تنها روایت صحیح در مورد معاویه/ تفاوت اسلام حقیقی با اموی/
یک روایت صحیح درباره معاویه آمده است که طرفداران معاویه آن قدر از شنیدن این فضیلت به وجد آمدند که راوی این حدیث را به قتل رساندند؛ تنها …..
گروه دین و اندیشه «خبرگزاری دانشجو» – حامد صارم؛ دین اسلام بر اساس تفکر و تعقل می باشد و تنها دین و آینی است که انسان را به تعقل و پیروی از عقل سلیم دعوت میکند؛ قرآن مجید بارها عدم تعقل انسانها را مورد مذمت و نکوهش قرار داده و از قول اصحاب آتش علت ورود در جهنم را عدم تعقل بیان میدارد. (1)
اما باید به این نکته توجه داشت که هر گاه تعقل از میان فرهنگ و منش مسلمانان خارج شود دین اسلام نه تنها باعث هدایت و ترقی و سعادت نمیشود، بلکه در این حالت، اسلامی که در آن تفکر به زیر پا گذاشته شود، خطری بزرگ است و باعث فلاکت در دنیا و شقاوت در آخرت خواهد شد.
چه هنگام چیزی از اسلام باقی نمیماند؟
در حقیقت، هر گاه تعقل تعطیل شود و عقل سلیم زیر آوارهای تعصب و حب و بغضهای ناروا و کژاندیشی متروک گردد، چیزی از اسلام باقی نمیماند. اسلام دین انسانهای عاقل است و بیخردان هیچ گاه نمیتوانند به شرف اسلام مشرف شوند. امام صادق (ع) فرمودند: «هر کسی که برای او عقل باشد دین دارد و هر کس که دین دارد وارد بهشت میشود.» (2)
تفاوت اسلام حقیقی و اسلام اموی
وظیفه اسلام بدون تعقل، خدمت به طاغوت است. اسلام بدون تفکر است که خلفایش را از بنیامیه انتخاب میکند و بدون شک اسلام بدون تعقل همان اسلام اموی است. اسلام خردستیز اسلامی است که مقوِّم آن توجیه اعمال شنیع معاویه بن ابو سفیان است و در این آیین خردستیز و عقلگریز است که فقط و فقط به علت اینکه معاویه عنوان صحابی پیامبر را با خود به یدک میکشد باید بر جرمهای سنگین او سرپوش گذاشت.
تعقل و تفکر، تفاوت و ممیز انسان و حیوان است، لذا نمیتوان نام مکتبی که در آن عقل به محاق رفته است و هر گونه سوالی در آن ممنوع است را اسلام گذاشت، جز اینکه گفته شود این اسلام اموی است که فاقد هر گونه تعقل میباشد. اسلام اموی همواره در تاریخ در خدمت طاغوت بوده و هست و متاسفانه حتی امروز هم میتوان کسانی را یافت که مدافع معاویه هستند.
اگر امروز معاویه را با افکارش و جنایاتی که مرتکب شده و بدعتها و تحریفهایی که در دین پایهریزی کرده به متفکران غیر مسلمان معرفی کنیم و اعمال مجرمانه وی را که تا آخر عمر بر انجام آنها مصر بوده یکی پس از دیگری بر آنان عرضه نماییم، این متفکرین چارهای جز اعتراف به اینکه معاویه از بزرگترین جنایتکاران تاریخ بشریت است، نخواهند داشت. لذا بسیار قبیح است که در میان مسلمانان هنوز هم یافت میشوند کسانی که به خودشان اجازه میدهند از معاویه و افراد مشابه معاویه دفاع کنند و برای توجیه اعمال او یا کتمان جرمهای او دست به تالیف کتاب بزنند.
معاویه، فرزند چهار پدر
معاویه پسر هند است، اما در مورد پدرش مشهور این است که پدر او ابوسفیان بوده، اما محققان از شیعه و عامه نظری مخالف با این شهرت دارند و معاویه را منسوب به مسافر ابن ابی عمر، عماره بن ولید، ابوسفیان و شخص دیگری میدانند.
