منبر غاصب، فریاد حق: اعتراض امام حسن علیهالسلام که پایههای خلافت ابوبکر را لرزاند
النباالعظیم :محفلی برای پژوهش های شیعه
نویسنده :حامد صارم
اعتراض امام حسن و امام حسین علیهماالسلام به خلافت ابوبکر نه تنها نشانهای از حقخواهی اهلبیت است، بلکه در تاریخ اسلام بهعنوان گواهی زنده بر غصب خلافت و مخالفت با زمامداری غاصبانه ثبت شده است. این مقاله به بررسی دقیق و مستند این اعتراضات پرداخته و با نقد استدلالهای دفاعی مخالفان، از جمله عبدالعزیز دهلوی، نشان میدهد که نه تنها اعتراض حسنین علیهماالسلام از حیث تاریخی معتبر است، بلکه بر حقانیت اهلبیت و نادرستی خلافت ابوبکر تاکید میکند.
چکیده
مقاله حاضر به بررسی مشروعیت خلافت نخستین و نقد تحریفات تاریخی در کلام شیعه امامیه پرداخته و بهویژه به اعتراضات امام حسن و امام حسین علیهماالسلام نسبت به تصرف ابوبکر بر منبر پیامبر صلیاللهعلیهوآله توجه ویژهای دارد. در این راستا، تلاشهای عبدالعزیز دهلوی در کتاب “تحفة اثناعشریه” برای تضعیف این اعتراضات از طریق طرح سه اشکال، مورد نقد قرار گرفته است. مقاله نشان میدهد که اعتراضات حسنین علیهماالسلام به خلافت غاصبانه ابوبکر نه تنها از نظر عقلانی و شرعی معتبر بوده، بلکه بهعنوان سندی زنده بر رسوایی خلافت غاصبانه محسوب میشود. همچنین، در ادامه، ادعای دهلوی مبنی بر تعارض رفتار حسنین علیهماالسلام با سیرهی امیرالمؤمنین علیهالسلام بهطور دقیق و مستند رد شده است. این مقاله با استفاده از تحلیلهای مستند روایات صحیح بخاری و صحیح مسلم و تطبیق دقیق رخدادهای تاریخی، روشن میسازد که اعتراض امام حسن و امام حسین علیهماالسلام بر منبر پیامبر، نه تنها مشروعیت خلافت ابوبکر را زیر سؤال برده، بلکه بر حقانیت امامت اهلبیت علیهمالسلام تأکید دارد.
واژگان کلیدی: خلافت نخستین، اعتراض حسنین علیهماالسلام، غصب خلافت، عبدالعزیز دهلوی، تحفة اثناعشریه، مشروعیت خلافت ابوبکر، اهلبیت علیهمالسلام، تحلیل روایات، صحیح بخاری، صحیح مسلم.
مقدمه
بررسی مشروعیت خلافت نخستین و نقد تحریفات تاریخی، همواره یکی از مباحث بنیادین در کلام شیعهی امامیه بوده است. در این میان، کتاب تشیید المطاعن اثر مرحوم سید محمدقلی نیشابوری، نمونهای شاخص از نقد مستند و روشمند است که با التزام جدی به قاعدهی الزام، شبهات و تحریفات مخالفان را به محک نقد عقلانی و مستند میکشاند. ویژگی ممتاز این اثر، آن است که مؤلف تنها با ادلهی پذیرفته شده نزد خصم، به مناظره پرداخته و از ورود به استدلالهای یکجانبه یا غیر مستند پرهیز کرده است.
در مقالهی گذشته، به تفصیل دربارهی ادعای انتصاب ابوبکر به امامت نماز توسط پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله بحث شد و با تحلیل دقیق تناقضات تاریخی و اضطراب روایی، جعلی بودن این ادعا آشکار گردید. مقالهی پیش رو، در امتداد همان مسیر تحلیلی، به بررسی علمی و مستند اعتراض حسنین علیهماالسلام نسبت به تصرف ابوبکر در منبر پیامبر صلیاللهعلیهوآله میپردازد؛ اعتراضی که به وضوح مشروعیت خلافت ابوبکر را زیر سؤال برده و رسوایی غصب مقام رسالت را فریاد میزند.
