“امام حسن علیهالسلام، ابوبکر را از منبر پایین کشید: نشانهای از غصب خلافت در روزگار نخستین”
نباالعظیم محفلی برای پژوهش های شیعی
نویسنده :حامد صارم
در تاریخ اسلام، اعتراضات اهل بیت علیهمالسلام به مشروعیت خلافت ابوبکر یکی از موضوعات برجسته و بحثبرانگیز بوده است. یکی از مهمترین و صریحترین این اعتراضات، حرکت امام حسن علیهالسلام در پایین کشیدن ابوبکر از منبر پیامبر صلیاللهعلیهوآله است. این اقدام نه تنها نشاندهنده اعتراض آشکار به خلافت او، بلکه گواهی بر شخصیت علمی و دینی امام حسن است که حتی در سنین کودکی نیز درک عمیقی از حقانیت خلافت داشت.
مقدمه
این مقاله به نقد و بررسی رویکرد عبدالعزیز دهلوی در کتاب تحفه اثناعشریه میپردازد که سعی دارد تعداد مطاعن وارده به ابوبکر، بهویژه از سوی شیعیان، را به حدود ده یا پانزده مورد محدود کند. هدف دهلوی از این ادعا، کاهش اهمیت اعتراضات تاریخی و دینی شیعه است. در پاسخ به این ادعا، مرحوم سید محمدقلی (ره) با رویکردی علمی و مستند، حصر عددی را نهتنها از منظر عقلانی، بلکه از دیدگاه استقرایی نیز غیرموجه دانسته و بر ضرورت نقدهای بدون پرده در تاریخ تأکید میکند. این مقاله همچنین به بررسی طعن نخست علیه خلافت ابوبکر و نقد واکنش عبدالعزیز دهلوی در کتاب «تحفه اثناعشریه» میپردازد. طعن مورد نظر به اعتراض امام حسن و امام حسین علیهما السلام در خصوص نشستن ابوبکر بر منبر پیامبر صلیاللهعلیهوآله اشاره دارد که بهطور صریح به مشروعیت خلافت وی چالش وارد میکند. این اعتراض که از سوی دو شخصیت مهم و معتمد صادر شده است، جایگاه خلافت ابوبکر را به چالش کشیده و بهعنوان یکی از مسائل اساسی تاریخ اسلام مطرح میشود. دهلوی در تلاش است تا این اعتراض را بیاثر کند، با این استدلال که سخنان امام حسن و امام حسین در دوران کودکی فاقد اعتبار است. در مقابل، مرحوم سید محمدقلی با استناد به منابع تاریخی و دینی معتبرو متواتر، تأکید میکند که هیچیک از اقوال و افعال امامان معصوم، حتی در دوران کودکی، از اعتبار برخوردار نیست و اعتراض امام حسن و امام حسین علیهالسلام باید بهطور جدی بهعنوان نقدی معتبر تلقی شود. این پژوهش در نهایت به اهمیت شناخت و اعتبار اعتراضات تاریخی در بررسی مشروعیت خلافتهای اولیه اسلام و درک عقلانی و علمی امامان اهلبیت علیهمالسلام تأکید میکند. «
کلمات کلیدی:
اعتراض امام حسن و امام حسین، تشیید المطاعن، تحفه اثناعشریه، مشروعیت خلافت، مطاعن ابوبکر، عصمت امامان، کتب تاریخی اهلسنت و شیعه، آموزههای اهل بیت، علم و عقل امام حسن و امام حسین،نقد خلافت در تاریخ اسلام، شیعه و اهلسنت، پاسخ به شبهات دهلوی.
مقدمه:
در تاریخ اسلام، مسأله خلافت و مشروعیت آن همواره یکی از مهمترین موضوعات مورد بحث و مناقشه بوده است. یکی از طعنها که بهویژه از سوی شیعه در خصوص خلافت ابوبکر مطرح شده، به مسئله مشروعیت این خلافت در برابر حضرت علی علیهالسلام و اهل بیت پیامبر صلیاللهعلیهوآله میپردازد. در این راستا، اعتراض امام حسن و امام حسین علیهماالسلام به خلافت ابوبکر، که بهویژه در ماجرای منبر رسول خدا صلیاللهعلیهوآله مطرح شد، بهعنوان یکی از نقاط عطف در تاریخ نقد خلافتهای سهگانه مطرح گردیده است.
مقاله حاضر مبتنی بر تحلیل و برداشتی از کتاب «تشیید المطاعن» است که در آن برخی از طعنها و نقدهای تاریخی در خصوص خلافت ابوبکر و پاسخهای مختلف به آنها بررسی شده است. در این نوشته، اعتراض امام حسن و امام حسین علیهماالسلام به خلافت ابوبکر بهطور خاص در قالب این کتاب مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته است. هدف این مقاله بررسی ابعاد مختلف این اعتراضات، واکنشهای مختلف به آنها و تحلیلهای مختلف کلامی و تاریخی است که در کتاب «تشییدالمطاعن» ذکر شده است.
این بررسیها نهتنها به نقد مشروعیت خلافت ابوبکر میپردازد، بلکه نقش جایگاه اهل بیت پیامبر و آموزههای اسلامی در این نقدها و اعتراضها را نیز مورد توجه قرار میدهد. در این راستا، با استناد به منابع مختلف دینی و تاریخی، تلاش خواهد شد تا صحت و تأثیرات این اعتراضات بهطور علمی و مستند مورد ارزیابی قرار گیرد.
“تحلیل محدودسازی مطاعن ابوبکر در تحفه اثناعشریه: نقد علمی شیعه بر ادعای دهلوی”
یکی از رویکردهای برجستهای که در کتاب تحفه اثناعشریه عبدالعزیز دهلوی مشاهده میشود، تلاش او برای کاهش و محدود کردن تعداد مطاعن وارده به خلفای نخستین، بهویژه خلیفه اول، ابوبکر است. دهلوی در این اثر مدعی است که تعداد مطاعن ابوبکر بیشتر از ده یا پانزده مورد نیست و بدین ترتیب، سعی دارد این نقدها را در قالبی محدود و کماهمیت ترسیم کند. این ادعا که ظاهراً بهمنظور کاهش شدت نقدهای وارد شده به ابوبکر است، در واقع نه تنها شائبههایی از تساهل فکری بهدنبال دارد، بلکه بهطور واضح قصد دارد حجم اعتراضات تاریخی و دینی شیعه را بیاساس و در نهایت غیرمهم جلوه دهد. این در حالی است که این تلاش برای تقلیل مطاعن، یا به عبارتی دقیقتر تقلیل ادله عدم صلاحیت ابوبکر برای خلافت، به نوعی اعتراف به این حقیقت است که گزارشات تاریخی موجود، خود شاهدهایی بر عدم صلاحیت ابوبکر برای خلافت هستند. به عبارتی دقیقتر، هر طعن مطرح شده، دلیلی محکم بر غاصب بودن ابوبکر است.
در مقابل این ادعا، مرحوم محمدقلی (ره) در پاسخ به دهلوی، به نقد علمی و مستدل این نظریه پرداخته و مدعی است که چنین حصر عددی نه از حیث عقلانی و نه از منظر استقرایی قابل قبول نیست. او با رویکردی علمی به این مسأله میپردازد و میگوید: «حصر مطاعن ابوبکر در پانزده مورد نه تنها از منظر عقلانی نادرست است بلکه استناد به چنین آمارهایی از طریق استقراء نیز فاقد اساس علمی است.» این عبارت، بهوضوح نشان میدهد که محدود کردن نقدهای تاریخی به یک عدد مشخص نه تنها از چارچوب منطق علمی خارج است بلکه عملاً در تضاد با اصول نقد تاریخی و پژوهشی قرار دارد.
چنین نقدی میتواند بهطور دقیقتر روشن کند که عقل نمیتواند تایید کند که هر شخصیت تاریخی تنها به تعداد مشخصی از نقدها و طعنها دچار است. در حوزه تاریخ و نقد رجال، اصولاً هیچ معیار دقیقی برای تعیین سقف مشخصی برای نقد وجود ندارد، مگر اینکه این نظر بهطور گسترده و اجماعی از سوی منابع معتبر و اصلی تاریخشناسی پذیرفته شده باشد. در این مورد خاص، نه تنها چنین اجماعی وجود ندارد بلکه بسیاری از علمای شیعه به صراحت اعلام کردهاند که مطاعن ابوبکر بیش از آن چیزی است که در آثار مختصر آورده شده است.
به عنوان نمونه، علامه بزرگ شیعه، محمدباقر مجلسی (ره)، در اثر معروف خود، حقالیقین، ضمن اشاره به مطاعن ابوبکر، بهصراحت مینویسد: «مطلب اول در مطاعن ابوبکر است، و آن بسیار است و به قلیلی در این رساله اکتفا مینماییم.» این جمله به وضوح حاکی از آن است که موضوع مطاعن ابوبکر گستردهتر از آن است که بتوان آن را به یک یا چند مورد محدود کرد، و صرفاً به دلیل رعایت اختصار، تنها بخشی از آنها ذکر شده است.
در نتیجه، ادعای دهلوی در کتاب تحفه اثنی عشریه که مطاعن ابوبکر محدود به ۱۰ یا ۱۵ مورد است، از جهات گوناگون فاقد اعتبار علمی است. نخست، از حیث عقلی هیچ معیار منطقیای برای اثبات یا تعیین سقف عددی برای نقد تاریخی وجود ندارد. دوم، از لحاظ استقرایی و نقلی، علمای شیعه بارها تصریح کردهاند که نقدهای آنان هیچگاه محدود به موارد خاصی نبوده است. این نقدها بهویژه در کتب مختلف و در دورانهای مختلف بهطور مداوم نقل شدهاند.