هند، مادر معاویه از صاحبان علامت بوده است. (3) او برای زنا دادن به مردان سیاه علاقه زیادی داشت و هنگامی که از راه زنا فرزندی سیه چرده برای او متولد میشد، فرزندش را میکشت. از علمای عامه نقل کردهاند که مسافر بن عمر دارای جمال و زیبایی بود؛ هند عاشق او شد و با او درآمیخت و این کار زشت این دو نفر در قریش مشهور شد.
هنگام وضع حمل هند، مسافر از ترس پدر هند از مکه به سمت حیره گریخت و پدر هند به وسیله وعده مال زیاد او را به تزویج ابوسفیان درآورد و سه ماه بعد از ازدواج ابوسفیان با هند، معاویه متولد شد. البته مادربزرگ معاویه یعنی مادر ابوسفیان نیز صاحب پرچم بود و این اخلاق و رفتار در طائفه بنىامیه رواج داشت. (4)
حرام زادگی افتخار پیروان بنیامیه است
شاید خوانندگان، این را امری بزرگ بدانند که چگونه میشود شخصی با این نسب و شرافت! خانوادگی را خلیفه بخوانند و عدهای که خود را مسلمان میدانند از او حمایت کنند و ادعای محبت او را داشته باشند؟ باید در جواب گفت این سوال و این اشکال بجاست و جوابی نمیتوان برای آن یافت، جز اینکه گفته شود در نظر ایشان حرامزادگی از اعمال شنیع نیست و ضد ارزش نمیباشد، بلکه افتخاری بزرگ است. از زهرى سوال شد: آیا جایز است امام جماعت حرامزاده باشد؟ او پاسخ داد: آرى، اشکالی ندارد؛ چون ائمه بزرگ ما حرامزاده بودند. (5)
دلیل مورخان برای دفاع از معاویه
معاویه بعد از شهادت امیرالمومنین علی (ع) توانست بر مسند حکومت تکیه زند و حکومت بنیامیه را آغاز کند. مورخان به دفاع از هر کسی که حاکم میشود، تعمد دارند، لذا فقط به این دلیل که معاویه توانست حکومت را در دست بگیرد برای او شخصیتی بالا درست کردند.
آنها تلاش کردند اسلام معاویه را قبل از سال فتح مکه اثبات، و از این جهت او را کاتب وحی معرفی کنند، اما این تلاش ایشان بی فایده است؛ چرا که احوال معاویه قبل و بعد از فتح مکه روشن است. از دلایلی که بطلان این ادعا را ثابت میکند اعتراف مورخین است که رسول خدا معاویه را در جنگ حنین از مولفه القلوب قرار داد و از غنایم جنگی به او اعطا کرد، لذا اگر اسلام او قبل از سال فتح مکه باشد نباید پیامبر او را از مولفه القلوب قرار میدادند. (6)
افشاگری هم حزبی معاویه در مورد او
ابن قیم جوزیه، شاگرد مبرز ابن تیمیه مینویسد: معاویه در سال فتح بعد از خیبر اسلام آورد. (7) گذشته از این مطلب افشاگری مغیره، از هم حزبیها و سیاستمداران در خدمت بنیامیه آبرو و اسلامی برای معاویه به جا نگذاشته است و گزارش تاریخی او ما را از هر گونه بحث و جدل در مورد اسلام آوردن معاویه بی نیاز میکند.
مغیره نقل میکند که در یک جلسه خصوصى، معاویه به او گفت: به خدا سوگند، تا هستم سعى و تلاش مىکنم نام «محمد» را دفن و به خاک بسپارم. (8) بعد از این نقل، دیگر چه فرقی میکند که معاویه در سال اول هجرت اسلام آورده باشد یا بعد از فتح مکه؟ او در هر زمانی که اسلام آورده باشد منافق بوده و قصد او ضربه زدن بر پیکر اسلام از درون بوده است.
