بسم الله الرحمن الرحیم
اهل بیت عصمت و طهارت ، خلفای الهی، بر روی زمین هستند . آن وظیفه ای که ملائک در برابر حضرت آدم داشتند را امروز همه خلائق در مقابل عترت طاهرین پیامبر دارند . با این تفاوت که خضوع و خشوع، در برابر خلیفه خداوند، در دستور به سجده در مقابل حضرت آدم تبلور یافت . همه انسان ها مکلف هستند که تسلیم محض امام باشند . چرا که امام خلیفه الهی است . از اینرو امام از طرف ماموم مورد سئوال قرار نمی گیرد . ماموم حق «چرا»گفتن به امام خویش را ندارد. تنها وظیفه او در مقابل خلیفه خداوند، تسلیم است. زمانی می تواند در مقابل امام خویش «چرا »بگوید که سئوال او برای بازخواست نباشد .بلکه باید برای فهم بیشتر و کسب معرفت و بالارفتن یقین و رفع شبهات و یا غایتی از این دست سئوال نماید . لذا هنگامی که بحث می کنیم چرا امام حسین علیه السلام به کربلا رفت و چرا چنین کاری را انجام داد ؟و چنان کاری را انجام نداد ؟ این سئوالات –العیاذ بالله- از جهت نقد تدبیر امام نیست . جهت این سئوالات کمال یافتن سائل است .
حرکت به سمت امام آزمایش در این دنیا است
ائمه معصومین علیهم السلام ، بنابر آنچه که امام هادی علیه السلام در زیارت شریفه جامعه کبیره آموزش دادند باب ابتلای مردم می باشند . به این معنا که خداوند به وسیله ائمه طاهرین مردم را در این دنیا آزمایش می نماید . و هر کس که به سمت امام حرکت نمود و تسلیم محض امام شد ،در این امتحان نجات یافته است . هرکسی که به سمت امام حرکت نکرد و خویش را به امام معصوم نرساند و از او تخلف کرد ؛در این دنیا و پس از مرگ هلاک شده است . تفاوتی نمی کند که امام قیام نماید و دست به شمشیر ببرد و یا سکوت بنماید و قیام نکند . نقد به امام معصوم، نهایت حماقت و بی خردی است .هرچند برخی آن را نشانی از روشن فکری و خرد ورزی بدانند . والبته فهم درست از زندگی امامان معصوم ارزشمند است . اما نه با جسارت نقد مواضع ایشان .
صلح امام حسن ،نتیجه خیانت کوفیان
امام حسن علیه السلام نوه پیامبر علیه السلام و امام دوم شیعیان است . همو که به همراه امام حسین علیه السلام ،سرور جوانان اهل بهشت می باشند . صلح امام حسن علیه السلام با معاویه از برجسته ترین نقاط تاریخی زندگی آن امام همام می باشد . به حدی صلح امام حسن علیه السلام مورد بحث و نظر و سئوالات مختلف قرار گرفته است که حیثیات مختلف وجود آن حجت خداوند مورد غفلت قرار گرفته است .
بررسی صلح امام حسن علیه السلام از این جهت اهمیت دارد که خیانت دشمنان اسلام را برای امروزیان نمودار می نماید .بی شک صلح امام حسن علیه السلام مطلوب ایشان نبوده است . چرا که معاویه نه تنها اینکه ظالم بود؛ بلکه دشمن شماره یک اسلام در آن زمان بود . معاویه فرزند ابوسفیان و ادامه دهنده راه مشرکین قریش برای جنگ با اسلام و نابودی دین به شمار می رفت . اما امام حسن علیه السلام برای جنگ با معاویه تنها ماند . تنهایی او به حدی بود که حتی سرداران سپاهش و سران قبایلی که با امام حسن علیه السلام هم پیمان بودند؛ به معاویه قول همکاری داده بودند. حتی حاضر بودند که به خاطر طلا های معاویه امام حسن علیه السلام رابه شهادت برسانند .
نا فرمانی مردم از زمان امیر المومنین علی علیه السلام
خمودگی و تعلل در جنگ و فرار از میدان از زمان امام امیر المومنینی علی علیه السلام در میان این مردم به وجود آمده بود . در زمان حکومت ایشان بعد از جریان حکمیت هرچه تلاش نمودند تا مردم را دوباره به جنگ با معاویه بفرستند مردم از جنگیدن با سپاه شام خودداری نمودند . امیر المومنین خطاب به مردم کوفه می فرماید :«در تابستان به بهانه گرمی هوا از رفتن به سمت جنگ استنکاف می ورزید و در زمستان به بهانه سردی هوا به جنگ نمی روید . چگونه کسی که از سردی و گرمی هوا می هراسد در مقابل شمشیر دشمن مقاومت خواهد کرد؟»
این خطبه نهج البلاغه اوضاع و احوال مردم کوفه را بیان می دارد . مردمی که از جنگ با معاویه فرار می کردند . افرادی که به دعوت امیر المومنین علی علیه السلام برای جنگ با معاویه وقعی نمی نهادند . این در حالی بود که گروه های ترور معاویه در مرزها و سر حدات ایشان ایجاد نا امنی نموده بود. داستان بردن خلخال ،از پای آن زن یهودیه مشهور است . با اینکه مورد هجوم و تعدی معاویه قرار گرفته بودند اما باز هم تحرکی برای جنگ و دفع فساد معاویه را نداشتند .