این نقدهای گسترده، بهویژه در سدههای گذشته، اغلب در واکنش به تلاشهایی بوده که برای تطهیر چهرههای تاریخی و کاهش مسئولیتهای تاریخی آنها صورت گرفته است. در حالی که حجم گسترده اعتراضات و نقدها از سوی شیعه، بهویژه نسبت به شخصیتهایی چون ابوبکر، چیزی فراتر از آن چیزی است که دهلوی در کتاب خود به آن اشاره میکند.
در همین راستا، میتوان گفت که رویکرد علمای شیعه در این زمینه، برخلاف دهلوی، نه تنها تلاش در جهت پوشاندن ضعفهای تاریخی ندارد، بلکه بهطور جدی در پی گشودن باب نقد علمی و بیپرده از تاریخ است. علمای شیعه بهصراحت اعلام کردهاند که نقد تاریخی به هیچ وجه محدود به یک عدد خاص نمی شودو به علت کثرت نقد ها و مطاعن ابوبکر هر کدام از متکلمین یا محدثین قسمتی از آن را نقل کرده اند .
این نقد دقیقاً در تضاد با رویکرد دهلوی است که تلاش میکند تا با تقلیل موارد انتقاد و محدود کردن آنها به تعداد کم، نقدهای وارده به شخصیتهای تاریخی را بهویژه در باب خلفای نخستین، کماهمیت و بیپایه نشان دهد. علمای شیعه در این حوزه بر رویکردی جامع و بدون محدودیت تاکید دارند که هم از جنبه عقلانی و هم از منظر نقلی سازگار است.
فریب مخاطب در سطوح دیگر کتاب تحفه اثناعشریه
نقدهای عبدالعزیز دهلوی در کتاب تحفه اثناعشریه نه تنها در باب مطاعن ابوبکر محدود نمیشود، بلکه این روش فریبکارانه در دیگر ابواب کتاب نیز تکرار شده است. یکی از نقاط ضعف اساسی در این اثر، گزینشهای عمدی و تعمدی در انتخاب موضوعات و حذف بخشهای مهم از ادله علمی است. این رویکرد نه تنها از ارزش علمی کتاب میکاهد، بلکه بهطور قابل توجهی امانتداری در نقد علمی را نقض میکند.
به عنوان مثال، در باب هفتم کتاب که به نقد امامت پرداخته است، دهلوی هیچیک از دلایل اصلی و اساسی شیعه در اثبات امامت را نقل نکرده است. این اقدام عمدی و گزینشی، باعث میشود که خواننده بهطور نادرست درک کند که دلایل شیعه برای اثبات امامت ضعیف و ناتمام است. در بخش دیگری از کتاب، در مبحث عصمت، دهلوی هیچیک از آیات و روایات مورد استناد شیعه برای اثبات عصمت را ذکر نکرده است. این نوع دستکاری در نقل و ارائه مطالب، بهویژه زمانی که در مقام مدافع خلفا قرار دارد، بهوضوح نشان میدهد که دهلوی سعی دارد با حذف بخشهایی از حقیقت، میدان نقد را محدود کرده و تنها پاسخهای کنترلشدهای ارائه دهد. و نشان از این واقعیت بزرگ است که مکتب خلفا از راه درست و روش علمی قابلیت دفاع ندارد.
این روش، نه تنها ناپسند علمی است، بلکه از لحاظ اخلاقی نیز زیر سؤال میرود. حذف عمدی حقایق و اطلاعات بهمنظور جلوگیری از ورود به بحثهای پیچیدهتر و پاسخ به طعنهای علمی، بهوضوح نشاندهنده ضعف در توانایی پاسخگویی است. دهلوی با این کار، در حقیقت اعترافی غیرمستقیم به ناتوانی خود در پاسخ به تمامی اعتراضات واردشده به خلفای نخستین دارد.یا اعترافی به غیر قابل دفاع بودن مشروعیت سه خلیفه نخستین است .
این روش فریبکارانه در کتاب تحفه اثناعشریه میتواند بهعنوان یک نقص عمده در رویکرد علمی و نقد تاریخی در نظر گرفته شود. چراکه:
- دهلوی رویکردی جامع ندارد و بهجای بررسی کامل و بیطرفانه مسائل، تنها به انتخاب و ارائه مطالبی خاص پرداخته است.
- امانت علمی در ارائه و تحلیل مباحث رعایت نشده و بسیاری از نکات مهم به عمد حذف شدهاند.
- اصول مناظره و گفتوگوی علمی در این اثر نقض شدهاند، زیرا برای هر ادعای مهم، فقط پاسخهای گزینشی و ناقص داده شده است.
در نهایت، این نقدها و تحلیلها از سوی محمدقلی (ره)، نه تنها بهعنوان یک واکنش علمی و مستند به تحریفهای تاریخی در اثر دهلوی محسوب میشود، بلکه میتوان آن را بخشی از میراث نقد علمی شیعه در مقابل تحریفهای تاریخی در سدههای گذشته دانست. رویکرد علمی شیعه در این زمینه همیشه بر پایه جامعیت، امانتداری و رعایت اصول مناظره استوار بوده است، در حالی که رویکرد دهلوی بهطور روشن این اصول را نادیده گرفته و سعی کرده است تا با دستکاری واقعیتها، پاسخهایی ناقص و کنترلشده ارائه دهد.
طعن نخست به خلافت ابوبکر و واکنش دهلوی در تحفه اثناعشریه
در آغاز بخش مطاعن در کتاب تحفه اثناعشریه، عبدالعزیز دهلوی به یکی از طعنها که شیعه بر خلافت ابوبکر وارد کرده است، پاسخ میدهد. این طعن دلالت به نفی مشروعیت خلافت ابوبکر می پردازد . در حالی که طعن مذکور به ظاهر ساده است، اما بار معنایی سنگینی دارد که در نهایت پیامدهای عمیق تاریخی و دینی را در پی خواهد داشت. این طعن نه تنها بهعنوان نقدی بر ابوبکر مطرح شده، بلکه بهطور صریح جایگاه مشروعیت خلافت و روند تاریخی خلافت سه گانه را به چالش میکشد.
روایت طعن اول
مطابق آنچه در منابع اهلسنت آمده است، روزی ابوبکر بر منبر پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله نشسته بود تا خطبه بخواند. در این لحظه امام حسن و امام حسین علیهماالسلام به سمت او آمده و خطاب به وی گفتند:
«یا أبا بکر، انزل عن منبر جدّنا!»
“ای ابوبکر، از منبر جدّ ما فرود آی!”
این جمله که از زبان دو امام معصوم و فرزندان علی و فاطمه علیهما السلام صادر میشود، بهطور عمیقتر از آنچه در ظاهر میآید، نشاندهنده چالشی جدی برای مشروعیت ابوبکر است. منبر در آن زمان نماد خلافت و مرجعیت دینی بود و درخواست امام حسن و امام حسین علیهما السلام برای پایین آمدن ابوبکر از منبر، در حقیقت به معنای به چالش کشیدن جایگاه او به عنوان خلیفه مسلمین بود. این طعن بهویژه هنگامی که از زبان نوههای پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله، امام حسن و امام حسین صادر میشود، بیش از پیش جدی و حساس میشود.
نکتهای که باید توجه داشت این است که در تاریخ اسلام، جایگاه امام حسن و امام حسین بهعنوان دو سید شباب اهلالجنة (دو جوان برگزیده اهل بهشت) به قدری والا و بیچونوچرا است که در هیچ شرایطی نمیتوان سخن آنان را نادیده گرفت. دو سید شباب اهلالجنة ، با چنین اظهار نظری در مورد خلافت ابوبکر، پیام روشنی ارسال میکنند که نمیتواند ساده و بیاهمیت باشد. این بیان، بهطور آشکار به مفهوم غصب خلافت اشاره دارد، چرا که تنها کسانی که شایستگی واقعی برای خلافت را دارند، میتوانند جایگاههای دینی و اجتماعی پیامبر را احراز کنند.
این حدیث یکی از احادیث متواتر است که توسط 19 صحابی و 24 تابعی از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده است. با توجه به تعداد زیاد راویان از طبقات مختلف، امکان تواطؤ و توافق دروغ در این حدیث بعید است. بنابراین، بر اساس قول مشهور اهل سنت، این حدیث متواتر است. علاوه بر این، بسیاری از عالمان اهل سنت به تواتر این حدیث تصریح کردهاند، از جمله سیوطی و البانی که آن را متواتر دانستهاند. همچنین، برخی دیگر از بزرگان اهل سنت مانند حاکم نیشابوری و ابن عبد البر به صحت و وجوه مختلف این حدیث اعتراف کردهاند. این حدیث بهطور گستردهای در معرفی امام حسن و امام حسین علیهما السلام بهعنوان «سید شباب اهل الجنة» از سوی علمای اهل سنت استفاده شده است.
به عنوان نمونه عبارت ابونعیم اصفهانی است که در کتاب «حلیة الأولیاء» درباره امام حسن علیهالسلام مینویسد:
«الحسن بن علي بن أبي طالب الحسن بن علي بن أبي طالب بن عبد المطلب بن هاشم، أبو محمد سيد شباب أهل الجنة»
(حسن بن علی، فرزند علی بن ابیطالب و فاطمه زهرا، ابو محمد، سید جوانان اهل بهشت است)
این عبارت مشابه در منابع دیگری از جمله تاریخ دمشق ابن عساکر، اسد الغابة ابن اثیر، تهذیب الکمال مزی، سیر اعلام النبلاء ذهبی، و تهذیب التهذیب ابن حجر عسقلانی نیز آمده است، که همگی بر سیادت امام حسن و امام حسین علیهما السلام در میان جوانان اهل بهشت تأکید دارند.
بسیار مهم است که این روایت شریفه نبوی است . یعنی همه اقوال و افعال ایشان حق است و ذره ای باطل و خطا در سخن ایشان وجود ندارد .