هنگامى که بیهقى شنید بعضى مىگویند معاویه در اثر جنگ با على (ع) از ایمان خارج شد، گفت: خیر، مطلب چنین نیست؛ چون معاویه مؤمن نبود و داخل در ایمان نشده بود تا از آن خارج شود، بلکه در زمان پیامبر (ص) از کفر به نفاق آمد – یعنى جزو منافقین شد – و پس از رحلت پیامبر اکرم (ص) به کفر اصلى برگشت. (9)
معاویه و تجارت بت
ابو وائل مىگوید: همراه با مسروق در منطقه سلسله بودم که ناگهان مرکبهایى که برآن بتها و مجسمههایى از مس ساخته شده بود از کنارمان گذشت. راجع به این محموله سوال شد، گفتند: درخواست و سفارش معاویه از سرزمین سند و هند است.
مسروق گفت: اگر مىدانستم مرا به قتل مىرسانند همه این مرکبها را غرق مىکردم، ولى من از شکنجه مىترسم. به خدا سوگند، نمىدانم معاویه چه انسانى است و جزو کدامین انسانهاست، آیا او از آخرت مأیوس شده، پس تلاش مىکند دنیا را از دست ندهد یا این که اعمال زشت او براى او خوب و نیکو جلوه داده شده است. (10)
چیزی که معاویه در هنگام مرگ در دست داشت
از همه زیباتر این که معاویه در هنگام مرگ صلیب در دست داشت. اگر کمی از عقل را با مقدار کمی از انصاف مخلوط کرده و خود را از این دو موهبت الهی محروم نکنیم، هیچگاه معاویه را مسلمان نخواهیم دانست. بنابر آنچه که گذشت باید گفت یا معاویه اسلام نیاورد یا اگر اسلام آورد قطعاً و بدون شک اسلام او منافقانه بوده که در هر دو صورت نتیجه یکی و آن هم کفر معاویه است.
شجاعت مثال زدنی معاویه در جنگها!
معاویه در جنگهایى که پدرش ابوسفیان طراح و تأمین کننده هزینه آنها بود، شرکت داشت و از خود شجاعتها نشان داد. در جنگ بدر، سه فرزند ابوسفیان (حنظله، عمرو و معاویه) شرکت داشتند که یکى به قتل رسید، دیگرى اسیر شد و معاویه پا به فرار گذاشت و با پاى پیاده خود را به مکه رسانید؛ به گونهاى که پاهاى او متورم و آماس کرده و دو ماه تحت معالجه قرار گرفت. (11)
بر ما لازم است که برای تنویر افکار، این صحنه را با این گزارش تاریخی قیاس کنیم. هر چند از مظلومیت امیرالمومنین، قیاس کردن ایشان با افرادی بی اصل و نسب است و حقیقتاً مقایسه کردن خداوندگار شجاعت و شرف نور و هدایت با جرثومه فساد و خباثت، کاری زشت است، اما چه باید کرد در زمانی که جرثومه خباثت را حق معرفی میکنند و برای اثبات حقانیت او کتابها تالیف میشود؟ این قیاس برای این است که نور از ظلمت بازشناخته شود تا اگر تعقل کنندهای هست عقل خویش را به کار بیندازد.
زمانى که حضرت على (ع) از مأموریت محوله در شب هجرت، از جانب پیامبر اکرم (ص) فارغ شد، به سوى مدینه هجرت کرد، پس شبها را حرکت و روزها را پنهان مىشد تا اینکه به مدینه رسید، در حالى که از پاهاى حضرت خون مىریخت و متورم شده بود.
