بدعت معاویه و دزدیدن او از نماز/ نبش قبر شهدای احد توسط معاویه و جاری شدن خون تازه از پیکر حضرت حمزه
از جمله بدعتهایی که معاویه در دین رسول خدا (ص) وارد کرد بدعت در نماز است، نماز که وجه مشترک همه فرقههای اسلامی است از دست بدعتهای معاویه جان سالم به در نبرد و دچار این تغیر و تبدل شد که تا به امروز این اختلاف باقی است.
گروه دین و اندیشه «خبرگزاری دانشجو»- حامد صارم؛ اثرگذارترین و خطرناکترین، تهدیدی که متوجه جامعه اسلامی شده و بسیاری از مسلمانان را در کام خود فرو برده، «بدعت» است. بدعت آن میزان خطرناک است که اگر مورد بی توجهی واقع شود و به خطرات آن توجه نشود، میتواند شالوده اسلام را بر هم زند؛ از این رو خطرناکترین دشمنان اسلام بدعت گذاران میباشند.
قرآن کریم همواره این خطر را متذکر شده و به شیوههای عملی بدعتگذاران اشاره کرده است. مثلا مهمترین کار منافقان برای از بین بردن اسلام؛ تاکتیک بدعت است که در قرآن کریم بسیار مورد توجه قرار گرفته است.
بدعت گذاران ظاهری اصلاحگر دارند
نکته بسیار حائز اهمیتی که در قرآن به صراحت به آن اشاره شده ظاهر اصلاحگرایانه بدعتگذار است. فتنهگران با ظاهر اصلاحگر دست به فساد بر روی زمین میزنند و هر گاه مورد خطاب و عتاب قرار گیرند که فساد نکنید؛ با بی شرمی میگویند که ما اصلاحکنندگان هستیم: «و اذا قیل لهم لا تفسدوا فی الارض قالو انما نحن مصلحون» (1)
نکته بسیار حائز اهمیت در این آیه شریفه این است که ایشان هیچگاه به فساد خویش معترف نیستند و اعمال خویش را مصداق اصلاح میدانند. در حقیقت، با این استراتژی یک هدف بسیار مهم را دنبال میکنند. مهمترین کار ایشان مخلوط کردن حق و باطل و تمزیج مصادیق اصلاح افساد است.
چه هنگام میتوان فساد را به عنوان اصلاح معرفی کرد؟
وقتی جامعهای نتواند مصداق اصلاح و فساد را تشخیص دهد آنگاه میتوان فساد را با عنوان اصلاح در بازار عرضه کرد. خریداری که واقعا در پی دست یافتن به صلاح است ناخودآگاه دچار فساد میشود. در این صورت گمراه کردن جامعه و مبارزه با اسلام کاری سخت نخواهد بود؛ چرا که مردم در یافتن مصادیق مصلح و مفسد دچار اشتباه شدهاند و مفسدان میتوانند اعمال خود را به عنوان اصلاح به جامعه معرفی کنند.
توطئه منافقان و دشمنان اسلام
چه زیبا قرآن طرح و توطئه خطرناک منافقین و دشمنان اسلام را برملا کرده که توطئه و نقشه آنان با هدف از بین بردن معیار و ملاک اصلاح و افساد است. توطئهای که در آن نمرود نقش ابراهیم خلیل را بازی میکند، فرعون نقش موسی را ایفا میکند، سامریهای این امت ادعای هارون بودن برای پیامبر عظیمالشان را دارند و در نهایت کسری عرب و آدمکشترین جنایتکار بشریت ملقب به «خال المومنین» یا «کاتب وحی» میشود.