برخی علل نافرمانی مردم
نظام قبیله گرایی و آداب ورسوم جاهلی از میان مردم رخت بر نبسته بود . چرا که ایشان از نعمت تربیت علوی محروم مانده بودند و به علت کودتای سقیفه به عقب بازگشته بودند . هر چند نام اسلام بر ایشان بود ؛ولی از آداب و رسوم گذشته خویش منفک نشده بودند . ایشان نمی توانستند قبول کنند که در جنگی طولانی مانند صفین شرکت کنند ویا در جنگی سخت مانند جمل شمشیر بزنند اما پس از فتح ،اموال مغلوبین به ملکیت ایشان در نیاید و یا زنها ی ایشان رابه عنوان کنیز تصاحب نکنند . پس از جنگ جمل ،اصرار لشکریان این بود که زن های ایشان به کنیزی برده شود . و بر این امر اصرار می کردند تا اینکه حضرت علی علیه السلام از ایشان پرسید کدام یک از شما حاضر هستید تا عایشه را به عنوان کنیز ، و غنیمت جنگی مالک شوید ؟ در این هنگام بود که ایشان از پافشاری بر غنیمت بردن زنان و اموال ایشان، صرف نظر نمودند .
جنگ با معاویه اگر به پیروزی منتهی می شد ؛ایشان نمی توانستند به عواید مالی بسیاری دست بیابند . تاثیرات واقعه شوم سقیفه طوری بر جان های ایشان نشسته بود که انگیزه الهی، برای جنگ با معاویه نداشتند . به جز عده ای که دارای بصیرت ویژه ای نسبت به حقایق امور بودند .
نظام قبیله ،حکم می کرد که برای بقا و زندگی باید گوش به فرمان رئیس قبیله بود . در این نظام کم تر اتفاق می افتاد که شخصی از یک قبیله بر خلاف بزرگ و رئیس قبیله حرکت نماید . به هر صورت و به هر طریق رئیس قبیله مورد حمایت افراد قبیله بود؛ اگر چه رئیس قبیله اشتباه کند و یا به انحراف برود . این در حالی بود که بسیار ی از بزرگان و حتی روسای قبایل و کسانی که تاثیر گذار در جامعه بودند ،از حکومت عدل علوی امیر المومنین صلوات الله علیه دل خوشی نداشتند . چرا که در تقسیم بیت المال آن حضرت هیچ گونه تبعیضی قائل نمی شد . نه تنها بین رئیس قبیله و افراد عادی یک قبیله تفاوتی نبود بلکه بین عبد و مولی نیز تفاوتی در حقوق ایشان در بیت المال نبود .
تباین سیاست امیر المومنین با غاصبین
حکومت عمر حکومت عربی بود . به طور مطلق عرب حاکمیت داشت و از حقوق بیشتری برخوردار بود و از میان عرب ،قریش برتری ویژه داشت و هیچ سمتی و منصبی از مناصب سیاسی و اقتصادی به غیر از قریش واگذار نمی شد . البته به همه قریش مناصب اعطا می شد جز بنی هاشم .
حضرت امیر المومنین علی علیه السلام علاوه بر اینکه سیاست تبعیض نژادی عرب سالاری را به هم زد و تفاوتی بین عرب و عجم قائل نبود و بین بدریون و افرادی که به تازه گی به اسلام وارد شده بودند نیز در اعطای حقوق از بیت المال تفاوت قائل نبود . از طرف دیگر نیز ترکیب سیاسی را نیز برهم زد . امیر المومنین در انتخاب والیان شهر های مختلف و مناصب گوناگون ،هم از قریش و هم از غیر قریش استفاده نمود. برخی را که داعیه دار گرفتن پست ها و حکومت ها بودند؛ ناکام ماندند. کسانی مانند طلحه و زبیر که گویی برای گرفتن حکومت بصره یا جایی دیگر طلب داشتند . اما امیر المومنین دست رد بر سینه کسانی زد که لیاقتی برای اخذ این مناصب نداشتند به جز اینکه منتسب به قبیله قریش بودند ویا به عبارت دیگر اشراف زاده بودند.
صلح امام حسن ،استمرار نافرمانی مردم در زمان امیر المومنین بود.