پیامبر (ص) فرمود: على را فراخوانید. عرض شد: توان راه رفتن ندارد. پیامبر اکرم (ص) شخصاً به عیادت حضرت آمده و ایشان را به آغوش گرفته و بر جراحات و وضعیت ایشان گریست، سپس کمى از آب مبارک دهان خود را بر روى پاى حضرت گذاشتند و از آن پس هرگز احساس درد پا نکرد تا زمانى که به شهادت رسید. (12)
البته نباید شجاعت! معاویه در جنگ را صفین فراموش کرد؛ زیرا معاویه نظیر این شجاعتها را در صفین نیز داشته است؛ چنانچه خودش مىگوید: «لقد وضعت رجلى فى الرکاب و هَمَمْتُ یوم صفین بالهزیمة؛ در صفین پایم را در رکاب گذاشتم و تصمیم به فرار داشتم.» (13)
دلیل مدافعان معاویه برای تقدیس او
جالب این جاست که برخی از مدافعان معاویه برای تنزیه و تقدیس او این گونه نوشتند: «معاویه در غزوات بدر، احد، خندق و حدیبیه که از مهمترین غزوات مسلمانان با کفار بود، در صف کفار شرکت نجست.» اما این مدافعان نابخرد فراموش کردهاند که اگر کسى در جنگ، به ویژه در جنگ احد شرکت نمىکرد، سرمه براى او مىفرستادند که کنایه از این است که او زن است و ترسو یا خانهاش را ویران مىکردند. (14)
در حقیقت، معاویه از سرسختترین دشمنان اسلام بود و تا آنجا که توانست با اسلام و پیامبر عظیمالشان جنگید و برای نابودی اسلام تلاش کرد. او بعد از فتح مکه که قدرت سیاسی و نظامی اسلام به اوج رسیده بود، به ناچار اسلام آورد و نباید از نظر دور داشت که اسلام آوردن او تغییر تاکتیک برای مبارزه بود نه تسلیم در مقابل خدا و رسولش؛ و چه بسیار تلاش میکنند دشمنیهای معاویه علیه اسلام را محو کنند.
گویی فراموش کردند نفوذ حذیفة بن الیمان (به امر پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآلهوسلم در یکى از شبهاى جنگ خندق و محاصره مدینه توسط احزاب به فرماندهى ابوسفیان) به قلب دشمن براى کسب اطلاع از اوضاع آنان؛ آن جا که دشمن از ترس نفوذ نیروهاى اسلام به اردوگاه مشرکان، حلقه و دایره وار نشستند و دست در دست هم دادند و نام همدیگر را ـ در تاریکى شب ـ پرسیدند.
حذیفه که در حلقه آنان محاصره شده بود، مىگوید: با زیرکى و مهارت تمام از سمت چپ خود پرسیدم: تو کیستى؟ گفت: عمرو بن عاص. آن گاه از طرف راست خود پرسیدم: تو کیستى؟ گفت: معاویه بن ابى سفیان و بدین ترتیب کسى از من سوالى نکرد و خودم راخلاص کردم. (15)
گزارش حذیفه حاکی از آن است که معاویه تا پشت خندق همراه با احزاب و قبیلههای مختلف برای نابودی کیان اسلام آمده است، اما هیچ گزارشی از معاویه نداریم که او شمشیر و شجاعتش را در جنگی به نفع اسلام و پیامبر خرج کرده باشد. معاویه یا در جنگی شرکت نکرده یا اگر هم شرکت کرده، علیه اسلام تلاش نموده است.
اوج شجاعت معاویه در جنگ صفین
علی (ع) در جنگ صفین هر صبح به میدان میآمد و معاویه را به میدان میطلبید و میفرمود: چرا مردم را به کشتن میدهی بیا در میدان تا هر کس که غالب شد امر برای او باشد. عمروعاص به معاویه گفت: «این مرد با انصاف با تو سخن میگوید.»
معاویه عمرو را مجبور کرد به میدان علی (ع) برود؛ وقتی در میدان جنگ عمروعاص یقین کرد که به شمشیر علی (ع) به جهنم فرستاده خواهد شد، خود را از اسب به زمین انداخت و عورت خویش را آشکار کرد و حضرت حیدر کرار اسب خود را از او برگرداند و عمروعاص جان سالم بدر برد.