چگونه امتی هدایت میشوند در حالی که این بار سامریهای امت در کسوت هارون ظاهر میشوند ولی هیچ نسبتی با موسی ندارند؟ چگونه میتوان از گوسالهپرستی نجات یافت در حالی که هارون تقلبی مردم را به پرستش گوساله دعوت میکند؟
آری، هشدار قرآن جدی است که فاسدان و فساد کنندگان نه تنها فساد خویش را صلاح میدانند بلکه غیر خویش را مفسد مینامند. از این رو، قرآن خطاب به همه کسانی که میخواهند واقعا به قرآن تمسک جویند و راه هدایت را پیش گیرند و از چشمه زلال وحی سیراب شوند میفرماید: « الا انهم هم المفسدون و لکن لا یشعرون؛ آگاه باشید که ایشان همان مفسدان هستند» (2)
ضرورت شناخت مفسدانی که زیر نقاب اصلاحگر مخفی شدهاند
از این رو؛ پیگیری و شناختن مفسدانی که در تاریخ تعمدا اصلاحگر معرفی شدهاند تکلیفی قرآنی است. به راستی چگونه میتوان به قرآن تمسک کرد در حالی که مصادیق آیات آن در عالم تکوین برای مخاطبانش نامعلوم است؟
وقتی مفسدانی که زیر نقاب اصلاحگر مخفی شدهاند شناخته نشوند نمیتوان به این آیات عمل نمود. لذا بررسی احوالات گذشتگان و معاصران رسول اکرم (ص) امری ضروری است؛ هرچند بعضی ایشان را به وسیله نظریه سخیف «تنزیه صحابی» مصونیت دادهاند تا کسی را جرأت سخن گفتن از ایشان نباشد. اما آزاد اندیشانی که قرآن را سرلوحه و سرمشق تفکر خویش قرار دادهاند بی محابا به بررسی افعال ایشان میپردازند.
از چه طریق فسادهای بزرگ معاویه نادیده گرفته میشود؟
بی شک، معاویه از کسانی است که با جعل فضائل دروغین خواستهاند او را از بزرگان امت اسلامی به شمار آورند و او را از اصلاحگران امت رسول خدا معرفی کنند و فسادهای بزرگ او را نادیده بگیرند یا توجیه نمایند؛ چرا که عدم توجیه اعمال شنیع او باعث میشود گذشتگانی که او را بر مسند قدرت نشاندند مورد سوال قرار گیرند.
برای فرار از این سوال مهم که چه تفکری و چه حزبی باعث روی کار آمدن معاویه شد باید افعال شنیع او مخفی بماند یا توجیه شود؛ چرا که تفکر سقیفهای جدایی خلافت و سیاست از قرآن بود که معاویه را بر مسند قدرت نشانید و جنایات و اعمال شنیع او نتیجه طبیعی سقیفه است.
آنجا که زمام امور دین از دست خلیفه منصوب و منصوص از جانب خدا خارج شود و به غیر شخصی که وصی نبی و موید به روح القدس است سپرده شود نظام دین از هم گسسته خواهد شد و نتیجه آن حکومت معاویه و فرزندان معاویه خواهد بود.
دلایلی که نشان میدهد شناخت معاویه اهمیت دارد
معاویه هرچند از نظر شخصیتی انسانی بیمایه و بینسب است که حتی ارزش نام بردن را هم ندارد اما از دو جهت باید تاریخ او مورد بررسی قرار گیرد:
1. خلافت معاویه از این جهت که عریان شده طرح سقیفه، یعنی خلافت بر اساس غیر قرآن است حائز اهمیت است؛ هرچند تئوری اهالی سقیفه باطل و برخلاف قرآن است اما برای کسی که شبههای در باطل بودن سقیفه دارد بررسی اعمال فرزند برومند سقیفه شکی در باطل بودن سقیفه نمیگذارد.
2. به دلیل نحوه حکومت معاویه و سیاستهایی که اعمال کرد جانشینان او بالاخص یزید یکی پس از دیگری سیاستهای سقیفه را بدون هیچ ملاحظه و ترسی اجرا کردند. لذا، آنچه که معاویه و جانشینان او مرتکب شدند آرزویی دیرینه برای خلفایی بود که از سقیفه برخواسته بودند و این آرزوهای بلند به دست معاویه و جانشینان او عملی شد.
معاویه به علت رابطه تنگاتنگی که با سقیفه دارد باید به صورت بسیار جدیتر مورد نظر قرار گیرد؛ چرا که امروز بسیاری او را اصلاحگر زمان خویش میدانند و او را به بلندی و بزرگی میستایند و سعی در توجیه اعمال زشت او دارند.