این امور باعث می شد تا روسای قبائل نسبت به یاری حضرت امیر المومنین علی علیه السلام تعلل بورزند . و دست از یاری آن حضرت کشیدند . و آن اتفاقی که در لشکر امام حسن علیه السلام افتاده بود در حقیقت به شکلی دیگر در لشکر امیر المونین واقع شده بود . اما تفاوت در این بود که امیر المونین به دنبال تجهیز لشکر برای جنگ با معاویه بود . ولی در زمان امام حسن علیه السلام معاویه با لشکریانش به سمت کوفه حرکت نموده بود . همان گونه که در زمان امیر المومنین علی علیه السلام آن مردم برای رفع فتنه حرکتی ننمودند همان مردم نیز برای دفع لشکریان معاویه در زمان امام حسن علیه السلام تعلل نشان دادند .
وقتی لشکر معاویه به صف آرایی در مقابل لشکر امام حسن علیه السلام پرداخت مکر عمرو عاص و رشوه های معاویه آغاز شد . مکر عمر عاص و رشوه های معاویه در میان لشکریانی که اکثریت ایشان، برای خدا شمشیر نمی زدند؛ و در گرو شهوت های خویش بودند .عده ای از ایشان که داعیه دار تدین و دین داری بودند اما از دین داری ایشان، فتنه نهروان و خوارج ،ایجاد شده بود .دین دارانی بدون تعقل ،و دین دارانی که حکایت وهابیت امروز را در بی خردی و تعصب های کور داشتند . گروهی که نتیجه شوم سقیفه بودند.عده ای بسیار کم از معتقدین به خداوند و اهل بصیرت ، در میان لشکر امام حسن علیه السلام باقی ماندند.
همان کسانی که در نخیله بارها شیرازه سپاه را به هم ریختند و لشکر نتوانست برای یکسره کردن کار معاویه به سمت شام حرکت کند . شیرازه لشکر امام حسن علیه السلام را نیز برهم زدند . و در مقابل معاویه در حقیقت لشکری نمانده بود که بخواهد به مصاف او برود.
نباید فراموش نمود آنگاه که شمشیر مالک اشتر نخعی به طناب خیمه معاویه رسیده بود . و در آستانه پیروزی مطلق قرار داشت همین لشکریان بودند که مانع از ادامه جنگ شدند و امیر المومنین را وادار نمودند که جنگ را یک طرفه تمام کند آنهم در زمانی که گردن پلید معاویه زیر شمشیر سردار سپاه امیر المومنین مالک اشتر بود .
خیانت عبید الله بن عباس
عبیدالله بن عباس که فرمانده پیش قراولان سپاه امام حسن مجتبی علیه السلام بود . دو فرزندش به دست معاویه کشته شده بودند و همسرش به خاطر این مصیبت مجنون شده بود . در حقیقت عبیدالله بن عباس پسر عموی امام حسن مجتبی علیه السلام، تمام خانواده خویش را از دست داده بود و این جنایت را معاویه در حق او نموده بود . با این همه او به امام حسن علیه السلام خیانت کرد و به طمع زر و سکه های معاویه سپاه را رها نمود و به معاویه پیوست .
عبیدالله بن عباس نمونه ای از فرماندهان و سران نظامی لشکر امام حسن علیه السلام بود . در حقیقت به جز تعداد انگشت شماری از یاران واقعی حضرت کسی برای امام حسن علیه السلام باقی نمانده بود و مردم به صراحت به آن حضرت اعلان کردند که از جنگ خسته اند . و از قبول حکومت معاویه ابایی ندارند .هرچند که او اموی باشد و پیامبر امر فرموده بود که اگر معاویه بالای منبر رفت او را بکشید.
صلح تنها راه نجات اسلام
صلح آخرین گزینه بود . آخرین گزینه برای حفظ اسلام . و تنها راه برای حفظ غدیر . بدون شک و تردید امام حسن علیه السلام همانند پدر بزرگوارش امیر المومنین علی علیه السلام مصداق آیه شریفه «لا تاخذه فی الله لومه لائم» می باشد . کسی که در راه خداوند از ملامت ملامت کنندگان نهراسید . و صلح را که تحمیل یاران خویش بود پذیرفت . و از زخم زبان ها نهراسید تا دینی که در غدیر کامل شده بود ؛استوار بماند.امام حسن مجتبی در نهایت مظلومیت صلح را پذیرفت تا اینکه لشکریان سقیفه، نتوانند غدیر را از صفحه روز گار محو بنمایند . بی شک صلح امام حسن علیه السلام حفاظت از خون مادر مظلوم خویش بود. مادری که مظلومانه رنج ها و مصائب و ضربات و جراحات سنگینی را متحمل شد؛ تا غدیر زنده بماند . و در نهایت برای حفظ حقیقت و نور غدیر، مادر او تنها دختر پیامبر به شهادت رسید .