روزی معاویه و عمروعاص بر سر سفره شام نشسته بودند که معاویه به عمرو نگاه کرد و خندید. عمرو پرسید: چرا میخندی؟ گفت: از زیرکی و حضور ذهن تو در صفین که جان خود را از دست علی (ع) به وسیله عورتت نجات دادی. عمرو در پاسخ گفت: «به خدا سوگند من در سمت راست تو بودم هنگامی که علی تو را به میدان خواند، چشمانت از شدت ترس احول گشت و از تو آشکار شد چیزی را که الان برای تو ذکرش را اکراه دارم.» (16) از شدت شجاعت معاویه بود که لباسهای خود را «کثیف» کرد هر چند که عمروعاص از گفتن این نکته اکراه داشت.
تاثیرگذارترین افراد در ترویج احادیث دروغ
سنت اسلام اموی فضیلت تراشی برای انسانهای خبیث است. امویان از بزرگترین عوامل انحراف تاریخ از مسیر خویش میباشند و بی شک تاثیرگذارترین افراد در تاریخ حدیث و شیوع احادیث مجعوله و دروغ، امویان هستند. بی تردید، این خیانت مسلمانان اموی از بزرگترین خیانتها به پیامبر مکرم اسلام است و البته جای بسی افتخار است که به یمن ائمه معصومین (ع) هیچ یک از احادیث ساختگی امویان وارد مجامع روایی شیعه نشد و به جزم و قطع باید معتقد بود که کتب روایی شیعه، مطهر و پاک از جعلیات امویان است به خلاف کتب عامه که صحیحترین کتبی که ادعای صحتش را دارند ،مشحون به جعلیات اموی میباشد.
معاویه که راس جریان نشر اکاذیب بود و برای جعل حدیث در راستای اسلام اموی هزینههای گزافی خرج میکرد، خود از قاعده فضیلتسازی مستثنی نشد و بسیاری از فضایل را برای او ساختند و در میان مردم شایع کردند و امروز بعضی از کسانی که بتی به نام «عدالت صحابی» را میپرستند به این جعلیات متمسک هستند، اما بیداران از عالمان اهل عامه نسبت به جعلی بودن این فضایل هشدار دادند. برای رعایت اختصار از ذکر روایات جعلی صرف نظر میشود و فقط به اعترافات علمای اهل عامه مبنی بر دروغ بودن فضایل معاویه بسنده میگردد.
یک حدیث صحیح در فضیلت معاویه موجود نیست
نظرات علمای عامه درباره روایات فضایل معاویه نباید فراموش شود؛ آنجا که با صراحت تمام وجود حتى یک حدیث صحیح را در فضیلت معاویه انکار مىکنند و مىگویند در این باره حتى یک روایت صحیح به ما نرسیده است.
اسحاق بن ابراهیم حنظلى مىگوید: در فضل معاویه حتى یک حدیث صحیح نداریم. (17) ابن تیمیه که از هواداران سرسخت بنىامیه و معاویه است، مىگوید: «طائفة وضعوا لمعاویة فضائل و رَوَوْا احادیث عن النبى (ص) فى ذلک کلها کذب؛ گروهى در فضیلت معاویه روایاتى را وضع و جعل کرده و روایاتى را به پیامبر اکرم نسبت دادهاند که تمامى آنها دروغ است. (18)
عینى، شارح صحیح بخارى مىگوید: یک حدیث صحیح ـ و مسند ـ در فضیلت معاویه نداریم؛ بر این معنا اسحاق بن راهویه و نسائى و غیر این دو نیز تصریح و اعتراف دارند. به این جهت است که امام بخارى در کتاب خود نوشته: «بابِ ذکر معاویه» و ننوشته: «فضیلت معاویه و مناقب او.» (19)
شوکانى مىگوید: حفاظ حدیث بر این معنا اتفاق نظر دارند که حتى یک حدیث صحیح در فضیلت معاویه وارد نشده است. (20) ابن حجر نیز مىگوید: این جاهل و نادان ـ یعنى اسحاق بن محمد سوسى ـ همان کسى است که احادیث موضوع و دروغ، احادیثى که طبع از آن نفرت و گوش از شنیدن آن ابا دارد را در فضیلت معاویه آورده است. (21)
این اشخاص از بزرگان علمای اهل عامه هستند و اگر نتوان به گفتار این علما در حدیث اعتماد کرد، اهل عامه به هیچ شخص دیگری نمیتوانند اعتماد کنند، اما یک سوال باقی است و آن اینکه به راستی وزّاعین از جعل حدیث در مناقب معاویه چه انگیزهای داشتند؟
آیا میتوان گفت که تنها انگیزه ایشان از نشر این اکاذیب سکههای طلایی بوده که معاویه بذل و بخشش میکرده یا باید دنبال انگیزهای بالاتر و مهمتر باشیم؟ واقعیت این است که پول و درهم و دینار معاویه تنها باعث و عامل این اتفاق نبود و علت مهمتری در کار است که باید در نوشتاری مفصل مورد تحلیل و بررسی قرار بگیرد، اما در پاسخ این سوال به یک نقل از اهل عامه اکتفا میکنیم.