چرا معاویه مامور ویژه سقیفه است؟
به همین جهت، معاویه را مامور ویژه سقیفه میخوانیم؛ چرا که افعال و رفتار او بر مبنای تفکر عدم عصمت جانشین پیامبر است و همین نادیده گرفتن شرط عصمت جانشین و خلیفه پیامبر و از طرف دیگر همه صحابی را مجتهد معرفی کردن منجر به حاکم شدن امثال معاویه و یزید میشود. حال در اینجا به صورت مختصر بعضی از بدعتهای مامور سقیفه ذکر میشود.
بدعت معاویه و دزدیدن او از نماز
از جمله بدعتهایی که معاویه در دین رسول خدا (ص) وارد کرد بدعت در نماز است. نماز که وجه مشترک همه فرقههای اسلامی است از دست بدعتهای معاویه جان سالم به در نبرد و دچار این تغیر و تبدل شد که تا به امروز این اختلاف باقی است.
درباره او نوشتهاند: «و أول من أسقط البسملة عن السورة، بعد الفاتحة، هو معاویة بن أبی سفیان، فلما تمت الصلاة، ناداه المسلمون من کل مکان: یا معاویة، أسرقت الصلاة؟ أم نسیت؟؛ اولین کسی که بسم الله را از اول سوره در نماز بعد از فاتحه حذف کرد معاویه بود. هنگامی که نماز جماعت تمام شد مسلمانان از مکانهای مختلف فریاد کشیدند: ای معاویه آیا نماز را دزدیدی یا فراموش کردی؟» (3)
شوکانی از بزرگان اهل عامه نیز این قضیه را این چنین نقل کرده است: «معاویه در مدینه با مردم نماز جماعت خواند در نماز جهریه (نمازی که با صدای بلند میخوانند) بسم الله الرحمن الرحیم را نخواند و در بین اعمال نماز تکبیر نگفت هنگامی که از نماز فارغ شد مهاجرین و انصار او را ندا دادند: «ای معاویه نماز را ناقص گذاشتی کجاست بسم الله؟ کجاست تکبیر؟…» (4)
شوکانی مینویسد: «طبری روایت کرده که اولین کسی که در نماز تکبیر را ترک کرده معاویه است و ابوعبید روایت کرده است که اولین کسی که تکبیر را ترک کرده است زیاد است و این روایات غیر متنافی هستند و تعارضی ندارند؛ چرا که زیاد تکبیر در نماز را ترک کرده است چون معاویه ترک کرده است و معاویه ترک کرده است چون عثمان ترک کرده است…» (5)
بنی امیه ادامه دهنده سقیفه هستند
بدعت گذاری از شاخصههای بسیار مهم بنی امیه و در راس ایشان معاویه است و این نقل از شوکانی به خوبی نشان میدهد که بنی امیه مسیری جدا از گذشتگان خویش نداشتند. معاویه در نماز ترک تکبیر کرد چون عثمان این کار را کرده بود و این نشان میدهد که معاویه همان سیاستهای عثمان را دنبال میکند و عثمان همان کسی است که با شرط حکومت بر سنت دو زمامدار قبلی توانست به خلافت برسد و دو زمامدار قبلی وی زاییده سقیفه بودند؛ از این رو بنی امیه در حقیقت ادامه دهنده بسیار جدی سقیفه هستند.
نبش قبر شهدای احد توسط معاویه و جاری شدن خون تازه از جسد حضرت حمزه
جابر بن عبدالله نقل میکند: «هنگامی که معاویه خواست چشمهای در سرزمین احد جاری سازد برای او نوشتند نمیتوانیم چشمه را جاری کنیم الا بر قبور شهدا. معاویه در جواب نامه دستور نبش قبر شهدای احد را صادر کرد و در این نبش قبر بیل به حمزه بن عبدالمطلب سیدالشهدا برخورد کرد و از بدن مبارک حمزه سیدالشهدا بعد از سالها خون تازه جاری شد» (6)
همچنین وی نقل کرده است که منادی در مدینه ندا داد هر کس کشتهای در احد دارد در نزد شهدای احد حاضر شود مردم به سمت کشتگان خویش سرازیر شدند و کشتگان احد را سالم و تازه یافتند. (7)
به راستی انگیزه معاویه چه بوده و چگونه به خود جرات داده است شهدایی که در رکاب رسول خدا (ص) و برای دفاع از کیان اسلام به خاک و خون غلطیدهاند را نبش قبر کند؟ آیا غیر از این است که او احترامی برای این شهدا قائل نیست؛ زیرا هنوز در افسوس شکست مشرکان در بدر و احد به سر میبرد؟ آیا او نمیخواهد قصاص مشرکینی که توسط سپاه اسلام در بدر و احد به هلاکت رسیدند را از شهدای بدر بگیرد؟
بدعتی از معاویه که هیچ کس نتوانست آن را توجیه کند
این مامور ویژه سقیفه بدعتهای بسیاری را در دین از خود به جای گذاشت که ذکر همه آنها از حوصله این نوشتار مختصر خارج است اما در این جا به یکی از بدعتهای این سقیفهای بزرگ اشاره میشود که هیچ کس را یارای توجیه این بدعت بزرگ نیست.