پاسخ عبدالعزیز دهلوی
عبدالعزیز دهلوی در کتاب تحفه اثناعشریه سعی دارد تا طعن مطرحشده علیه ابوبکر را بیاثر نشان دهد و آن را از محتوای کلامی و دینی خود تهی کند. پاسخهای دهلوی به این طعن، بهویژه در تلاش برای تضعیف اعتبار و حجیت این روایت، بیشتر بهمنظور کاهش تأثیر روانی و سیاسی آن مطرح شده است. دهلوی قصد دارد تا نشان دهد که این اعتراض تنها از سوی کودکی صادر شده و بنابراین نمیتواند بههیچوجه به معنای نداشتن لیاقت یا مشروعیت برای ابوبکر باشد. در واقع، دهلوی بهطور آشکار و صریح حدیث «سیدا شباب اهل الجنة» را نادیده میگیرد. این حدیث تنها یکی از بسیاری از روایات است که فضایل و جایگاه ویژه امام حسن و امام حسین علیهماالسلام را از لسان پیامبر صلیاللهعلیهوآله به تصویر میکشد.
او همچنین میکوشد با پرداختن به حواشی اصل واقعه را کماهمیت جلوه دهد. از نگاه دهلوی، چون این سخن از سوی دو کودک صادر شده، نمیتوان آن را بهعنوان یک چالش جدی برای مشروعیت خلافت ابوبکر تفسیر کرد. به عبارت دیگر، او میخواهد این طعن را تنها به یک اقدام غیرمؤثر و سطحی نسبت دهد که هیچ پیامد تاریخی و دینی قابل توجهی به دنبال ندارد.
“نقد علمی سید محمدقلی بر تلاشهای دهلوی: بررسی مستند و معتبر اعتراض امام حسن و امام حسین علیهالسلام به خلافت ابوبکر”
اما در مقابل این تلاشهای دهلوی، مرحوم سید محمدقلی (ره) در نقدی دقیق و مستند، تمامی پاسخهای دهلوی را بهدقت بررسی کرده و بهطور مستقل و علمی به آنها پاسخ میدهد. وی ابتدا تمام کلام دهلوی را نقل کرده و سپس بهطور روشمند و جملهبهجمله به آن پرداخته است. این روش بررسی، نشاندهنده رویکرد علمی و منصفانهای است که هیچگونه تلاش برای سادهسازی یا تقلیل موضوع ندارد.
سید محمدقلی در نقد خود با استناد به منابع تاریخی و دینی معتبر، نشان میدهد که روایت مذکور نه تنها در منابع اهلسنت بلکه در بسیاری از کتب تاریخی معتبر ثبت شده است و نمیتوان آن را نادیده گرفت. او بهطور مستند ثابت میکند که این روایت در منابع مخالفین نیز آمده است، که به نوبه خود اعتبار آن را تقویت میکند. در نتیجه، سید محمدقلی با تحلیل منطقی و علمی این منابع، اثبات میکند که سخنان امام حسن و امام حسین نه تنها بهعنوان یک روایت معتبر تاریخی، بلکه بهعنوان یک دلیل قطعی و شرعی برصبی بودن خلافت ابوبکر باید مورد توجه قرار گیرد. او تأکید میکند که این طعن از سوی نوههای پیامبر نه موضوعی سطحی یا کودکانه است، بلکه باید در تحلیلهای تاریخی و دینی بهطور جدی مورد توجه قرار بگیرد. مرحوم سید محمدقلی (ره) در نقدی جامع و مستند، تمامی پاسخهای دهلوی را بهدقت بررسی کرده و به هر بخش پاسخ میدهد. این نقد با استناد به منابع معتبر و متنوع، صحت و اعتبار روایت را اثبات میکند و با ارجاع به منابع مخالفین، اعتبار این طعن را اثبات مینماید.
منابع متعدد این طعن در آثار اسلامی
. منابع شیعه
یکی از مهمترین و معتبرترین منابع شیعه که این طعن را بهطور صریح ذکر کرده، محقق طوسی در کتاب تجرید الاعتقاد است. او بهطور واضح تصریح میکند که امام حسن و امام حسین علیهماالسلام خلافت ابوبکر را رد کردند و این طعن بهعنوان یک اعتراض جدی مطرح شده است. در تجرید الاعتقاد آمده است:
«ورَدّ علیه الحسنان لما بویع.»
این نقل نشان میدهد که رد خلافت ابوبکر توسط امام حسن و امام حسین نه تنها یک اعتراض دینی بلکه یک اقدام عمیق و دینی در برابر مشروعیت خلافت او بوده است.
منابع اهل سنت
این طعن تنها در منابع شیعه موجود نیست، بلکه در آثار معتبر اهلسنت نیز این واقعه ثبت شده است. ابن حجر هیتمی در کتاب صواعق المحرقه از قول دارقطنی نقل میکند که امام حسن علیهالسلام در زمانی که ابوبکر بر منبر رسول خدا صلیاللهعلیهوآله نشسته بود، به او گفت:
«انزل عن مجلس أبی.»
ابوبکر در پاسخ به امام حسن گفت: «به خدا قسم راست گفتی، این جایگاه پدر توست، نه جای من!» سپس او امام حسن را در آغوش گرفت و گریست.
این روایت نشاندهنده پذیرش ابوبکر از این چالش است که جایگاه خلافت، در واقع متعلق به پدر امام حسن و امام حسین، یعنی حضرت علی (ع) است.
سیوطی و دیگر منابع اهل سنت
سیوطی نیز در کتاب تاریخ الخلفاء روایت مشابهی را از ابو نعیم و عبدالرحمان اصفهانی نقل میکند که به وضوح این واقعه را تأیید میکند. در این منابع نیز بیان شده که امام حسن بهطور مستقیم به ابوبکر اعتراض کرد و خواستار پایین آمدن او از منبر شد.
. کنز العمال و دیگر منابع
همچنین کنز العمال نیز بهطور مشابه این واقعه را تأیید کرده و آن را در کنار دیگر منابع معتبر ذکر کرده است. این همراستایی منابع مختلف، از جمله اهلسنت و شیعه، نشاندهنده اهمیت و صحت این روایت است.
مجلسی (ره) و کزارش از کتب مخالفین
در کتب شیعه نیز این واقعه بهطور مفصل گزارش شده است. مجلسی (ره) در بحار الانوار به نقل از فضائل سمعانی و سعادات تاریخ خطیب و همچنین از ریاض النضره محبالدین، این واقعه را با دقت تمام گزارش کرده است. همچنین، این نقلها بهطور مفصل در دیگر کتب تاریخی و دینی ثبت شدهاند که نشاندهنده شهرت و اعتبار این واقعه در منابع مختلف است.
“صحت تاریخی اعتراض امام حسن و امام حسین به خلافت ابوبکر”
تعدد منابع و شهرت این نقل، جای هیچ تردیدی در صحت تاریخی آن باقی نمیگذارد. این طعن، به لحاظ سندی و محتوایی، یکی از جدیترین و اساسیترین نقدها بر مشروعیت خلافت ابوبکر به شمار میرود. آنچه که در ابتدا ممکن بود یک اعتراض ساده به نظر برسد، در واقع بهطور جامع و مستند در منابع مختلف اسلامی ثبت شده و به یکی از نقاط عطف تاریخی در بررسی مشروعیت خلافت تبدیل شده است. این امر، با استناد به منابع متعدد از اهلسنت و شیعه، نشان میدهد که این طعن نه تنها از سوی یک گروه خاص، بلکه در سراسر تاریخ اسلامی بهعنوان یک نقد جدی و مهم مطرح بوده استنباید از این نکته غافل شد که دهلوی در رد این طعن هیچ خدشهای به اعتبار نقل وارد نکرده و اصل روایت را قبول کرده است. در واقع، تلاش او بیشتر بر این متمرکز بوده که نشان دهد این حدیث دلالتی بر غصب خلافت ابوبکر ندارد.
وقتی سکوت، اعتراف است
در این روایت، ابوبکر نه تنها از خود دفاع نمیکند، بلکه بهوضوح سخن امام حسن علیهالسلام را تصدیق میکند. او با صراحت تمام میگوید:
«صدقت، إنه مجلس أبیک لا مجلس أبی.»
این جمله، در حقیقت نوعی اعتراف به نبود مشروعیت خلافت او است. ابوبکر بهطور صریح اعتراف میکند که جایگاه خلافت بهواقع متعلق به پدر امام حسن، حضرت علی علیهالسلام است، نه او. این اعتراف از سوی فردی که خود را خلیفه مسلمانان میدانست، به وضوح نشاندهنده آن است که در درون خود از مشروعیت خلافت خود آگاه بود.
اما نکتهای که این واقعه را از هر واکنشی مهمتر میکند، گریه ابوبکر در پایان این حادثه است. این گریه، نه تنها بیانگر احساس ضعف و پشیمانی او است، بلکه حاکی از آگاهی درونی او از نادرست بودن جایگاه خلافتی است که در آن قرار داشت. این سکوت و این واکنش ابوبکر نشان میدهد که او خود به خوبی میدانست که خلافت بهطور مشروع به او تعلق ندارد.
در صورتی که ابوبکر به این اعتراض پاسخی تند میداد و واکنشی تهاجمی نشان میداد، باز هم این طعن به قوت خود باقی میماند، چرا که اعتراض امام حسن علیهالسلام بهعنوان سبط پیامبر و سرور جوانان اهل بهشت، به هیچ وجه نمیتوانست کماهمیت یا بیپایه باشد. بنابراین، سکوت و پذیرش ابوبکر در برابر اعتراض امام حسن، تنها به معنای تایید بیشتر این طعن بر مشروعیت خلافت او است.