عبدالعزیز دهلوی در کتاب تحفة اثناعشریه، با طرح سه اشکال (صغر سن حسنین علیهماالسلام، ترک تقیه، و مخالفت با عمل پیامبر)، درصدد تضعیف این طعن برآمده است. مرحوم سید محمدقلی در تشیید المطاعن، با نقدی مستند و روشمند، نشان میدهد که این اشکالات نه تنها بیپایه و مردودند، بلکه خود مؤید حقانیت اعتراض حسنین علیهماالسلام میباشند.
این مقاله علاوه بر نقد این سه اشکال، به بررسی ادعای بعدی دهلوی مبنی بر تعارض رفتار حسنین علیهماالسلام با سیرهی امیرالمؤمنین علیهالسلام میپردازد و اثبات میکند که نه تنها تعارضی وجود نداشته، بلکه اعتراض حسنین، در امتداد مقاومت امیرالمؤمنین علیهالسلام در برابر خلافت غاصبانهی ابوبکر بوده است.
این نوشتار درصدد آن است که با تحلیل مستند روایات صحیح بخاری و صحیح مسلم و تطبیق دقیق رخدادهای تاریخی، روشن سازد که فریاد حسنین علیهماالسلام بر منبر پیامبر، سندی زنده بر رسوایی خلافت غاصبانه و گواهی جاودانه بر حقانیت امامت اهلبیت علیهمالسلام است.
بررسی نخستین طعن: اعتراض حسنین علیهماالسلام به ابوبکر بر منبر غصبشده
اصل ماجرا: فریاد بر منبر غصبشده
نخستین طعنی که نسبت به ابوبکر وارد شد و عبدالعزیز دهلوی در مقام دفاع از آن برآمد، واقعهای آشکار از اعتراض حسنین علیهماالسلام به غصب خلافت بود.
بر اساس نقل معتبر، امام حسن و امام حسین علیهماالسلام وارد مسجد شدند و مشاهده کردند که ابوبکر بر فراز منبر پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله نشسته است.
آنگاه صریحاً خطاب به او فرمودند:
«انزل عن منبر جدنا.»
(از منبر جدّ ما فرود آی.)
این جملهی قاطع و بیپرده، به روشنی بر غاصب بودن ابوبکر دلالت داشت و عدم شایستگی او را برای تصرف در جایگاه پیامبر رحمت صلیاللهعلیهوآله به نمایش گذاشت.
اعتراضی که نه تنها یک انتقاد معمولی نبود، بلکه فریادی بود از دل حق برای افشای انحرافی بزرگ در مسیر هدایت.
تلاش دهلوی برای بیاعتبارسازی این طعن
عبدالعزیز دهلوی، در تلاش برای دفاع از خلافت ابوبکر، کوشید با طرح اشکالاتی گوناگون این طعن را سست جلوه دهد.
او در این مسیر، از توهین به مقام شامخ دو سبط پیامبر صلیاللهعلیهوآله نیز ابایی نکرد و در اقدامی جسورانه، کلام مبارک آنان را به سخنان کودکانه تشبیه کرد.
این اهانت آشکار، واکنش تند مرحوم سید محمد قلی نیشابوری را برانگیخت.
وی این رفتار دهلوی را جلوهای از ناصبیگری و عداوت ریشهدار با اهلبیت علیهمالسلام دانست و به شدت به آن اعتراض کرد.
در حالی که دهلوی در پی آن بود که با ایراد اشکالات بیاساس، این طعن را تضعیف کند و چهرهی زمامداری غاصبانهی ابوبکر را بپوشاند، مرحوم سید محمد قلی با دلایل محکم و بیانی روشن، به استحکام این طعن پرداخت و به تفصیل اثبات کرد که:
- کلام حسنین علیهماالسلام کاملاً معتبر است؛
- اعتراض آنان برحق و برخاسته از کمال عقل و علم ایشان بوده است ؛
- و این اعتراض، رسوایی غاصب خلافت را بیش از پیش نمایان ساخت.
