تلازم عصمت و علم در امامت شیعه و جایگاه مطاعن در نقد مشروعیت خلافت»
نویسنده :حامد صارم
چکیده (Abstract):
در نظام کلامی تشیع، امامت بهعنوان رکن اساسی هدایت دینی، مستلزم سه ویژگی بنیادین است: عصمت، علم ، و تعیین الهی. این مقاله، ضمن تبیین فلسفه و ضرورت این سه شرط، به بررسی رابطه منطقی و کارکردی میان آنها میپردازد و نشان میدهد که فقدان هر یک، نظام هدایتی دین را دچار اختلال میکند. همچنین، در پرتو مقدمه کتاب اصول کافی، مسئله تمایز میان عبادت جاهلانه و عالمانه مورد تحلیل قرار گرفته و نقش علم و عصمت امام در صحت هدایت دینی تبیین میشود. بخش پایانی مقاله به تحلیل مفهوم مطاعن در کلام امامیه اختصاص دارد و با تکیه بر نقد کتاب تحفة اثنا عشریه و بررسی تاریخی عملکرد خلفای نخست، از مطاعن بهعنوان دلیلی بر بطلان امامت آنان و اثبات خلافت بلافصل امیرالمؤمنین (ع) بهره گرفته شده است. این نوشتار میکوشد با بهرهگیری از رویکرد عقلی-نقلی، بنیان امامت را بر اصولی استوار بازخوانی کند.
کلیدواژهها (Keywords):
- امامت
- عصمت
- علم امام
- مطاعن
- تحفة اثنا عشریه

مبانی کلامی امامت در تشیع: تبیین سه شرط اساسی
در نظام اعتقادی شیعه، مفهوم امامت بر سه رکن اساسی استوار است: عصمت، علم لدنی، و تعیین الهی. امام، به عنوان شخصیتی که وظیفه خطیر هدایت امت اسلامی را بر عهده دارد، جایگاهی غیرقابل انکار و کتمان در ساختار دینی ایفا میکند. از آنجا که اوامر و افعال امام برای پیروان، واجد الزام شرعی است، جهتدهیهای ایشان منطبق بر خواست و رضایت خداوند متعال تلقی میگردد. بر این اساس، ضرورت اجتناب امام از هرگونه خطا در امر هدایت، امری بدیهی و استوار بر مبانی عقلانی است. چنانچه هدایتگری که وظیفه راهنمایی را بر عهده دارد، خود موجب گمراهی شود، وجود چنین راهنمایی، نقض غرض و به لحاظ کارکردی، امری عبث و بیاثر خواهد بود.
تبیین ضرورت علم در عبادت: واکاوی دیدگاههای مطرح شده در اصول کافی
از منظری دیگر، این مسئله در مقدمه کتاب شریف اصول کافی، در قالب بحثی بنیادین پیرامون امکان عبادت جاهلانه در مقابل عبادت عالمانه، مورد توجه قرار گرفته است. در این مبحث تفصیلی، این پرسش اساسی مطرح میگردد که آیا عبادت خداوند متعال میتواند از سر جهل و بدون اتکا به علم صورت پذیرد، یا آنکه علم و آگاهی، شرطی لازم برای صحت و مقبولیت آن است. با مروری اجمالی بر استدلالهای ارائه شده در این مقدمه، به این نتیجه نهایی میرسیم که پذیرش صحت عبادت جاهلانه، به معنای آن است که فرد بدون داشتن یقین و استناد به منابع علمی معتبر، به انجام اعمال عبادی بپردازد. این امر میتواند شامل ابداع شیوههای عبادی خودسرانه، اقتباس عبادت از منابع فاقد اعتبار علمی یا منابعی که در معرض خطا قرار دارند، باشد. احتمال خطای منابع غیرمعتبر نیز ناشی از عواملی همچون جهل، فراموشی یا غلبه هواهای نفسانی به منظور تحصیل منافع شخصی و ترویج بدعتهای عبادی نادرست متصور است. مصادیق این امر در ابداع و ترویج برخی شیوههای عبادی خلاف سنت و آموزههای الهی، که تحت عنوان “نعم البدعه” توجیه میگردند، قابل مشاهده است. بدعت در اصطلاح دینی، به معنای هرگونه نوآوری در دین که مغایر با خواست خداوند و سنت پیامبر (ص) باشد، تعریف میگردد. بنابراین، عبادت جاهلانه، اعم از ابداع شخصی، تقلید از مبتدعان، فراگیری از جاهلان، یا اقتباس از منابعی که احتمال خطا در آنها وجود دارد (خواه ناشی از فراموشی، هوای نفس یا سایر عوامل)، با اشکالات اساسی مواجه است.