علت فضیلتتراشی برای معاویه
عبدالله، فرزند امام احمد بن حنبل مىگوید: به پدرم گفتم راجع به على (ع) و معاویه چه نظرى دارید؟ احمد بن حنبل کمى تأمل کرده و سپس گفت: درباره این دو چه بگویم؟ بدان که على دشمنان زیادى داشت، آنان تلاش فراوانى کردند تا عیب و نقصى در او بجویند، ولى چون نیافتند به کسى که با او جنگیده و دشمنى کرده روى آورده و براى او فضایل و مناقب جعل کردند تا بدین وسیله کید و دشمنى خود را نسبت به على ابراز کرده باشند. (22)
احمد بن حنبل که از متعصبان اهل عامه میباشد کثرت فضایل دروغین معاویه را کثرت دشمنی با علی (ع) میداند؛ البته در اینجا باید از احمد بن حنبل پرسید که آیا دشمنان علی (ع) برای دشمنی با ایشان فقط به فضیلتتراشی برای معاویه اقدام کردند یا هر کسی که در مقابل علی (ع) قرار داشت باید برای او فضیلت درست کرد؟
اگر سخن احمد بن حنبل را در این خصوص بپذیریم – که با قرائن قطعی تاریخی چارهای جز پذیرفتن نداریم – آیا نباید در همه فضیلتهایی که برای مخالفان علی (ع) نقل کردهاند مانند فضیلتی که برای ابوبکر ذکر کردهاند که او یار غار پیامبر بوده یا فضایل زمامدار دوم و خلیفه سوم و همه کسانی که در داستان سقیفه و صحیفه ملعونه در حزب مخالف علی (ع) بودهاند، شک کرد؟
احمد بن حنبل یا نخواسته یا فراموش کرده به فرزندش بگوید که تنها معاویه نبود که با علی جنگید، عایشه، طلحه، زبیر و افراد بسیاری با علی (ع) جنگیدند. شاید تعصب او مانع شده است که بگوید اولین جنگ با علی (ع) در مدینه و در خانهاش بود و اولین کسانی که از خاندان مطهر علی (ع) به شهادت رسیدند همسر و فرزند شش ماهه او بودند که فرزند ایشان بر اثر یورش غاصب اول و دوم پشت در سقط شد.
حال با توجه به این نکات، بار دیگر کلام احمد بن حنبل را مرور میکنیم. «عبدالله فرزند احمد بن حنبل مىگوید از پدرم راجع به علی و معاویه پرسیدم؟ پدرم کمى سکوت کرده سپس گفت: فرزندم، درباره این دو نفر چه بگویم بدان که على دشمنان زیادى دارد، آنان تلاش کردند براى او عیب بیابند، ولى نیافتند، پس کسى را که با او جنگیده را بزرگ کرده و براى او فضایل تراشیدند و این کار براى دشمنى با حضرت على بود.»