در نتیجه، تلاش دهلوی برای تطهیر ابوبکر نه تنها به نتیجه نرسید، بلکه واقعیت انکارناپذیر غصب خلافت را آشکارتر کرد و چهرهی حقیقی رهزنان راه هدایت را بر همگان نمایان ساخت.
اشکال جدید دهلوی: ادعای مخالفت اعتراض حسنین علیهماالسلام با رفتار امیرالمؤمنین علیهالسلام
طرح ادعای بیسند دهلوی
عبدالعزیز دهلوی در ادامهی تلاشهای خود برای دفاع از خلافت ابوبکر، ادعای جدیدی مطرح کرد؛
ادعایی که همچون ادعاهای پیشین او، فاقد هرگونه پشتوانهی سندی بود.
دهلوی بدون رعایت قاعدهی الزام، نه تنها از کتب شیعه دلیلی نیاورد، بلکه حتی از منابع اهل سنت نیز هیچ گونه استناد معتبری ارائه نکرد.
روش دهلوی در اینجا به سان کودک بیاطلاعی بود که بدون مطالعهی منابع و تحلیل تاریخی، تصورات ذهنی خود را به جای حقیقت مسلم مینشاند.
وی بر پایهی این توهم ادعا کرد:
«نیز مخالفت امیرالمؤمنین علیهالسلام که آن جناب در عقب او [ابوبکر] نماز جمعه گذارده و خطبهی جمعه او را مسلم داشته، لازم میآید.»
خلاصهی ادعای دهلوی چنین بود که:
- امیرالمؤمنین علیهالسلام نماز جمعهای را به امامت ابوبکر خوانده و خطبهی او را تصدیق کرده است؛
- بنابراین، اگر حسنین علیهماالسلام به ابوبکر اعتراض کرده باشند، این اعتراض در تعارض با رفتار امام علی علیهالسلام قرار خواهد گرفت.
پاسخ علمی و دقیق مرحوم سید محمد قلی نیشابوری
دعوت به دقت در واقعهی تاریخی
مرحوم سید محمد قلی در برابر این ادعای سست، با دعوت مخاطبین به دقت و تفکر در جریان تاریخی، بیاساسی سخن دهلوی را آشکار ساخت.
وی تذکر داد که با اندک تأملی روشن میشود:
- اعتراض حسنین علیهماالسلام در زمانی صورت گرفت که خلافت ابوبکر هنوز استقرار نیافته بود؛
- زمامداری ابوبکر در آن مقطع، هنوز در آغازین روزهای خود به سر میبرد؛
- نه نماز جمعهای به امامت ابوبکر اقامه شده بود و نه خطبهای از سوی او ایراد شده بود که امام علی علیهالسلام یا دیگران در آن حاضر شوند یا آن را تصدیق کنند.
استناد به کلام محقق خواجه طوسی
مرحوم نیشابوری برای تأیید سخن خود به کلام محقق خواجه رحمهالله استناد کرد.
محقق خواجه صراحتاً میفرماید:
«کلام حق انتظام هر دو امام عالی مقام، یعنی حضرت حسنین علیهماالسلام، در حق ابوبکر در اول خلافت و پس از وقوع بیعت صادر گردیده است.»
بر این اساس، طعن حسنین علیهماالسلام، مربوط به آغاز خلافت ابوبکر و پیش از تحکیم کامل خلافت او بوده است، زمانی که هنوز ابوبکر نتوانسته بود موقعیت خود را تثبیت کند.
تثبیت اعتبار طعن توسط سید محمد قلی
در برابر تلاش دهلوی برای سست کردن این طعن و کاستن از شدت رسوایی زمامداری غاصبانه ابوبکر، مرحوم سید محمد قلی نیشابوری در مقام استحکام این طعن برآمد.