هر چند معاویه در همه زندگیش به دنبال نفی سنت رسول خدا بود اما در یک اقدام عجیب یک قانون و قاعده بسیار مهم را که پیامبر به آن امر فرموده بود نفی کرد و دقیقا مخالف آن عمل نمود. این حدیث مورد اتفاق عامه و خاصه است که «الولد للفراش و للعاهر الحجر» (8) فرزند تنها از راه ازدواج ثابت میشود و کسی که زناکار است فرزند و نسبی برای او ثابت نیست اما معاویه این میوه و ثمره سقیفه، فرزند را به شکلی بسیار شنیع برای زناکار اثبات کرد و فرزندی را که از راه ازدواج ثابت شده بود را نفی کرد.
استاندار امیرالمومنین که فریب معاویه را خورد
در زمان خلافت امیرالمومنین (ع) به فرمان آن حضرت زیاد بن ابیه حکمران حدود فارس شد؛ زیرا تا آن زمان خلافی از او مشاهده نشده بود. معاویه بسیار تلاش کرد تا او را بفریبد اما وی تا پایان خلافت حضرت امیرالمومنین ثابت قدم ماند و فریب معاویه را نخورد اما پس از شهادت آن حضرت، معاویه تلاش بسیار کرد تا او را بفریبد و برای این کار ادعا کرد که زیاد برادر او و فرزند ابوسفیان است.
زیاد نیز فریب معاویه را خورد و به طمع مال و منال دنیا به حرامزادگی اقرار کرد و پدر خویش را ابوسفیان دانست. پس از قبول حرامزادگی، خواهر معاویه بنا به خواست معاویه نزد وی رفت و کشف حجاب نمود و او را برادر و محرم خویش خواند و به زیاد گفت: تو برادر من هستی چنانکه ابو مریم به من خبر داده است.
سپس جلسهای در مسجد تشکیل دادند و معاویه بالای منبر نشست و زیاد را یک پله پایینتر از خود نشانید سپس ابومریم سلولی که خمار بود را به شهادت طلبید و او برخاست و ادای شهادت کرد و گفت: «گواهى میدهم که ابوسفیان در طائف نزد ما آمد و من خمارى بودم در جاهلیت و گفت زانیه براى من بیار، نزدیک او آمدم و گفتم زانیه جز سمیه جاریه حارث بن کلده نیافتم، گفت او را بیاور با کثیفی و بد بویى که دارد.»
زیاد از این سخن برآشفت و به خماری که شاهد مجلس معاویه بود گفت: « ابو مریم تو را برای شهادت دادن خواستند نه برای شتم کردن و دشنام دادن.» ابو مریم گفت: «….. ولى من شهادت ندادم جز به آنچه که دیدهام.»
سپس ابو مریم ادامه داد: «سوگند به خدا دیدم که ابوسفیان آستین پیراهن سمیه را گرفت و در را بست و من متحیرانه نشسته بودم، هنوز مکثى نکرده بودم که بیرون آمد و پیشانى خود را مسح مىکرد. گفتم: هان اى ابوسفیان چگونه بود؟ گفت: مثل او ندیدم اگر …. و گند دهان نداشت.
انتساب معاویه به ابوسفیان نیز محل تردید است
سخن کوتاه این که معاویه با این شهادت زیاد را برادر خویش خواند. البته، جای داشت که در مجلس معاویه از او بپرسند مگر انتساب خود تو به ابوسفیان قطعی است؟ بر فرض که اثبات کردی پدر زیاد، ابوسفیان است اما اینکه پدر تو ابوسفیان است که قابل اثبات نیست.