حال، این پرسش مطرح میشود که آیا عبادت جاهلانه در پیشگاه خداوند متعال صحیح و مقبول است؟ اگر قائل به صحت چنین عبادتی باشیم، به این معنا که خداوند عبادت ناشی از جهل و نادانی را پذیرفته و برای آن پاداش در نظر گیرد، و هیچ تفاوتی میان عبادت عالمانه و جاهلانه وجود نداشته باشد، در این صورت، مقام و منزلت هر دو نوع عبادت یکسان تلقی خواهد شد. این تساوی، به نوبه خود، این پرسش را به ذهن متبادر میسازد که چه اشکالی در عدم تمایز میان عبادت جاهلانه و عالمانه وجود دارد؟ پاسخ به این پرسش در آن نهفته است که اگر هرگونه حرکت و فعلی، بدون پشتوانه علمی و صرفاً بر اساس تصور فرد، به عنوان عبادت تلقی شده و مورد پذیرش خداوند قرار گیرد، در مقابل، اگر عبادت باید مبتنی بر علم و برگرفته از منابع مطمئنی باشد که رضایت الهی در آن محرز است، در صورت یکسان انگاشتن این دو رویکرد، لوازم و پیامدهای ناگواری گریبانگیر نظام دینی خواهد شد.
یکی از مهمترین این لوازم، لغو و بیهوده شدن بعثت تمامی انبیا و ارسال کتب آسمانی است. زیرا وظیفه اصلی امام و پیامبر، هدایت بشر به سوی طریق حق و انذار از راههای گمراهی است. اگر تفاوتی میان سلوک در مسیر هدایت الهی و پیمودن راههای انحرافی وجود نداشته باشد، و هر دو طریق به یک مقصد منتهی شوند، در این صورت، وجود امام و نبی، که وظیفه تمییز حق از باطل را بر عهده دارند، امری عبث و بیفایده خواهد بود. به عبارت دیگر، اگر عبادت جاهلانه و عالمانه از یک ارزش و پاداش برخوردار باشند، آنگاه تلاش انبیا و اوصیا برای تبیین راه صحیح عبادت و نهی از بدعتها، اقدامی بیهوده و خلاف حکمت الهی تلقی میگردد. و سبحان الله از اینکه فعل جاهلانهای به ذات اقدس الهی نسبت داده شود.
تلازم عصمت و علم در امامت: ضرورتی برای هدایت معصومانه امت
بنابراین، استدلال پیشین که به تفصیل در مقدمه کتاب شریف کافی قابل مطالعه است، بر این نکته تاکید دارد که امام واجد دو ویژگی بنیادین و لاینفک است: عصمت و علم. این دو خصيصه، به نحوی وثیق با یکدیگر مرتبط و همراه هستند. بدین معنا که پاسخهای امام به پرسشهای امت، ضرورتاً باید مبتنی بر علم الهی ایشان باشد. با این حال، صرف علم برای ایفای نقش هدایتگرانه امام کافی نیست، بلکه تضمینی بر مصونیت ایشان از خطا، نسیان و سهو نیز امری اجتنابناپذیر است. این تضمین، که همان مفهوم عصمت را تداعی میکند، از ضروریات امامت به شمار میرود.
به طور خلاصه، اگر امام، علیرغم فرض برخورداری از علم، فاقد ضمانت عصمت باشد، احتمال وقوع خطا، اشتباه، نسیان یا سهو در پاسخهای ایشان وجود خواهد داشت. در چنین فرضی، هدایتی که امت به دنبال آن است و مسیری که باید در آن گام بردارد، دچار انحراف و اشتباه خواهد شد. در نتیجه، عبادتی که بر این هدایت مبتنی باشد، ماهیتی جاهلانه پیدا میکند. حال، اگر خداوند متعال عبادت جاهلانه را همسنگ عبادت عالمانه تلقی نماید و آن را بپذیرد، در این صورت، فلسفه وجودی و ضرورت نبوت و رسالت وامامت زیر سؤال رفته و نقش هدایت گربه عنوان راهنمای الهی، لغو و بیفایده خواهد بود. اگر قرار باشد عبادت از سر جهل صورت پذیرد و پیمودن مسیر اشتباه با مسیر صحیح تفاوتی نداشته باشد، آنگاه وجود فردی به عنوان راهنما که امت را از انحراف برحذر داشته و به سوی حق هدایت کند، امری عبث، بیمعنا و فاقد حکمت خواهد بود.با عنایت به تبیینات ارائه شده، این دو اصل مهم، یعنی ضرورت عصمت و علم برای امام، به طور قطعی و استوار اثبات میگردند.