در کنار این، تصریح امیرالمؤمنین علی علیهالسلام که فرمود:
«ما کان عن رأیی»
(من امام حسن را برای این کار نفرستادم)
نیز به وضوح نشان میدهد که این حرکت، برخاسته از تشخیص مستقیم خود امام حسن علیهالسلام بوده و نه صرفاً اجرای فرمانی از سوی پدرش. این نکته اهمیت فراوانی دارد، زیرا نشان میدهد که این اقدام تنها یک اعتراض نمایشی نبوده است، بلکه یک اعتراض مستقل و آگاهانه از سوی سرورجوانان بهشت بوده که با آگاهی کامل از وضعیت تاریخی و سیاسی جامعه اسلامی، این عمل را انجام داده است.
بنابراین، برخلاف تلاشهای عبدالعزیز دهلوی برای کمرنگ کردن این واقعه و کاهش اهمیت آن، نقل گسترده و متعدد این طعن در منابع فریقین (اهلسنت و شیعه) و تصریح شخصیتهای کلیدی مانند امام حسن علیهالسلام و حضرت علی علیهالسلام، این واقعه را به یکی از مطاعن بنیادین علیه مشروعیت خلافت ابوبکر تبدیل کرده است. این طعن نه تنها از زبان یک مخالف سیاسی، بلکه از زبان نور چشم پیامبر، امام حسن و امام حسین علیهماالسلام صادر شد که بههیچوجه نمیتوان آن را نادیده گرفت یا به سادگی از آن گذشت.
تلاش برای بیاثر ساختن این طعن، نه تنها از سنگینی آن نمیکاهد، بلکه بر شدت آن میافزاید. زیرا این تلاشها نشان میدهد که پاسخ منطقی و تاریخی به این اعتراض وجود ندارد و تنها با توجیههای غیرمستند، روایتگریزی و مصادره به مطلوب میتوان از کنار آن گذشت. این امر خود بهطور غیرمستقیم بر اعتبار و وزن این طعن میافزاید و نشان میدهد که این اعتراض همچنان یکی از نقدهای اساسی و بیپاسخ در نقد خلفای سه گانه است.
بررسی پاسخ اول دهلوی به طعن منبر و نقد علمی آن از منظر امامیه
عبدالعزیز دهلوی در مواجهه با نخستین طعن مطرحشده در خصوص ماجرای نشستن ابوبکر بر منبر رسول خدا صلیاللهعلیهوآله و اعتراض امام حسن و امام حسین علیهماالسلام، یکی از اشکالات ابتدایی خود را با تأکید بر کودکی امام حسن مجتبی علیهالسلام مطرح میکند و بهصورت سوالی میپرسد: آیا اقوال و افعالی که در دوران کودکی و صغر سن از این دو بزرگوار صادر شده، در نزد شیعه معتبر است و احکام بر آنها مترتب میشود یا نه؟
در این بیان، دهلوی قصد دارد با توجه به سن کم امام حسن و امام حسین علیهماالسلام در آن واقعه، این پرسش را مطرح کند که آیا شیعیان گفتار و رفتار آنان را معتبر و قابل استناد میدانند یا خیر. او از این منظر سعی دارد اعتبار این طعن را بهطور کامل زیر سؤال برده و آن را بهعنوان سخنی کودکانه، بیاساس و غیرقابل توجه معرفی کند. دهلوی تلاش میکند نشان دهد که این نقد حتی از دیدگاه شیعه نیز معتبر نیست، چه برسد به آنکه بخواهد از نظر اهل سنت پذیرفته شود.
“نقد سید محمدقلی بر ناآگاهی دهلوی از اصول امامیه در اعتبار اقوال امام حسن و امام حسین”
مرحوم سید محمدقلی (ره) در نقدی روشن و بنیادی، این اشکال دهلوی را ناشی از ناآگاهی او از عقاید قطعی امامیه میداند و در رد آن مینویسد:
«این تردید و تشکیک در اعتبار اقوال و افعال امام حسن و امام حسین علیهماالسلام، دلیل آشکاری است بر جهل دهلوی نسبت به عقاید امامیه.»
سید محمدقلی تأکید میکند که در اندیشه شیعه، اصل مسلم و اجماعی آن است که هیچیک از افعال و اقوال ائمه دوازدهگانه علیهمالسلام از آغاز عمر تا پایان حیاتشان مخالف عصمت و طهارت نبوده و نخواهد بود. بنابراین، هیچگاه صغر سن یا کودکی مانع از اعتبار و حجیت کلام و عمل آنان تلقی نمیشود. به عبارت دیگر، حتی در دوران کودکی، امامان معصوم به دلیل عصمت الهیشان از هر گونه اشتباه، خطا و فساد مصون هستند و این امر بهطور اجماعی در میان شیعه پذیرفته شده است.
این اصل چنان در منابع شیعه بدیهی است که سید محمدقلی بهطور ضمنی بیان میکند که این موضوع برای هر کسی که اندکی در کتب کلامی و روایی این مکتب تتبع کرده باشد، «از آفتاب روشنتر و از لمس دست محسوستر» خواهد بود. در واقع، این سوال که آیا سخن امام حسن و امام حسین علیهماالسلام در دوران کودکی معتبر است یا خیر، نهتنها نادرست است، بلکه از اساس مغایر با اصول پذیرفتهشده در مکتب امامیه است. این مکتب بهصراحت بر این باور استوار است که همه افعال و اقوال ائمه علیهمالسلام در هر سن و سالی، بهویژه در دوران کودکی، از عصمت برخوردار است و هیچگاه از هر گونه اشتباه یا خطای بشری به دور است.
در نگاه مخالفین نیز طبق حدیث «سیدی شباب اهل الجنه » تمام اقوال و افعال ایشان حجت است .
بنابراین، اشکال دهلوی در طرح این سوال، علاوه بر اینکه نشاندهنده ناآگاهی او از اصول بنیادی مکتب امامیه است، حاکی از این است که او حتی به مبانی ابتدایی اعتقادی شیعه نیز تسلط کافی نداشته است. در حالی که این مسئله در منابع معتبر شیعه، از جمله کتب کلامی و روایی، کاملاً روشن و بدیهی است. چنین سؤالاتی که از اساس مغایر با اصول مسلم و اجماعی شیعه است، نهتنها تضعیفکننده استدلالهای دهلوی میشود بلکه نمایانگر ضعف علمی او در درک و تحلیل درست مباحث کلامی و دینی است.
“راز بلوغ عقلانی در دین: چرا درک اصول دین فراتر از سن و سال است؟”
سید محمدقلی (ره) به نکتهای لطیف و بسیار دقیق اشاره میکند که در ادبیات کلامی کمتر مورد توجه قرار گرفته، اما نقش کلیدی در این بحث ایفا میکند. وی میگوید:
«بلوغ، مناطِ تکلیف در امور فرعیه است، نه در امور اصولیه.»
بهعبارت دیگر، سید محمدقلی در اینجا میخواهد بگوید که گرچه سن بلوغ بهعنوان معیار شروع وجوب احکام عملی مانند نماز، روزه، زکات و حج شناخته میشود، اما در خصوص اصول دین، وضعیت متفاوت است. شناخت اصول دین که بهویژه ایمان و نجات ابدی انسان به آن وابسته است، تنها به بلوغ سنی محدود نمیشود، بلکه این شناخت باید بهواسطه حصول عقل و درک مستقل شخص به وجود آید. به عبارت سادهتر، بلوغ بهعنوان یک شاخص برای آغاز تکالیف عملی است، اما اصول دین و ایمان به آنها نیازمند درک عقلانی و شعور است که در سنین مختلف و پس از رسیدن به درک عقلانی محقق میشود.
این تفکیک دقیق بین اصول و فروع به ما میآموزد که:
- امور فرعی (احکام شریعت): پس از بلوغ شرعی، تکالیف عملی مانند نماز، روزه، زکات و حج برای شخص واجب میشوند و این اعمال باید طبق دستور شرع و پس از بلوغ انجام شوند.
- امور اصولی (توحید، نبوت، امامت): این امور به محض حصول عقل و درک مستقل، تکلیف به شناخت و ایمان به آنها برقرار میشود، نه لزوماً با بلوغ سنی. به عبارت دیگر، برای شناخت اصول دین، فرد باید به درک و شعور لازم رسیده باشد، که این امر از بلوغ جسمی فراتر است و به رشد عقلانی و فکری فرد بستگی دارد.
این تفکیک در اصول و فروع، مسئلهای است که در مکتب امامیه جایگاه ویژهای دارد و بر اساس آن، درک عقلانی و فکری فرد مقدم بر بلوغ جسمی برای شناخت اصول دین است. این نکته از آنجا اهمیت پیدا میکند که مسئله شناخت اصول دین (که مستقیماً با نجات ابدی فرد مرتبط است) تنها از طریق درک عقلانی و شعور فردی ممکن است، نه صرفاً بر اساس سن یا بلوغ فیزیکی.
ملاک درک عقلی و عقل استثنایی امامین
مرحوم سید محمدقلی (ره) در ادامه استدلالهای خود به نکتهای بسیار مهم و کلیدی اشاره میکند که درک آن برای فهم عمق مسئله ضروری است. وی میگوید:
«در امام حسن و امام حسین علیهماالسلام، عقل کامل در همان سنین کودکی بهطور قطعی حاصل شده بود.»
این ادعا نه تنها از منظر عقیدتی، بلکه بر اساس نقلهای معتبر ، روشن و مسلّم است. بنابراین، سخنانی که از این دو سروراهل بهشت در موضوعاتی همچون خلافت و مشروعیت صادر شده، نهتنها لغو و کودکانه نیست، بلکه حجیت آن از همه بزرگان بالغ نیز فراتر است. در حقیقت، امام حسن و امام حسین علیهماالسلام ، از همان ابتدا از عقل کامل و شایستگیهایی برخوردار بودند که در دیگر انسانها بهدست نمیآید، چه برسد به کسانی که سنشان کم است.
