسوساني كه در خانه پيامبر (ص) بودند
بعد از آن ابو عبيده جراح و معاذ بن جبل و در آخر سالم مولى ابى حذيفه هم به آنان پيوستند و پنج نفر شدند. اينان جمع شدند و داخل كعبه رفتند و در بين خود نوشتهاى در اين باره نوشتند كه: «اگر محمد بميرد يا كشته شود …». در تمام اين قضايا عايشه و حفصه جاسوس پدرانشان در خانه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله بودند.
توطئه ابوبكر و عمر براي قتل پيامبر (ص)
سپس ابوبكر و عمر جمع شدند و سراغ منافقين و آزادشدگان فرستادند و ما بين خود مشورت و نظر خواهى كردند و بر اين رأى متّفق شدند كه هنگام بازگشت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله از حجة الوداع در گردنه «هرشى» كه در راه مكه در نزديكى جحفه است شتر حضرت را برمانند و به اين طريق حضرت را به قتل برسانند.
كسانى كه اجراى نقشه را بر عهده داشتند چهارده نفر بودند كه در جنگ تبوك هم همين نقش را بر عهده داشتند ولى نقشه آنان نقش بر آب شد.
هنگامي كه خدا دشمنان پيامبر را مفتضح و جان ايشان را حفظ كرد
اميرالمؤمنين عليه السّلام از طرف خداوند در غدير خم منصوب شد و سپس پيامبر صلى اللَّه عليه و آله حركت كرد تا به گردنه «هرشى» رسيد و آن عده جلوتر رفتند و بر سر راه پنهان شدند، ولى اين بار هم خداوند آنان را مفتضح كرد و پيامبرش را حفظ نمود.
وقتى وارد مدينه شدند همگى در خانه ابوبكر جمع شده و بين خود نوشتهاى نوشتند و آنچه درباره خلافت تعهّد كرده بودند در آن ذكر كردند. اوّلين مطلب آن شكستن پيمان و ولايت على بن ابى طالب عليه السّلام بود و اينكه خلافت از آن ابوبكر و عمر و ابوعبيده است و سالم نيز با آنان است و از اين عده خارج نمىشود.
اين صحيفه دوم را سى و چهار نفر امضاء كردند كه چهارده نفر همان كمينكنندگان در گردنه هرشى بودند كه عبارت بودند از ابو بكر و عمر و عثمان و معاويه و عمرو عاص و طلحه و ابو عبيده جراح و عبد الرحمن بن عوف و سالم مولى ابى حذيفه و معاذ بن جبل و ابو موسى اشعرى و مغيرة بن شعبه و سعد بن ابى وقاص و اوس بن حدثان.
بيست نفر ديگر عبارت بودند از: ابو سفيان، عكرمه پسر ابو جهل، خالد بن وليد، بشير بن سعيد، سهيل بن عمرو، صهيب بن سنان، ابو الاعور اسلمى، صفوان بن اميّه، سعيد بن عاص، عيّاش بن ابى ربيعه، حكيم بن حزام، مطيع بن اسود مدرى و چند نفر ديگر كه هر كدام از اينان جمعيّت عظيمى را بدنبال خود داشتند كه سخنشان را مىپذيرفتند و از آنان اطاعت مىكردند.
نويسنده اين صحيفه سعيد بن عاص اموى بود و در محرم سال دهم هجرت آن را نوشت. سپس آن را به ابوعبيده جراح سپردند و او آن را به مكه فرستاد. آن صحيفه همچنان در كعبه مدفون بود تا زمان عمر كه آن را از محلش بيرون آورد. (11)
اصحاب پيامبر (ص) كه آرزوي بازگشت به زندگي جاهلي را داشتند
در حقیقت، ترور پیامبر و امضای صحیفه ملعونه دوم مخالفت با ولایت و وصایت امیرالمومنین بود. چرا در زمانهای دیگر این چنین مصر بر مخالفت نبودند یا اگر بودند برای این مخالفت عهد و پیمانی نبستند اما بعد از واقعه غدیر، این گروه به طور بسیار جدی دنبال ترور پیامبر هستند و بعد از ناموفق بودن این ترور عهد نامهای بر علیه غدیر که روز اکمال دین است می نویسند.
این نشان دهنده این است که ایشان که مخالف اساس اسلام هستند و آرزوی ایشان بازگشت به زندگی جاهلی است وجود مقدس پیامبر برای رسیدن به اهدافشان سدی بزرگ است و ایشان برای اینکه بتوانند به اهداف پلیدشان برسند باید وصی و خلیفهای که پیامبر تعیین کرده است را به کنار بزنند.
چرا که خلیفهای که پیامبر معرفی میکند در واقع همان رسول خداست اما در ظاهر امیر المومنین علی بن ابیطالب خلافت خواهد کرد. از این روست که برای پیش برد اهدافشان در زمان خود پیامبر دست به مخالفت با ولایت و خلافت امیرالمومنین زدند.
شمشیر شیطان و سردار فتنههای بعد از پیامبر
در این مخالفتها و کار شکنیها خالد بن ولید بازوی توانمندی برای این گروه بود که در زمان پیامبر دست به جنایات و کارشکنیهای بسیاری زد. بعد از پیامبر که اصحاب سقیفه قدرت را در دست گرفتند نيز راه برای خالد و جنایات بیشترش باز شد لذا پس از بررسی افعال او در کشتارهایی که انجام میدهد خاصه به شهادت رساندن یگانه دختر رسول خدا این حقیقت بیش از پیش واضح میشود که خالد شمشیر شیطان و سردار فتنههای بعد از پیامبر بوده است.
پینوشتها:
1. سوره بقره، آیه 8.
2. سوره بقره، آیه 17، ترجمه مرحوم فیض الاسلام.
3. ارشاد القلوب،ترجمه رضايى، ج2، ص 69.
4. تفسير نور الثقلين، الشيخ الحويزي، ج 5، ص 50.
5. الأمالي للصدوق، ص 173، ترجمه كمرهاى، مجلس سى و دوم.
6. ارشاد، ترجمه رسولى محلاتى، ج1، فصل 15، ص 54.
7. ارشاد، ترجمه رسولى محلاتى، ج1، فصل 44، ص 145.
8. سوره بقره، آیه 8 و 10.
9. الخصال، ج 2، ص 499.
10. ترجمه فیض الاسلام.
11. بحار، ج 28، صص 111- 96.