باید سخن او را این گونه اصلاح کرد: «یکی از خیانتهایی که دشمنان علی (ع) کردند، این بود که برای همه کسانی که با علی (ع) جنگیده بودند از ابوبکر و عمر تا عایشه و معاویه فضایل تراشیدند.» هر چند این کلام فرزند حنبل نتایج دیگری را به دنبال دارد، اما به همین یک سوال از او اکتفا میشود.
اما نباید از انصاف دور داشت که در تمام روایاتی که در فضایل معاویه ساخته و ذکر کردهاند تنها یک روایت صحیح و قابل قبول است و دور از انصاف است که این فضیلت! را که به صورت سند صحیح برای ما نقل شده، ذکر نکنیم.
تنها روایت صحیحی که در مورد معاویه وجود دارد
حقیقتاً این یک روایت صحیح درباره معاویه در مجامع روایی حدیث شده است که طرفداران معاویه آن قدر از شنیدن این فضیلت به وجد آمدند که راوی این حدیث را به قتل رساندند. تنها روایت صحیح در فضیلت معاویه این است که پیامبر اسلام (ص) فرمودند: خدا شکم معاویه را سیر نکند.
امام نسائى در مسجد دمشق، هنگامى که هواداران معاویه از او حدیثى درباره فضیلت معاویه خواستند، فرمود: «ما اعرف له فضیلة الاّ «لا أشبع اللّه بطنک»؛ فضیلتى براى او سراغ ندارم مگر این حدیث که پیامبر فرمود: خدا شکم تو را سیر نکند.» هواداران معاویه پس از شنیدن این حدیث، امام نسائى را شکنجه کردند و کتک زدند و از مسجد بیرون انداختند که بر اثر این شکنجه امام نسائى درگذشت. (23)
به گفته ذهبى، معاویه هرگز سیر نمىشد و جزو پرخوران دنیا به شمار مىرفت. (24) به گفته ابن کثیر، او روزى هفت وعده غذا می خورد، ظرفهاى بزرگ و پر از غذا و گوشت را در هر وعده مىآوردند و او آنها را میل مىکرد و مىگفت: خسته شدم، ولى سیر نشدم. (25)
وقتی معاویه تبدیل به ضربالمثل میشود
از این جهت این فضیلت بالای معاویه که بشر عادی از رسیدن به آن ناتوان است! به صورت ضربالمثل برای کسی درآمده که پرخوری میکند و سیر نمیشود. بعضی گفتهاند:
و صاحب لی بطنه کالهاویه کان فی امعائه معاویه؛ مثل اینکه در شکم همراه من هاویه است (هر چه میخورد سیر نمیشود) حتماً در معده او معاویه قرار دارد که سیر نمیشود.
صحابی پیامبر که قاتل جوانان اهل بهشت است!
آنچه گذشت دورنمایی از شخصیت معاویه را نشان میدهد و روشن میکند که دوستان او کیستند و هواخواهان او تا چه حدی از بی فکری قرار دارند. در این مختصر واضح گشت که حمایت و طرفداری از معاویه امکان ندارد، الا اینکه عقل را تعطیل کرده و به جای عقل، تعصب را جایگزین کنیم.
در ادامه به خیانتهای او در اسلام در زمانی که وی ظاهراً اسلام را قبول کرد و زمانی که عامل عمر و عثمان در شام بود و هنگامی که عثمان به قتل رسید و فتنه جمل و صفین را به راه انداخت و بعدها به قدرت رسید و توانست مخالفان خویش را با مکر و فریب و حیله به کناری بگذارد، میپردازیم.
بدعتها و فتنهگریهای معاویه از بزرگترین مصائب عالم اسلام است. بسیاری از بزرگان اسلام و بزرگان عالم هستی و برگزیدگان خداوند به دست او به شهادت رسیدند. همو بود که طرح ترور امام حسن مجتبی (ع) را ریخت و توسط عواملش در مدینه این طرح را اجرا کرد.