ضرورت تعیین الهی امام معصوم و عالم: نقد دیدگاههای مخالف در تشیید المطاعن
همانگونه که پیشتر به اجمال بیان شد، برخورداری امام از دو ویژگی اساسی عصمت و علم، امری ضروری و اجتنابناپذیر است. با پذیرش این پیشفرض که امام باید معصوم و عالم باشد، این سؤال اساسی مطرح میگردد که مرجع تعیین چنین شخصیتی کیست؟ استدلال قاطع در این زمینه آن است که تعیین امام معصوم و عالم باید از سوی خداوند متعال صورت پذیرد. دلیل این امر آن است که افراد عادی بشر، فاقد هرگونه ابزار و معیار قابل اتکا برای تشخیص جامعیت علمی و عصمت واقعی یک فرد در تمامی ابعاد دین هستند. تشخیص عصمت به معنای مصونیت از جهل، فراموشی، خطا و سهو، از تواناییهای بشری خارج است.
آیا عموم مردم قادر به شناسایی چنین شخصیتی با ویژگیهای مذکور هستند؟ آیا ابزاری برای این مهم در اختیار دارند؟ پاسخ منفی است. به ویژه در مورد عصمت، صرف ظاهر افراد نمیتواند ملاک قضاوت قرار گیرد. این نکته، به ویژه با توجه به وجود منافقان در امت اسلامی، که در قرآن و منابع تاریخی فریقین به آن تصریح شده است، اهمیت بیشتری مییابد. منافق، فردی است که ظاهری اسلامی و صلحطلبانه دارد و حتی خود را مصلح میپندارد. در چنین شرایطی، تشخیص منافق از غیر منافق برای افراد عادی امکانپذیر نیست، مگر آنکه خداوند متعال یا پیامبر اکرم (ص) نشانهها و معیارهای مشخصی را برای این امر تعیین نمایند.
بنابراین، از یک سو، فقدان ابزار لازم برای تشخیص منافق از غیر منافق و شناسایی فرد معصوم از غیر معصوم، و از سوی دیگر، ضرورت عصمت امام، تنها یک راه حل منطقی باقی میگذارد: امامت باید به تعیین الهی باشد. بر این اساس، سه ویژگی بنیادین و شرط اساسی برای امامت مورد بحث قرار گرفت: عصمت، برتری علمی و اخلاقی، و تعیین الهی.
ورود به این مباحث از آن رو صورت گرفت که موضوع پژوهش حاضر، بررسی کتاب “تشیید المطاعن” در نقد کتاب “تحفة اثنا عشریه” است. کتاب “تحفة اثنا عشریه” در دوازده باب به نقد و حمله به عقاید شیعه پرداخته و در این نقد، به طور گستردهای از اصول و روشهای علمی عدول نموده، از قاعده الزام بهره نگرفته و به نشر اکاذیب و دروغپردازی سیستماتیک و هدفمند مبادرت ورزیده است. در نقد باب دهم کتاب “تحفة اثنا عشریه”، کتاب “تشیید المطاعن” به رشته تحریر درآمد. باب دهم “تحفة اثنا عشریه” در صدد رد مطاعنی بود که متکلمین و محدثین شیعه درباره زمامداران نخستین، کسانی که به اعتقاد شیعیان حق امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (ع) را غصب نمودند، مطرح کرده بودند. کتاب “تحفة اثنا عشریه” تلاش داشت این مطاعن را توجیه و رد نماید. اما مرحوم محمد قلی، والد مرحوم میر حامد حسین هندی، با نگارش کتاب “تشیید المطاعن”، این مطاعن را در جایگاه خود مستحکمتر ساخت و بر وجود آنها استدلال نمود.در ادامه، به تعریف مفهوم “مطاعن” میپردازیم. برای تبیین معنای مطاعن، به سه شرط اساسی امامت اشاره نمودیم: عصمت، برتری علمی و اخلاقی، و تعیین الهی. بر این اساس، هر گزاره یا گزارشی که نشاندهنده عدم برخورداری فرد مدعی مقام امامت یا خلافت پیامبر (ص) از عصمت باشد (خواه از طریق فعل یا قول)، یا دلالت بر وجود خطاها (به ویژه خطاهای بزرگ) در او نماید، و یا هر قول، فعل یا عملی که جهل او را در مسائلی که یک امام به عنوان هدایتگر جامعه و جانشین پیامبر (ص) (که تبیینکننده قرآن است) باید عالم به آنها باشد، آشکار سازد، مؤید آن است که چنین فردی شایستگی تکیه زدن بر مسند امامت را ندارد.