در واقع، وقتی از مسئلهای چون امامت بهعنوان یکی از اصول دین یاد میکنیم، که ایمان و نجات ابدی به آن وابسته است، بهطور طبیعی صدور هرگونه موضعگیری از کسانی که عقل کامل دارند—حتی در سنین پایین—کاملاً معتبر و حجت خواهد بود. این درک عقلی و فهم عمیق که از طرف امام حسن و امام حسین علیهماالسلام صادر شده، بههیچوجه قابل مقایسه با کسانی نیست که بهواسطه رشد سنی و بلوغ جسمی به عقل کامل دست یافتهاند. همچنین، باید توجه داشت که از دیدگاه اهل سنت نیز مسأله خلافت جایگاهی دارد که مخالفت با آن بهعنوان کفر تلقی میشود.
در نهایت، اشکال دهلوی مبنی بر «صغر سن و بیاعتباری گفتار امام حسن و امام حسین علیهماالسلام»، نهتنها با مبانی اعتقادی شیعه ناسازگار است، بلکه با واقعیات تاریخی و شواهد متعدد نیز در تضاد قرار دارد. امام حسن و امام حسین علیهماالسلام به اذعان فریقین (شیعه و اهلسنت)، از همان کودکی دارای ویژگیهای برجستهای چون علم، درایت، فصاحت و فهم بودهاند. این ویژگیها باعث شده که گفتارشان حتی در سنین کم، از اعتبار تام در کلام الهی و مسیر هدایت برخوردار باشد.
به همین دلیل است که طعن صادرشده از سوی این دو امام معصوم، نهتنها بیاثر نمیشود، بلکه بهعنوان یک سند مهم در رد مشروعیت خلافت ابوبکر در تاریخ ثبت شده است. این طعن در منابع متعدد شیعه و اهلسنت انعکاس یافته و از آن زمان تا به امروز بهعنوان یکی از نقاط برجسته در نقد مشروعیت خلافت ابوبکر شناخته میشود.
استناد سید محمدقلی به صحیح بخاری برای اثبات حجیت سخن امام حسن علیهالسلام در دوران کودکی
در ادامه پاسخ به اشکال دهلوی درباره «صغر سن» امام حسن علیهالسلام در ماجرای طعن منبر، مرحوم سید محمدقلی (ره) برای اثبات رشد عقلانی امام حسن علیهالسلام، به منابع اهلسنت استناد میکند تا نشان دهد که حتی در نگاه مخالفان نیز امام حسن علیهالسلام کودک عادی نبوده، بلکه دارای فهم و شعور والایی بوده است.
یکی از مستندات کلیدی او، روایتی مشهور از صحیح بخاری است؛ کتابی که در نزد اهلسنت بهعنوان صحیحترین کتاب حدیثی بعد از قرآن شناخته میشود. در این روایت آمده است:
«قال: أخذ الحسن بن علی علیهماالسلام تمرةً من تمر الصدقة فجعلها في فيه، فقال النبي صلیاللهعليهوآله: كخ كخ، ثم قال: أما علمت أنّا لا نأكل الصدقة؟»
(بخاری، کتاب الزکاة)
ترجمه روایت:
امام حسن علیهالسلام خرمایی از خرمای صدقه برداشت و در دهان خود گذاشت. پیامبر صلیاللهعلیهوآله به او فرمود: «کَخ، کَخ!» (یعنی: بیرون بیار!) سپس افزود: «آیا نمیدانی که ما صدقه نمیخوریم؟»
تحلیل روایت: اشاره به شعور و قابلیت درک امام حسن علیهالسلام
این روایت، فارغ از جایگاه فقهی آن در مورد حرمت صدقه بر اهلبیت، دارای دلالت روشنی در خصوص فهم و ادراک امام حسن علیهالسلام در همان سنین کودکی است. چرا؟
- پیامبر صلیاللهعلیهوآله، با امام حسن علیهالسلام به زبان اهل عقل خطاب میکند: «آیا نمیدانی…؟»
- این نحوه خطاب نشان میدهد که کودک مورد نظر، قابلیت درک مفاهیم شرعی و احکام را داراست.
- اگر پیامبر صلیاللهعلیهوآله میدانست که امام حسن علیهالسلام در آن سن توان درک این نکته را ندارد، چنین خطاب و استنکاری نمیکرد.
بنابراین، این روایت خود گواهی بر درک بالا و عقل کامل امام حسن علیهالسلام در همان دوران طفولیت است.
نکته اعتقادی مهم: امام حسن علیهالسلام، کودک عادی نبود
سید محمدقلی در ادامه نتیجه میگیرد که برخلاف تصور دهلوی، امام حسن علیهالسلام هرگز مانند دیگر کودکان زمانه نبوده است. او نه تنها تحت تربیت مستقیم پیامبر صلیاللهعلیهوآله رشد یافت، بلکه بهگواه روایات معتبر نبوی ، از همان کودکی دارای عصمت، عقل، و علم بوده است.
پس کسانی که تلاش میکنند با توجیه «صغر سن»، طعن امام حسن علیهالسلام را از حجیت بیندازند، عملاً در حال چشمپوشی از مسلمات تاریخی و عقاید خودشان هستند؛ چرا که خود اهلسنت نیز در معتبرترین کتابشان، امام حسن علیهالسلام را صاحب فهم و درک بالا معرفی کردهاند. و از همه مهتمر او در روایات متواتر سرور جوانان اهل بهشت است.
استناد به صحیح بخاری و روایت تعامل پیامبر صلیاللهعلیهوآله با کودک دلبندش امام حسن علیهالسلام برای اثبات بلوغ فکری و درک عقلانی آن حضرت، نهتنها پاسخ مستدل به دهلوی است، بلکه نقطهی تلاقی مشترک بین شیعه و اهلسنت در شناخت شخصیت امام حسن علیهالسلام نیز به شمار میرود. از این رو، طعن امام حسن علیهالسلام به ابوبکر در ماجرای منبر، نه سخن یک کودک احساساتی، بلکه حرفی سنجیده، آگاهانه و عالمانه از سوی سبط پیامبر است که بر اساس فهم عمیق و ولایت الهی، غاصبانه بودن خلافت ابوبکر را آشکار می سازد.
شرح شیخ عبدالحق دهلوی بر روایت و اعتراف به عقل امام حسن علیهالسلام
در تأیید این برداشت، شیخ عبدالحق دهلوی ـ از عالمان بزرگ اهلسنت و شارح مشکاة المصابیح ـ در شرح همین حدیث، در باب «من لا تحل له الصدقة»، چنین مینویسد:
«ظاهر این عبارت مشعر است به سابقه علم امام حسن علیهالسلام به این حکم. و بعید نیست، زیرا که وی صلواتاللهعلیه صغیر عاقل بود.»
یعنی:
گفتار پیامبر صلیاللهعلیهوآله مبنی بر “نمیدانی که صدقه بر ما حرام است؟” خود نشاندهنده آن است که امام حسن علیهالسلام پیش از این واقعه به این حکم واقف بوده است. دهلوی نیز این معنا را تأیید کرده و تصریح میکند که حضرت، اگرچه کودک بوده، اما «صغیر عاقل» بوده است.
در ادامه مینویسد:
«به تحقیق، این دو امام (حسن و حسین علیهماالسلام) در صغر سن، احادیث پیامبر صلیاللهعلیهوآله را تحمل کردند.»
اصطلاح تحمل حدیث در علوم حدیث به معنای شنیدن، فهمیدن، ضبط و آماده بودن برای نقل حدیث است. تحمل حدیث از سوی این دو بزرگوار دلالتی آشکار دارد بر بلوغ عقلی، توانایی فهم گزارههای دینی و حفظ آنها.
شیخ عبدالحق دهلوی همچنین تصریح میکند که:
«در زمان وفات پیامبر صلیاللهعلیهوآله، ایشان هشتساله بودند، چرا که ولادت ایشان در سال دوم هجرت بود.»
تحلیل محمدقلی: علم به خلافت نیز در زمره معارف اصولی
مرحوم سید محمدقلی (ره) با استفاده از اعتراف آشکار شیخ عبدالحق دهلوی، نتیجهای کلیدی میگیرد. او مینویسد:
«هرگاه به اعتراف شیخ عبدالحق ثابت شد که حسنین علیهماالسلام در صغر سن عاقل بودند، احادیث پیامبر را تحمل میکردند، و به احکام فرعی عالم بودند، محال است که ندانند خلافت حق با چه کسی است و خلیفه بر حق کیست.»
در واقع، اگر امام حسن علیهالسلام در همان سن به احکام فرعی مانند حرمت صدقه علم داشته و آن را فهمیده است، طبیعتاً شناخت خلافت، که از جمله مسائل اصول دین است، برای او اولی و ضروریتر خواهد بود.
چرا که:
- شناخت خلیفه بر حق: از مقومات ایمان و شرط نجات است.
- این مسئله جزو «امور اصولیه» است: که ملاک آن «عقل» است نه صرفاً بلوغ فقهی.
- اگر عقل وجود دارد و توانایی تشخیص هست، اعتراض به خلافت ناحق نیز معنادار و حجتبرانگیز میشود.
این بخش از استدلال سید محمدقلی، نهتنها مبانی کلامی شیعه را تقویت میکند، بلکه با استشهاد به منابع اهلسنت، عملاً شک و تردید درباره حجیت اعتراض امام حسن علیهالسلام را از منظر بینالمذاهب نیز باطل میسازد.
از این منظر، اعتراض حضرت به نشستن ابوبکر بر منبر پیامبر، نه یک رفتار کودکانه، بلکه اقدامی سنجیده، از شخصیتی دارای عقل کامل، درک دینی و فهم سیاسی دقیق بود. و این، حجتی است که هم اهلسنت و هم شیعه، آن را در نقلها و تحلیلهای خود حفظ کردهاند.