شاید این حقیقت تلخ دور از انتظار باشد که معاویه حادثه غمبار عاشورا را در عراق طرحریزی کرد و در هنگام حیات خویش مقدمات آن را مهیا ساخت و قتل امام حسین (ع) توسط خبیثتر از او یعنی فرزندش یزید به وقوع پیوست؛ در حقیقت، یزید ملعون، مجری توطئهای کثیف بود که معاویه آن را طراحی کرده بود، لذا باید به این نکته به صورت دقیق رسیدگی شود.
در یک کلام معاویه قاتل دو سبط پیامبر است، دو نوهای که پیامبر در موردشان فرمود: «ان الحسن و الحسین سیدا شباب اهل الجنه». کدام عقل سلیمی میپذیرد که قاتل سروران اهل بهشت چون که از صحابی پیامبر است، وارد بهشت میشود، جز عقلی که تحت تبلیغات امویان مسخ شده است.
پینوشتها:
1. سوره مبارکه ملک، آیه 10.
2. اصول کافی، ج 1، ص 11.
3. بر در خانه خویش پرچمی برای دعوت به زنا نسب میکرد.
4. شرح نهجالبلاغه خویی، ج 3، ص 350؛ شرح نهجالبلاغه ابن ابى الحدید ج 2، ص 102؛ مثالب العرب، ص 72؛ ربیع الابرار، ج 3، ص 549 ـ 551؛ الاغانى، ج 9، ص 49؛ العقد الفرید، ج 6، ص86.
5. المحلى، ج 4، ص 213، دارالافاق الجدیده، بیروت.
6. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 1، ص 490.
7. احکام اهل الذمه، ابن قیم الجوزیه، ج 1، ص 91.
8. شرح ابن ابى الحدید، ج 5، ص 129، به نقل از الموفقیات زبیر بن بکار.
9. الکامل للطبرى، ج 2، ص 204، باب 27، فصل 2؛ الکنى و الالقاب، ج 2، ص 114. «ان معاویه خرج من الایمان بمحاربة على علیهالسلام… قال: إن معاویه لم یدخل فى الایمان حتى یخرج منه، بل خرج من الکفر الى النفاق فى زمن الرسول (ص) ثم رجع الى کفره الأصلى بعده».
10. انساب الاشراف، ج 5، ص 137.
11. شرح نهجالبلاغه، ابن ابى الحدید، ج 15، ص 85.
12. الکامل، ابن الاثیر، ج1، ص519؛ احیاءالتراث العربى.
13. تاریخ دمشق، ج 59، ص 138؛ سیراعلام النبلاء، ج3، ص 156؛ العقد الفرید، ج4، ص340؛ شرح نهجالبلاغه، ابن ابى الحدید، ج8، ص 59؛ وفیات الاعیان، ج5، ص 241.
14. الامتاع، ص 66؛ البحار، ج 19، ص 2.
15. المغازی، ج 2، ص 488؛ سیرة ابن هشام، ج 3، ص 242.
16. العقد الفرید، ابن عبد ربه، ج 3، ص 110.
17. اللئالى المصنوعة، ج 1، ص 388؛ الموضوعات، ج 2، ص 24؛ الفوائد المجموعة، ص 407؛ البدایة و النهایة، ج 8، ص 123.
18. منهاج السنة، ج 2، ص 207.
19. عمدة القارى، ج 16، ص 249؛ فتح البارى، ج 7، ص 83؛ ارشاد السارى، ج 6، ص 141؛ وفیات الاعیان، ج 1، ص 77.
20. الفوائد المجموعة، ص 407.
21. لسان المیزان، ج 1، ص 374.
22. المنتظم، ج 3، ص 372.
23. سیراعلام النبلاء، ج 14، ص 132 ـ 129؛ وفیات الاعیان، ج 1، ص 77.
24. سیراعلام النبلاء، ج 3، ص 123.
25. البدایة و النهایة، ج 8، ص 123.