مطاعن به مثابه دلیلی بر عدم صلاحیت مدعیان خلافت و اثبات امامت بلافصل امیرالمؤمنین (ع)
بدین ترتیب، مفهوم مطاعن روشن گردید. مطاعن به معنای دشنام و ناسزا نیست، بلکه هر گزارهای که دال بر فقدان عصمت یا جهل و عدم علم در شخص مدعی امامت باشد، مطاعن تلقی میگردد. این گزارهها، ادلهای مهم برای اثبات عدم صلاحیت چنین فردی برای تصدی مقام امامت، خلافت پیامبر (ص)، و هدایت جامعه و امت اسلامی به شمار میروند. این تعریفی از مطاعن است.
اکنون، پس از درک مفهوم مطاعن، این پرسش مطرح میشود که غایت و هدف از طرح مطاعن توسط علمای متکلم شیعه در کتب کلامی چیست؟ در بحث امامت، دو رویکرد اساسی وجود دارد. نخست، ارائه ادلهای که خلافت بلافصل امیرالمؤمنین (ع) را پس از پیامبر (ص) اثبات مینماید. این ادله خود به چند دسته تقسیم میشوند: ادله عقلی که حکم میکنند امیرالمؤمنین (ع) باید خلیفه بلافصل پیامبر (ص) باشد؛ ادله قرآنی، شامل آیات قرآن کریم که مقام، منزلت و جایگاه والای امیرالمؤمنین (ع) را تبیین مینمایند (که متکلمین شیعه از آنها به آیات الولایه تعبیر میکنند)؛ و ادله نقلی و روایی. ادله نقلی نیز به دو بخش تقسیم میگردند: روایات نقل شده در کتب معتبر شیعه، و روایات موجود در کتب مخالفین که از منظر خود آنان نیز معتبر و اغلب متواتر هستند.
بنابراین، چهار دسته دلیل برای اثبات خلافت بلافصل امیرالمؤمنین (ع) وجود دارد: دلالت عقل (همانند کتاب الفین مرحوم علامه حلی که حاوی هزار دلیل عقلی و هزار دلیل نقلی بر اثبات خلافت امیرالمؤمنین (ع) است)، آیات قرآن (آیات الولایه)، روایات معتبر در منابع شیعی، و روایات معتبر و متواتر نزد مخالفین شیعه (مانند حدیث غدیر “من کنت مولاه فهذا علی مولاه” حدیث طیر، حدیث “انا مدینة العلم و علی بابها” و بسیاری دیگر که مرحوم سید میرحامد حسین به تفصیل درباره این روایات سخن گفته است و درباره سند ،تواتر و دلالت انها بحث مفصلی کرده است ). متکلمین شیعه برای اثبات خلافت امیرالمؤمنین (ع) بر اساس این ادله عقلی و نقلی، مسیر مشخصی را پیمودهاند. این بخش، به ادله اثباتی خلافت بلافصل امیرالمؤمنین (ع) اختصاص دارد که تفصیل آن در کتب کلامی موجود است.
اما، علاوه بر این روشهای اثباتی، رویکرد دیگری نیز وجود دارد. هنگامی که بر اساس ضرورت عقل درک میکنیم که امام باید معصوم، عالم و منصوب الهی باشد، در میان مدعیان این منصب، شیعیان معتقدند که امیرالمؤمنین (ع) خلیفه بلافصل پیامبر (ص) است. بنابراین، یک روش بحث و استدلال، اثبات خلافت بلافصل امیرالمؤمنین (ع) نسبت به رسول خدا (ص) از طریق ادله اثباتی عقلی و نقلی است که پیشتر به تفصیل بیان شد.
روش دوم آن است که شیعیان، حضرت علی (ع) را خلیفه بلافصل رسول خدا (ص) میدانند، در حالی که تمام فرقههای مخالف شیعه، نخستین و مهمترین اختلافشان در این است که خلیفه بلافصل رسول خدا (ص) فردی به نام ابوبکر است. تمامی مخالفین شیعه بر این اعتقادند و ترتیب خلفا را بدین صورت قائل هستند: ابوبکر، سپس عمر بن خطاب، عثمان، و در نهایت به عنوان خلیفه چهارم، امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (ع). پس از ایشان، در ترتیب خلفا اختلاف وجود دارد. برخی معاویه و برخی دیگر یزید را خلیفه میدانند یا نمیدانند. اما در مورد سه خلیفه نخست، تمامی فرقههای مخالف شیعه اتفاق نظر دارند.