یونس بن عبید برخاست و گفت: «ای معاویه! رسول خدا حکم کرد و فرمود: الولد للفراش و للعاهر الحجر. فرزند از راه ازدواج ثابت میشود و برای زناکار سنگسار است و تو بر خلاف رسول خدا حکم کردی که فرزند از زناکار است و براى فراش سنگسار است از روى مخالفت کتاب خدا و دوری از سنت رسول خدا به شهادت ابو مریم بر زناى ابوسفیان .(9)
این کار معاویه در حالی انجام گرفت که مخالف صریح با آیات نورانی قرآن کریم است. هنگامی که خداوند امر میفرماید که حتی شما حق ندارید فرزند خواندههای خویش را با منتسب به غیر پدر خویش بکنید حتی فرزند خوانده را باید با نام واقعی پدر خویش خطاب کرد (10) اما این فرزند سقیفه هم دستور خداوند متعال و هم حکم صریح آیات الهی را در قرآن را زیر پا گذاشت.
پاسخ زهری به این سوال که آیا جایز است امام جماعت حرامزاده باشد؟
شهادت امام! زهری نیز قابل توجه است؛ از زهرى سؤال شد آیا جایز است امام جماعت حرامزاده باشد؟ او پاسخ داد: آرى! اشکال ندارد؛ چون ائمه بزرگ ما حرامزاده بودند. (11).حقیقتا این ننگ و عاری است که به هیچ آبی شسته نمیشود الا اینکه اصل جریان را منکر شویم اما به قدری در کتب مخالفین نقل شده است که چارهای جز قبول این شاهکار از نماینده تامالاختیار سقیفه وجود ندارد و جالب این جاست که هیچ کس این شاهکار مامور سقیفه را انکار نکرده است.
فضل بن روزبهان در رد (نهج الحق) چون سخن به اینجا مىرسد ملتزم مىشود که معاویه خلیفه بر حق نبوده و توجیه افعال او لازم نیست. فضل بن روزبهان برای فرار از این افتضاح، صورت مسئله را پاک میکند و میگوید خلیفه نبوده است.
البته، باید از او پرسید مگر معاویه صحابی نبوده است؟ نظریه تنزیه صحابی را چه میکنید؟ آیا همچنان اعتقاد دارید که همه صحابی عادل هستند؟ سوال بسیار مهمتر این که چه کسانی این مرد خبیث و بی حیا را بر شام مسلط کردند؟ آیا نباید از ایشان پرسید طبق چه ملاک و معیاری چنین شخصی را بر جان و مال و ناموس مسلمانان مسلط کردید؟
کسی که بی محابا شرابخواری و رباخواری میکند، تجارت بت و صنم دارد و در مسجد که محلی مقدس و پاک است این چنین کلمات رکیک بر زبان شهود جاری میسازد و زنا را که خداوند و رسولش حرام ساخته است با افتخار با جزئیات واقعه در مسجد نقل میکند و طبق یک واقعه خلاف شرع حکم به فرزندی زیاد و پدر بودن ابوسفیان میکند.
بنیان خلافت معاویه از سقیفه است
چه کسی میتواند چنین شخصی را حکمران شام کند جز کسی که خودش با او سنخیت تام و تمام دارد و پایهگذار سقیفه بوده است. وی در قضاوتی بسیار جالب حد زنا را بر مغیره جاری نمیکند با اینکه چهار شاهد مرد به عیان زنای مغیره را با ام جمیل دیدند ولی خلیفه دوم به جای جاری ساختن حد بر دوست قدیمیاش بر چهار شاهد حد جاری کرد. از این رو، اگر دست نشانده او این چنین حکم کند نباید تعجب کرد و باید با تاسف این جمله را زمزمه کرد که خانه معاویه از پای بست ویران است؛ چرا که او خانه در سقیفه ساخته است.
بدعتهای معاویه بسیار بیشتر از آن است که در این مختصر به بررسی آن بپردازیم اما تعداد بدعت گذاریهای او چندان مهم نیست چیزی که از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است چرایی ایجاد بدعت توسط او است.