بیعت خیر ، صلح آری
در این میان تذکر این نکته ضروری است که پیشنهاد صلح از طرف امام حسن مجتبی نبود . به همین دلیل امام حسن علیه السلام با اینکه تنها مانده بود از موضع قدرت وارد این صلح شدند و شرایط صلح نامه را بر معاویه تحمیل نمودند. هر چند مورخین سعی در پنهان داشتن مفاد صلح نامه دارند و یا تحریف در آن برای حفظ آبروی نداشته امویان . واژه «صلح» با واژه «بیعت» بسیار متفاوت است . صلح امام حسن علیه السلام به معنای بیعت با معاویه و به رسمیت شناختن خلافت او نبود . منابع تاریخی از واژه صلح برای گزارش این واقعه استفاده نموده اند از این رو تحلیل صلح به بیعت خطایی بزرگ است . پس از صلح ما شاهد سکوت امام حسن علیه السلام نیستیم همان گونه که بعد از سقیفه و غصب خلافت ،امیر المومنین علیه السلام سکوت نننمودند . و هرجایی که امکان داشت از رسوا کردن غاصبین کوتاهی ننمودند . و در حقیقت صلح که تحمیلی مردم بود اولین ضرر و زیان آن هم متوجه همان مردم شد.
شجاعی که تن به صلح داد
شجاعت امام حسن علیه السلام قابل تردید نیست . صلح اقتضای شرائط است . نه فقدان شجاعت . او همانند پدرش امیر المونین در کار زارهای سخت ،بینی دشمن را به خاک مالیده است . حمله های شجاعانه او در جمل ،فتنه پیراون شتر را ناکام گذاشت . جنگی که لشکریان شیطان به جای پرچم ،شتری را به نام عسکر که از فرزندان شیطان بود؛ به عنوان پرچم برگزیده بودند . سوار آن شتر به علت انتسابش به پیامبر بر ظلمت فتنه ،افزوده بود . آن فتنه فروکش نکرد تا زمانی که شتر پی شد و آن شتر سوار، بر زمین خورد . از سخت ترین قسمت های جنگ جمل ،پی کردن شتر بود . سپاهیان مکر و نفاق با تمام وجود از آن شتر دفاع می کردند و در نهایت این شمشیر امام حسن علیه السلام بود که شتر فتنه را به هلاکت رساند و طعم شکست رابه آن زن شتر سوار چشاند . و با پی شدن آن شتر نقشه های فتنه بر انگیز عایشه نقش برآب شد . و رشته های عایشه برای بازگشت خلافت به خاندان ابوبکر ،پنبه شد .
هفتاد تیر بر بدن مطهر امام حسن علیه السلام
عایشه زنی بود که بر دل گرفتن کینه نمونه بود . او کینه آن روز جمل را در سینه خویش نگاه داشت . اما او کجا و صلابت حیدری امام حسن مجتبی کجا ؟ او هرگز نتوانست از کریم اهل بیت انتقام جویی کند جز پس از شهادت آن امام مظلوم . تیرهای ظلم عایشه بار دیگر از کمان خارج شد و برپیکر مطهر و بی جان امام حسن علیه السلام نشست . و مظلومیتی بر مظلومیت های اهل بیت بیافزاید و کارنامه سیاه عایشه را سیاه تر بنمایاند .چه مصیبت بزرگی را عایشه به همراه امویان ساخت . عایشه کینه جمل را از امام حسن علیه السلام در قلب داشت . و امویان ننگ دفن شدن عثمان را در قبرستان یهودیان را به ننگ های دیگر خویش افزوده بودند . سینه هایی پر از کینه و بغض از آل علی و امام حسن علیهم السلام در مدینه بود . آسمان باید خون گریه کند که بدن مطهر امام حسن علیه السلام که از زهر جفای بنی امیه به شهادت رسیده بود هدف هفتاد تیر کینه عایشه شد . عایشه که روزی سوار بر شتر فتنه جمل را ساخت آنروز سوار قاطر سفيد وسياهى، آن ظلم را به خاندان مطهر رسول الله وارد کرد .
تجملت تبغلت و لو عشت تفيلت /لك التسع من الثمن و فى الكل تصرفت
يعنى : اى عايشه ! روزى سوار شتر شدى ، روز ديگرى هم قاطر سوارى كردى ، اگر بمانى ، سوار فيل هم خواهى شد! تو از هشت يك ارث خانه پيغمبر، يك نهم مى برى ، ولى همه را تصرف كردى . (یعنی با اینکه تنها مالک بخشی از خانه پیامبراکرم صلی الله علیه و اله هستی ولی در همه آن تصرف کردی و مانع دفن امام حسن علیه السلام در آن خانه شدی)