یکی از راههای اثبات خلافت بلافصل امیرالمؤمنین (ع)، نشان دادن عدم برخورداری مدعیان خلافت و زمامداری، مانند همین سه نفر مذکور، از شرایط امامت (عصمت و علم) است. بدین معنا که گزارههای قطعی تاریخی و موجود در کتب مخالفین نقل شود که دلالت بر خطاها و اشتباهات این افراد دارد، خطاهایی که دیگر نمیتوان آنان را به عنوان امام معصوم، رهبر امت، و هدایتگر جامعه پذیرفت. این خطاها نشاندهنده فقدان عصمت در آنان است. همچنین، نقل حرکات، گفتار و اقوالی که نمایانگر جهل آنان است نیز دلیل عدم صلاحیتشان برای امامت است، زیرا شرط امامت، عصمت و علم بود. بنابراین، اگر ثابت شود که این افراد صلاحیت امامت را ندارند، لازمه آن، اثبات صلاحیت امامت برای امیرالمؤمنین (ع) است.
این مطلب واضح است که وقتی امر دایر بین دو گزینه “الف” و “ب” باشد و مشخص شود که یکی از آنها (“ب”) قطعاً نادرست است، عقل حکم میکند که گزینه دیگر (“الف”) صحیح است. در مورد خلافت بلافصل پیامبر (ص)، در کل امت اسلامی، جز امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (ع) و ابوبکر، گزینه سومی به عنوان خلیفه بلافصل معرفی نشده است. بنابراین، تنها دو احتمال وجود دارد: یا امیرالمؤمنین (ع) خلیفه بلافصل است یا ابوبکر. اگر با براهین قطعی ثابت شود که خلافت ابوبکر نادرست است، عقل حکم میکند که خلافت امیرالمؤمنین (ع) صحیح است.
بنابراین، مطاعن خود برهانی برای اثبات خلافت بلافصل امیرالمؤمنین (ع) به شمار میرود. از منظر شیعه، مطاعن جایگاه مهمی دارد و خود به تنهایی یک دلیل برای اثبات خلافت امیرالمؤمنین (ع) است. حذف، به فراموشی سپردن یا عدم بحث پیرامون هر یک از مطاعن، به هر جهت و دلیلی که باشد، در واقع حذف یک برهان از براهین اثبات ولایت و خلافت امیرالمؤمنین (ع) است، و این امری ناپسند و خطایی بزرگ محسوب میشود. بدین ترتیب، ارتباط وثیق و مهم بین امامت و مطاعن آشکار میگردد.
نتیجهگیری (Conclusion):
پژوهش حاضر با هدف تبیین مبانی کلامی امامت در منظومه اعتقادی شیعه، نشان داد که سه شرط اساسی عصمت، علم و تعیین الهی، ارکان غیرقابل تفکیک منصب امامت به شمار میروند. تحلیل عقلانی و نقلی این شرایط حاکی از آن است که امامت، در غیاب هر یک از این مؤلفهها، کارکرد خود را در هدایت دینی از دست داده و دچار اختلال معرفتی و ساختاری میگردد. بررسی تفصیلی روایتهای اصول کافی و ارزیابی مفهوم عبادت جاهلانه، جایگاه علم و عصمت را در تضمین صحت هدایت دینی نمایان ساخت.
در ادامه، با معرفی مفهوم «مطاعن» بهعنوان ابزاری در استدلالهای کلامی شیعه، نقش آن در نقد مشروعیت خلفای نخست و تبیین بطلان خلافت غیرمعصومان تحلیل شد. مطاعن، نه به مثابه ابزار ایجاد تشنج واختلاف زا ، بلکه به عنوان شاخصی معرفتی برای سنجش صلاحیت امام، در منظومه استدلالی علمای امامیه جایگاه ویژهای دارد. تحلیل رویکرد نقدی کتاب «تحفة اثنا عشریه» و پاسخ مستدل اثر «تشیید المطاعن»، نشان داد که رویکرد عقلگرایانه و نقلی، توأماً میتواند بستری برای اثبات امامت بلافصل امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (ع) فراهم سازد.
در نهایت، مقاله بر آن است که بازخوانی مفهومی دقیق امامت، با تأکید بر اصول کلامی سهگانه و بهرهگیری از منابع فریقین، میتواند راهی نوین برای دفاع علمی و استوار از اصل امامت در فضای معاصر کلام اسلامی فراهم آورد.