بسیار سادهلوحی و سادهاندیشی است که انگیزه او را فقط و فقط به دست آوردن خلافت یا حفظ خلافت بدانیم؛ چرا که بسیاری از اعمال شنیع او ارتباطی با حفظ یا تحصیل خلافت ندارد. هنگامی که معاویه تلبیه گفتن حجاج را در حج ممنوع کرد یا بسم الله الرحمن الرحیم را از قرآن حذف نمود پایههای حکومت او مستحکم نشد لذا چارهای نداریم که معاویه و افعال او را در راستای سیاستهای گذشتگان او ببینیم و معاویه در حقیقت استمرار دهنده یک طرح و نقشه بیش نیست.
توطئهای که در صحیفه ملعونه آغاز شد در سقیفه مستحکم شد، با شهادت حضرت زهرا (س) و جنین شش ماهه ایشان به راه خویش ادامه داد تا اینکه نوبت به نقش آفرینی معاویه شد و او در قتل و به شهادت رساندن امیرالمومنین (ع) و امام حسن (ع) نقش اساسی را داشت و سرانجام با طرحریزی معاویه و اجرای یزید آخرین یادگار پنج تن آل عبا در کربلا در خون خویش غلطید و اباعبدالله به شهادت رسید.
تمام مصایب اهل بیت و غیبت حضرت حجت (عج) ریشه در سقیفه دارد
تمام این حوادث تلخ از شهادت حضرت صدیقه کبری تا غیبت آخرین یادگار حضرت زهرا (س) را باید در سقیفه جستجو کرد. در واقع، غفلت از سقیفه اشتباهی بزرگ است و با فراموشی و عدم توجه به سقیفه هر تحلیلی از وقایع تاریخی جهان اسلام یا ناقص است یا اشتباه.
به هر حال، این بدعت فرزند سقیفه امری یقینی است که عاشقان معاویه و دوستداران سقیفه باید پاسخگوی آن باشند هرچند که برای این مخالفت آشکار با کتاب خدا و دستور پیامبر هیچ راهی برای توجیه نیست. امام حسین (ع) در نامهای به آن خلیفه سقیفه تبار مینویسد: «مگر تو آن نیستى که زیاد را همو که بر فراش بردگان عبد ثقیف بدنیا آمد برادر خود خواندى؟ با اینکه خود رسول خدا (ص) فرموده بود فرزند متعلّق به صاحب فراش است و زانى را نصیبى جز سنگ نیست. تو با این کار سنّت رسول خدا را از روى عمد ترک گفته و بدون هدایت الهى از هواى نفس خود پیروى کردى، سپس او را بر عراقین (کوفه و بصره) حاکم کردى تا دست و پاى اهل اسلام را قطع و چشمانشان را از کاسه درآورده و بر نخلهاى خرما دار بزند، مانند آن است که تو از اهل این امّت نیستى و ایشان نیز از تو نیستند(12). کلام آخر را حضرت اباعبدالله الحسین (ع) درباره معاویه فرمودند: «معاویه از این امت نیست و این امت از معاویه نیستند.»
پینوشتها:
1. سوره مبارکه بقره، آیه 11.
2. سوره مبارکه بقره، آیه 12.
3. الرسالة السعدیة، العلامة الحلی، پاورقى ص 103 – 104.
4. نیل الاوطار، الشوکانی، ج 2، ص 217 و اخرجه الحاکم فی المستدرک و قال صحیح علی شرط الشیخین.
5. نیل الاوطار، الشوکانی، ج 2، ص 266.
6. الطبقات الکبری، محمدبن سعد، ج 3، ص 11.
7. الطبقات الکبری، محمدبن سعد، ج 3، ص 524.
8. صحیح البخاری، البخاری، ج 3، ص 39.
9. کامل ابن اثیر 3 / 442 ط بیروت و شفاء الصدور فی شرح زیارة العاشور ( فارسی )، الحاج میرزا أبی الفضل الطهرانی، ج 1، ص 312 – 316.
10. احزاب آیات 5 و 6.
11. المحلى، ج 4، ص 213، دارالافاق الجدیده، بیروت.
12. الإحتجاج، ترجمه جعفرى ج2، «احتجاج امام حسین (ع) در توبیخ معاویه بر کشتارى که از شیعیان امیرالمؤمنین (ع) نمود و اظهار رحمت بر آن مقتولین»، ص 86.