پاسخ به شبهه: اگر امام حسن علیهالسلام دانا بود، چرا خرمای صدقه را برداشت؟
مرحوم سید محمدقلی پس از اثبات عقلانیت و علم امام حسن علیهالسلام در دوران کودکی با استفاده از روایت صحیح بخاری، به یک شبهه احتمالی نیز توجه میکند و خود به آن پاسخ میدهد:
شبهه: اگر امام حسن علیهالسلام میدانست که صدقه بر او حرام است، پس چرا خرمای صدقه را برداشت و در دهان گذاشت؟
در پاسخ، سید محمدقلی ابتدا اشاره میکند که بر فرض صحت حدیث (زیرا اصل حدیث از بخاری است و عین عبارت آن در کلام مؤلف تحفه نیامده)، میتوان اینگونه تحلیل کرد که:
غرض امام حسن علیهالسلام از این عمل، آشکار ساختن جایگاه خود در مجلس رسول خدا صلیاللهعلیهوآله و ایجاد زمینه برای بیان پیام نبوی بوده است.
در واقع، برداشتن خرمای صدقه، بهانهای بود برای آنکه پیامبر صلیاللهعلیهوآله صریحاً اعلام کند که اهل بیت پیامبر از جایگاه ویژهای برخوردار هستند و حتی صدقه را نمیتوانند استفاده کنند. این بیان، در قالب آموزشی اجتماعی، به حضار نشان داد که جایگاه امام حسن علیهالسلام به عنوان عضوی از خاندان رسالت، فراتر از دیگران است.
تطبیق با سوره بقره: گفتوگوی ابراهیم علیهالسلام با خداوند
مرحوم سید محمدقلی، برای فهم بهتر این ماجرا، آن را با آیهای از سوره بقره تطبیق میدهد:
«أولم تؤمن؟ قال بلى، ولكن ليطمئن قلبي…»
(سوره بقره، آیه 260)
خداوند از حضرت ابراهیم علیهالسلام میپرسد: «آیا ایمان نیاوردی؟»
در حالیکه خدا میدانست که ابراهیم ایمان آورده است. هدف از این پرسش، نه پرسش واقعی، بلکه زمینهسازی برای آشکار شدن فضیلت حضرت ابراهیم و بیان ایمان راسخ او برای دیگران بود.
بیضاوی در تفسیر این آیه مینویسد:
«قال له ذلک و قد علم أنّه أعرق الناس في الإيمان، ليُجيب بما أجاب به، فيعلم السامعون غرضه.»
(تفسیر بیضاوی)
یعنی: خداوند این پرسش را مطرح کرد، با آنکه میدانست ابراهیم ایمان کامل دارد، تا حضرت ابراهیم پاسخ دهد و دیگران از این گفتوگو، جایگاه او را بهتر درک کنند.
“عقل و درک ناب امامان در کودکی: حکمتهایی که دشمنان را به تعجب واداشتند”
در بخش دیگری از کتاب تحفه اثناعشریه (باب دوم)، عبدالعزیز دهلوی خود به عقلانیت امامان اهلبیت در دوران کودکی اعتراف کرده و داستانی نقل میکند که در آن:
ابوحنیفه به مدینه میآید، قبر پیامبر صلیاللهعلیهوآله را زیارت میکند، سپس به خانه امام صادق علیهالسلام میرود. در آنجا، حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام که کودک صغیر است، از خانه خارج میشود.
ابوحنیفه با نیتی تمسخرآمیز، چند سؤال فقهی از کودک میپرسد؛ از جمله درباره آداب قضای حاجت. اما امام کاظم علیهالسلام پاسخهایی میدهد که ابوحنیفه را به تعجب وادار میکند. او در پایان میگوید:
«الله أعلم حیث یجعل رسالته»
(خدا بهتر میداند که رسالت خود را در چه خاندان و افرادی قرار دهد.
دهلوی از این داستان نتیجه میگیرد که:
«از این پاسخها دانسته میشود که حتی کودکان اهل بیت دارای عقل و ذکاوتی خارقالعادهاند و هدف سائل، بیشتر شناساندن جایگاه علمی آنهاست تا الزام و تمسخر.»
“اعتراض آگاهانه امام حسن علیهالسلام به خلافت ابوبکر: تردیدی که هیچ عقلانی به آن راه ندارد”
مرحوم سید محمدقلی (ره) با استفاده از همین اعتراف دهلوی، استدلالی قاطع ارائه میدهد:
«اگر امام موسی بن جعفر علیهالسلام در کودکی دارای چنان علمی بوده که دشمنی چون ابوحنیفه را به ستایش واداشت، آیا میتوان پذیرفت که حسنین علیهماالسلام که تربیتشده مستقیم پیامبر صلیاللهعلیهوآله و امیرالمؤمنین علی علیهالسلام و فاطمه زهرا علیهاالسلام بودند، از امور اساسی دین چون خلافت غافل باشند؟»
او تأکید میکند که:
«امکان ندارد امام حسن علیهالسلام از روی جهالت یا ناآگاهی به ابوبکر بگوید: انزل عن منبر جدّنا.»
بلکه این سخن، اعتراضی آگاهانه به غصب خلافت بوده است و دلالت روشنی دارد بر رد مشروعیت خلافت ابوبکر.
اتهام ناآگاهی به امامان، راه نواصب است!”
در پایان، سید محمدقلی شدیدترین نقد خود را به دهلوی وارد میکند و مینویسد:
«تجویز چنین شناعتی بر امامین علیهماالسلام (یعنی نسبت دادن ناآگاهی به ایشان) جز از نواصب، یا آنان که در ظاهر دعوی محبت دارند و در باطن دشمناند، صادر نمیشود.»
به بیان دیگر، اگر کسی تلاش کند با توجیهاتی مانند «صغر سن»، اعتبار سخن حسنین علیهماالسلام را رد کند، در عمل راه نواصب را میرود، حتی اگر به زبان خود را محب اهلبیت بداند.
جمعبندی
- روایت بخاری و سخن دهلوی: هر دو نشان میدهند که امام حسن علیهالسلام در کودکی صاحب عقل و فهم کامل بوده است.
- اگر آن حضرت از صدقه خوردن نهی شد: بهسبب آگاه بودن به حکم، نه ناآگاهی.
- نمونهی گفتوگوی خدا با ابراهیم علیهالسلام: نشان میدهد که گاهی یک رفتار ظاهر ساده، زمینهای برای آشکار شدن شأن بالای یک شخصیت الاهی است.
- خود دهلوی نیز در نقل ماجرای امام کاظم علیهالسلام: به این حقیقت اعتراف کرده که کودکان اهلبیت دارای علم و فضیلت بر تمام امت هستند.
پس انکار علم امام حسن علیهالسلام، انکار روشنترین مسلمات تاریخی و عقیدتی، و به تعبیر محمدقلی، حرکتی در مسیر دشمنی با اهل بیت است.
“مناظرات علمی در کودکی؛ گواهی بر عظمت عقل امام در هر سنی”
“عقل برتر امام جواد علیهالسلام در ۹ سالگی: نشانهای از کمال علمی در کودکی”
این واقعه که در کتاب صواعق المحرقه نقل شده است، گواهی است بر عقل و حکمت استثنایی امام جواد علیهالسلام حتی در سنین کودکی. در این داستان، پس از شهادت امام رضا علیهالسلام، امام جواد در حالی که تنها ۹ سال داشت، در برابر مأمون عباسی ایستاده بود، در حالی که دیگر بچهها از ترس او فرار کرده بودند. مأمون با تعجب از او پرسید چرا نرفته است و امام جواد پاسخ داد: “در راه هیچ تنگنایی نبود که نیاز به گشادگی داشته باشد.”
این پاسخ، تنها یک واکنش کودکانه نبوده، بلکه نمایانگر فهم عمیق و عقل بالای امام جواد در همان دوران کودکی است. مأمون که از این سخن شگفتزده شده بود، بعد از این گفتگو احترام ویژهای به امام جواد گذاشت و این واقعه را به عنوان گواهی بر کمال علمی و فکری امام جواد پذیرفت. این داستان نشاندهنده آن است که اهل بیت علیهمالسلام از همان دوران کودکی، ویژگیهای عقلانی و حکمت منحصر به فردی داشتند که حتی حکام و مقامات بلندپایه را تحت تأثیر قرار میداد.
“علم و شجاعت امام جواد علیهالسلام در کودکی: حکمت فراتر از سن و سال”
این پاسخ امام جواد علیهالسلام که از یک کودک ۹ ساله برمیآید، نه تنها نشاندهنده کمال عقل اوست، بلکه نشان میدهد که امام جواد از ابتدا درک عمیق و پختگی نسبت به اوضاع و شرایط خود داشته است. مأمون از این پاسخ شگفتزده شد و از امام جواد پرسید: “اسم تو و پدرت چیست؟” امام جواد علیهالسلام در پاسخ گفت: “فرزند علی بن موسی الرضا صلوات الله علیه هستم.” مأمون پس از شنیدن این پاسخ، برای پدر امام جواد دعا کرد و اسب خود را به حرکت درآورد.
این واقعه به وضوح نشان میدهد که حتی در سن کودکی، فرزندان اهل بیت علیهمالسلام از کمال عقل و بینش بینظیری برخوردار بودند که در برابر مقامات قدرت نیز از خود اقتدار و شجاعت نشان میدادند.
مأمون سپس، در حالی که شکاری در دست داشت، باز خود را به هوا پرتاب کرد و پس از مدتی، پرنده باز برگشت. در منقار باز، ماهی کوچکی بود که هنوز زنده بود. مأمون از این امر شگفتزده شد و وقتی به محل برگشت، بچهها دوباره از ترس فرار کردند. اما امام جواد علیهالسلام همانطور که پیشتر ایستاده بود، همچنان در همان مکان باقی ماند. مأمون به سمت امام جواد نزدیک شد و از او پرسید: “چه چیزی در دست من است؟” امام جواد علیهالسلام در پاسخ فرمود: “به درستی که خدای تعالی در دریای قدرت خود ماهیهای ریز و کوچکی را قرار داده که صید بازهای ملوک و خلفا میشوند، و این ماهیها وسیله ای برای آزمایش سلاله اهل بیت پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآله و سلم میشوند.”
این سخن امام جواد علیهالسلام، به وضوح بیانگر معرفت عمیق و حکمت آن حضرت در سن کودکی بود. مأمون با شنیدن این جواب دقیق و حکیمانه، از شگفتی خود نمیتوانست بیرون آید و با تعجب گفت: “تو حقیقتاً فرزند امام رضا علیهالسلام هستی.”
پس از این گفتگو، مأمون احترام ویژهای به امام جواد علیهالسلام گذاشت و او را بهطور ویژهای پذیرایی کرد. مأمون، که تحت تأثیر عقل و بینش امام جواد علیهالسلام قرار گرفته بود، از آن پس به امام جواد احترام فراوانی نشان داد. این واقعه علاوه بر تأکید بر کمال عقل امام جواد علیهالسلام، نشاندهنده مقام والای اهل بیت علیهمالسلام در برابر حکام و ملوک وقت بود، که حتی در سنین کودکی از عمق بصیرت و حکمت برخوردار بودند.

“آزمون علمی امام جواد علیهالسلام: نشاندادن کمال علم و بصیرت در برابر بزرگترین علمای زمان”
با گذشت زمان و با آشکار شدن علم، کمال و فضایل امام جواد علیهالسلام در سنین کم، مأمون تصمیم گرفت تا او را با دختر خود، ام الفضل، به ازدواج درآورد. اما عباسیان از این تصمیم مأمون جلوگیری کردند، زیرا از این نگرانی داشتند که امام جواد علیهالسلام همچون پدرش، امام علی بن موسی الرضا علیهالسلام، به خلافت برسد. عباسیان به این دلیل مخالف بودند که نمیخواستند امام جواد علیهالسلام به عنوان ولیعهد خلافت مطرح شود.
مأمون برای اطمینان از شایستگی امام جواد علیهالسلام، دستور داد یحیی بن اکثم را به محضر امام جواد علیهالسلام بفرستد تا او را مورد آزمایش قرار دهد. یحیی بن اکثم که از سوی عباسیان برای این آزمایش انتخاب شده بود، به محضر امام جواد علیهالسلام رفت و از او پرسشهایی مطرح کرد.
پس از ورود یحیی بن اکثم به محضر امام جواد علیهالسلام، مأمون با حضور دیگر خواص دولت دستور داد فرشی نیکو برای امام جواد پهن کنند و او را روی آن بنشاند. یحیی بن اکثم سوالات خود را مطرح کرد و امام جواد علیهالسلام به بهترین و دقیقترین شکل ممکن به همه سوالات پاسخ داد. مأمون که از پاسخهای شگفتانگیز امام جواد علیهالسلام تحت تأثیر قرار گرفته بود، گفت: “نیک جواب گفتی، ای اباجعفر! حال اگر خواسته باشی، از یحیی بن اکثم هم سوالی بپرس، حتی اگر فقط یک سوال باشد.”
پس امام جواد علیهالسلام به یحیی بن اکثم فرمود: “چه میگویی درباره مردی که در ابتدای روز، نگاهش به زنی افتاد که برای او حرام بود؟ سپس در نزدیکی ظهر، آن زن برای او حلال شد، اما دوباره در هنگام ظهر، آن زن بر او حرام شد. پس از آن، در وقت عصر، آن زن دوباره برای او حلال شد، اما در هنگام مغرب، دوباره بر او حرام شد. در وقت عشا، آن زن دوباره حلال شد و پس از نیمه شب، باز هم برای او حرام شد و در نهایت، در نزدیکی فجر، آن زن دوباره حلال شد.”
یحیی بن اکثم، که از پیچیدگی این سوال متعجب شده بود، پاسخ داد: “من جواب این مسئله را نمیدانم.”
این سوال امام جواد علیه السلام به وضوح نشاندهنده عمق علم و بصیرت آن حضرت است. امام جواد علیه السلام با طرح این مسئله، توانست نشان دهد که علم او نه تنها در زمینههای مختلف فقهی و دینی، بلکه در موضوعات پیچیده و ظریف نیز فوقالعاده است.
پس از آنکه یحیی بن اکثم جواب سؤال امام جواد علیه السلام را ندانست و امام جواد علیه السلام خود پاسخ دقیق و کامل را ارائه داد، یحیی در این هماورد علمی مغلوب شد. مأمون که شاهد این واقعه بود، به عباسیان گفت: “حال که به تحقیق آنچه را که انکار میکردید شناختید، این حقیقت روشن شد.” سپس مأمون در همان مجلس، با توجه به برتری علمی امام جواد علیه السلام، تصمیم به تزویج او با دختر خود، ام الفضل، گرفت و این ازدواج را رسمی کرد.

“امام جواد علیهالسلام: پاسخهای علمی قاطع در برابر بزرگترین چالشها و علمای زمان”
این واقعه نه تنها گواهی بر کمال علمی امام جواد علیه السلام در سنین کم بود، بلکه نشان داد که او حتی در مقابل چالشهای علمی و فکری بزرگترین علما و مقامات زمان خود نیز میتواند به بهترین شکل ممکن پاسخ دهد. پذیرش این حقیقت از سوی مأمون، دلیلی بر عظمت علمی امام جواد علیه السلام و جایگاه ویژه ایشان است.به نحوی که سخت ترین دشمنان هم مانند مامون و یحی بن اکثم و عباسیان زانو می زنند .
در این روایت که ابن حجر در صواعق المحرقه نقل کرده، چند نکته حائز اهمیت وجود دارد که برای پاسخ به دهلوی بسیار مهم است. نکته اول اینکه در این جریان، امام جواد علیه السلام از موقعیت فرار نکرد، در حالی که فرار بچههای دیگر در آن لحظه طبیعی بود. زمانی که مأمون از امام جواد علت عدم فرار را پرسید، امام جواد علیه السلام پاسخی داد که به وضوح نشاندهنده کمال عقل ایشان است. این پاسخ نه تنها حکایت از خرد و دانایی امام جواد در سنین کودکی دارد، بلکه اثبات میکند که امام جواد علیرغم سن کم، از عمق فهم و بصیرت برخوردار بوده است.
مطلب بعدی که در این نقل از ابن حجر مشاهده میشود، مربوط به شکاری است که مأمون هنگام شکار از آن استفاده میکرد. مأمون متعجب شد که چند ماهی زنده در منقار باز بود و نمیدانست این ماهیها از کجا آمدهاند. هنگامی که مأمون به نزد امام جواد علیه السلام رسید و مشاهده کرد که امام همچنان در همان مکان ایستاده است و فرار نمیکند، از او پرسید: “در دست من چه چیزی است؟” امام جواد علیه السلام نه تنها از این موضوع که مأمون از آن بیاطلاع بود آگاه بود، بلکه نیت درونی مأمون را نیز شناسایی کرد. این مطلب قطعا علم غیب می باشد،و اگر کسی هم علم غیب را قبول نکند حداقل به وضوح نمایانگر کمال عقل امام جواد علیه السلام در سنین کودکی است.
نکته سوم که در این نقل به چشم میخورد، مربوط به حضور یحیی بن اکثم برای مناظره با امام جواد علیه السلام است. هدف از آوردن یحیی بن اکثم، که از بزرگترین علمای عباسیان بود، این بود که او به نوعی جهل امام جواد علیه السلام را به رخ بکشد و ثابت کند که یک کودک نمیتواند از علم کافی برخوردار باشد. اما هیچگاه در هیچ کجای دنیا برای اثبات نادانی یک کودک، از عالمترین افراد برای مقابله با او استفاده نمیشود. یحیی بن اکثم به محضر امام جواد علیه السلام آمد و شروع به پرسش کرد. اما امام جواد علیه السلام نه تنها به سؤال او پاسخ داد، بلکه سؤال یحیی بن اکثم را به چندین سوال و فروع مختلف تقسیم کرد، طوری که یحیی بن اکثم از دقت و جزئیات پاسخهای امام جواد علیه السلام حیرتزده شد. همین که امام جواد علیه السلام یک سؤال را به این اندازه به شاخههای مختلف تقسیم کند، نشاندهنده تسلط علمی ایشان و عمق علم آن حضرت است.
به طوری که یحیی بن اکثم پس از این پاسخها، از عجز خود خبر داد و نتواست پاسخی برای تمامی فروعات و جزئیات سؤالهای امام جواد علیه السلام بدهد. سپس امام جواد علیه السلام، در نهایت، یک سؤال به یحیی بن اکثم مطرح کرد که آنقدر دقیق و پیچیده بود که یحیی حتی فرصت فکر کردن به آن را پیدا نکرد و تنها یک کلمه گفت: “من نمیدانم.”
این نکات در نقل ابن حجر، به وضوح نشان میدهند که امام جواد علیه السلام نه تنها در علوم دینی و فقهی تسلط داشت، بلکه بزرگ ترین علمای عباسی ها در مقابل امام جواد علیه السلام کودکی بیش نبودند.
“علم، عقل و کمال امام جواد علیهالسلام: معیاری برای اعتبار نقدهای اهل بیت علیهمالسلام”
پس کسی که امام نهم است، فرزند امام رضا علیه السلام باشد، و چنین سطحی از علم، عقل و کمال را دارا باشد، که حتی مخالفان و دشمنانش نیز به فضل و علم و عقل او اعتراف میکنند. بنابراین، اگر امام جواد علیه السلام مطلبی بگوید یا نقدی وارد کند، آن نقد قطعاً معتبر و قابل اعتماد است. این حقیقت نه تنها برای امام جواد علیه السلام، بلکه برای تمامی ائمه اطهار علیه السلام نیز صدق میکند. برای مثال، اگر امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام، ابوبکر را از منبر پایین کشیدند و به او فرمودند که از منبر جد ما پایین بیا، این عمل و فرمایش آن بزرگواران قطعاً معتبر است و به وضوح دلالت می کند که ابوبکر شایستگی خلافت را نداشته است.
“از علم امام جواد علیهالسلام تا علم امامت امام زمان علیهالسلام: اعترافی بزرگ”
مرحوم محمد قلی در ادامه میفرماید: ابن حجر مکی در صواعق محرقه بعد از ذکر برخی از فضائل حضرت امام حسن عسگری علیه السلام، جملهای را بیان میکند که در نوع خود بسیار حائز اهمیت است. او میگوید: “و لم یخلف غیر ولده ابوالقاسم محمد الحجة و عمره عند وفاة ابیه خمسة سنین لکن آتاه الله فیها الحکمة و یسمی القائم المنتظر”.
«و غیر از فرزندش ابوالقاسم محمد الحجه کسی به جای او نماند، در حالی که عمر او هنگام وفات پدرش پنج سال بود، ولی خداوند در همان مدت به او حکمت عطا کرد و او را قائم منتظر نامید.»
به معنای سادهتر، ابن حجر تصریح میکند که حضرت امام حسن عسگری علیه السلام تنها فرزند خود را بهعنوان جانشین باقی گذاشت که کنیه او ابوالقاسم و نامش محمد بود، که در حقیقت همان حجة یا حجت خدا و قائم منتظر هستند. نکته قابل توجه این است که ابن حجر، که یکی از مخالفین سرسخت شیعه است، در اینجا به وضوح به نام و کنیه فرزند امام حسن عسگری اشاره کرده و سپس ادامه میدهد که در زمان وفات پدر، امام محمد بن حسن (امام مهدی عجل الله تعالی فرجه) تنها پنج سال داشت، اما در این سن کم، خداوند به او حکمت و دانش عطا کرده بود و او را قائم منتظر نامیدهاند.
“علم و کمال امام حسن و امام حسین علیهالسلام: رد خلافت ابوبکر از دیدگاه عقلانی و دینی”
مرحوم محمد قلی سپس نتیجهگیری زیبایی میکند که بر اهمیت این موضوع تأکید دارد. او میگوید: “هرگاه حال اولاد امجاد حسنین علیه السلام چنین باشد که یکی در حالت صغر سن از امور غیبیه اخبار میدهد، کرامات ظاهره و معجزات باهره را آشکار میکند و علمای جلیلالشأن و فضلای اعیان را مفتضح و ساکت میسازد، و جواب مسائل فقهی و احکام جزئی را با لطافت بیان و فصاحت زبان ارشاد میدهد، بهطوری که عقل علمای مشهور و فضلای شناختهشده را حیرتزده میکند، و در حالی که در سنین کودکی خداوند حکمت عظیم، که همان علم به شریعتهای ربانی و معالم حقانیت است، به او عطا کرده، پس کدام دیندار و عاقل میتواند بپذیرد که حسنین علیهم السلام در کمال عقل و وفور دانش نبودهاند؟ یا اینکه اگر چنین علمی داشتهاند، به عمد و از روی علم به رد خلافتی بر حق پرداختهاند، معاذ الله.”
این کلام مرحوم محمد قلی بهوضوح بیان میکند که امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام، همانند امام جواد علیه السلام که در آن واقعه با مأمون و یحیی بن اکثم درخشید، از کمال علمی و فضیلتهای فراوانی برخوردار بودند. اگر کسی بخواهد ادعا کند که این دو امام بزرگوار از این علم و کمالات بیبهره بودهاند، در حقیقت به آنها اتهام بزرگی زده است. همچنین، اگر آنها به خلافت ابوبکر اعتراض کردهاند و خلافت او را رد کردهاند، این عمل نه تنها یک عصیان یا گناه عظیم نبوده، بلکه حقیقتی بوده که بهدرستی ثابت میکند ابوبکر شایستگی خلافت نداشته است. بر اساس این استدلال، رد خلافت ابوبکر توسط امام حسن و امام حسین، در واقع بر اساس عقل و دانش بالای آنها بوده است و هیچگونه خطا یا گناهی در آن وجود نداشته است.
“کمال علمی امام حسن و امام حسین علیهالسلام: مقایسه با سایر شخصیتهای تاریخ و تایید ذکاوت کودکی در اهل بیت”
و ادامه میدهند که حتی در احوال جناب شریف رضی نقل کردهاند که سید رضی در کمتر از ۹ سالگی قرآن را حفظ کرده بود. او میگوید: “این شخص که معصوم نیست، این شخص که پدر بزرگش امیرالمؤمنین علی علیه السلام نیست و مادرش صدیقه طاهره نیست، این شخص که از رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم علم دریافت نکرده، چنین جایگاهی دارد، پس چه برسد به امام حسن و امام حسین علیهم السلام.”
یک مطلبی از ابوالفتوح ابن جنی نحوی نقل کرده که میگوید: “سید رضی یا به تعبیری شریف رضی نزد ابن سیرافی درس میخواند در حالی که هنوز به ۱۰ سالگی نرسیده بود.” ابن سیرافی به او علم نحو میآموخت. یک روز ابن سیرافی با سید رضی در حال مذاکره و تدریس علم نحو بود و از او میپرسید که علامت نصب در جمله “رأیت عمراً” چیست؟ سید رضی رحمه الله در پاسخ گفت: “بغض علی علیه السلام.” این پاسخ که از یک طفل کمتر از ۱۰ سال صادر شد، موجب تعجب ابن سیرافی و حاضران گردید. سید رضی با اینکه سن کمی داشت و باید پاسخ سادهای مانند “فتحۀ” میداد، اما در پاسخ به یک سؤال نحو، به یک موضوع کلامی اشاره کرد و گفت: “علت نصب عمر بغض او نسبت به امیرالمؤمنین است.”
این شخص که یک فرد معمولی بود و سبط پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نبوده، اما چنین ذکاوت و سرعت در فهم و تحلیل داشت. “بدان که در حالتی که حدت ذکا و سرعت فهم سید رضی در سنین کودکی به این مرتبه باشد، پس وجود چنین کمالی در اهل بیت رسالت علیهم السلام، خصوصاً امام حسن و امام حسین علیهم السلام که از پنج تن آل عبا بودند و توسط پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تعلیم دیده بودند، هیچ شگفتی و تعجبی ندارد.” بنابراین، اگر سید رضی که یک شخص غیرمعصوم است، چنین ذکاوت و سرعت در فهم داشت، چگونه میتوان از امام حسن و امام حسین علیهم السلام که از خاندان نبوت و اهل بیت عصمت هستند، در دوران کودکی انتظار نداشت که از کمال علمی و عقلی برخوردار باشند؟
این استدلال به وضوح نشان میدهد که هیچ تعجبی از کمال علمی امام حسن و امام حسین علیهم السلام در دوران کودکی نباید داشته باشیم. آنها که از پدر و مادری چون امیرالمؤمنین علی علیه السلام و صدیقه طاهره سلام الله علیها برخاستهاند، و توسط پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مستقیم تعلیم دیدهاند، این کمالات علمی و عقلانی در سنین کودکی کاملاً طبیعی و مستند به حقیقت است.
بنابراین، پاسخ به طعن اول دهلوی که در مورد امام حسن و امام حسین علیهماالسلام مطرح کرده بود، در اینجا به وضوح بیان شد.
جمع بندی و تحلیل نهایی
اعتراضات امام حسن و امام حسین علیهالسلام به خلافت ابوبکر، بهویژه در واقعه پایین کشیدن ابوبکر از منبر، نهتنها نمادی از مخالفت با غصب خلافت بلکه نشانهای از کمال علمی و عقلی این دو امام معصوم در سنین کودکی است. این اعتراضات که در منابع معتبر شیعه و اهلسنت بهطور گسترده ثبت شدهاند، از اعتبار تاریخی و دینی برخوردارند و نمیتوان آنها را بهسادگی نادیده گرفت. تحلیلهای ارائهشده در این مقاله نشان میدهد که تلاشهای عبدالعزیز دهلوی برای تقلیل این اعتراضات به سخنان کودکانه و بیاهمیت، در واقع نادیده گرفتن حقیقت تاریخی و علم عقلی امامان اهل بیت علیهمالسلام است.
بسیاری از مخالفان، بهویژه در تلاش برای دفاع از خلافتهای اولیه، سعی کردهاند به این اعتراضات مشروعیت نبخشند، اما همانطور که در این مقاله مورد بحث قرار گرفت، این اعتراضات از زبان شخصیتهای معصوم و دارای درک کامل صادر شده است که در تمامی دورانها از عقل کامل و درک عمیق نسبت به مسائل دینی و سیاسی برخوردار بودهاند. این امر بهویژه با استناد به منابع معتبر شیعه و اهلسنت بهوضوح اثبات میشود.
این مقاله نهتنها بهعنوان یک واکنش به تحریفهای تاریخی در کتاب «تحفه اثناعشریه» محسوب میشود، بلکه نشاندهنده آن است که نقدهای تاریخی، بهویژه آنچه از سوی اهل بیت پیامبر صلیاللهعلیهوآله مطرح شده، از اهمیت فراوانی برخوردارند و باید با نگاه دقیق و علمی مورد ارزیابی قرار گیرند. ازاینرو، نمیتوان بهسادگی از کنار اعتراضات امام حسن و امام حسین علیهالسلام گذشت؛ زیرا این اعتراضات نهتنها نقادی بر خلافت ابوبکر، بلکه نمایانگر عمق فهم و درک دینی این دو امام معصوم در تمامی مراحل زندگیشان است.