وی با استدلالهای مستحکم و تحلیلی دقیق، اثبات کرد که کلام حسنین علیهماالسلام نه تنها سخنی معتبر، بلکه نشانهای روشن از حقانیت اعتراض آنان و مشروعیت دعوی اهلبیت علیهمالسلام بود.
با تثبیت این طعن، چهره زمامدار غاصب بیش از پیش رسوا گردید و راه بر توجیهگریهای رهزنان مسیر هدایت مسدود شد.
بررسی علمی و نقد ادعای دهلوی دربارهی اعتراض حسنین علیهماالسلام به ابوبکر
. طرح ادعای بیاساس دهلوی
عبدالعزیز دهلوی در دفاع از خلافت ابوبکر، مدعی شد که امیرالمؤمنین علیهالسلام در نماز جمعهی ابوبکر حاضر شده، خطبهی او را پذیرفته و با این عمل، مشروعیت خلافت ابوبکر را به رسمیت شناخته است.
این ادعا بدون ارائهی هیچ سندی از منابع شیعه یا حتی منابع اهلسنت مطرح شده است؛ ادعایی که از منظر روشی، نه تنها فاقد اعتبار علمی، بلکه نشانگر ضعف فاحش استدلالی دهلوی است.
. پاسخ مستدل و سبکشناسی روش علمی مرحوم سید محمد قلی نیشابوری
در مقابل این ادعای سست، مرحوم سید محمد قلی نیشابوری با پایبندی به اصول استدلال علمی، به مقابله پرداخت.
وی برخلاف دهلوی که سخنانی بدون سند بیان کرده بود، برای اثبات مدعای خود از معتبرترین منابع اهلسنت، یعنی صحیح بخاری و صحیح مسلم، بهره جست.
این رویکرد سید محمد قلی، بیانگر دو ویژگی برجسته در نقد اوست:
- التزام به قاعدهی الزام: الزام طرف مقابل با پذیرش منابع مورد قبول خود او.
- استفاده از منابع خصم: بهرهگیری از شواهدی که حتی مخالفان نیز چارهای جز پذیرش آن ندارند.
تحلیل مستند روایی بر اساس صحیح بخاری و صحیح مسلم
متن روایت صحیح بخاری و صحیح مسلم
نقل حدیث به شرح زیر است:
«فوجدت فاطمه [علیهاالسلام] علی أبی بکر فی ذلک، فهجرته، فلم تكلّمه حتی ماتت، وعاشت بعد النبیّ صلیاللهعلیهوآلهوسلم ستة أشهر. فلما توفیت دفنها زوجها علی [علیهالسلام] لیلا، ولم یؤذن بها أبا بكر، وصلى علیها، وكان لعلی [علیهالسلام] من الناس وجه حیاة فاطمة [علیهاالسلام]، فلما توفیت استنكر علی [علیهالسلام] وجوه الناس، فالتمس مصالحه أبی بكر ومبایعته، ولم یكن یبایع تلك الأشهر.»
(صحیح بخاری، کتاب المغازی، باب غزوة خیبر، ح ۴۲۴۰؛ صحیح مسلم، کتاب الجهاد والسیر، باب حکم الفئ، ح ۱۷۵۹)
تحلیل محتوای روایت
بر اساس این روایت معتبر:
- حضرت فاطمه سلاماللهعلیها از ابوبکر ناراحت شد؛
- او را ترک گفت و تا لحظهی شهادتش با او سخن نگفت؛
- حضرت زهرا سلاماللهعلیها شش ماه پس از رحلت پیامبر صلیاللهعلیهوآله زنده بود؛
- در طول این مدت، امیرالمؤمنین علیهالسلام و بنیهاشم با ابوبکر بیعت نکردند؛
- در زمان حیات حضرت زهرا سلاماللهعلیها، امیرالمؤمنین علیهالسلام از احترام و وجههی اجتماعی در میان مردم برخوردار بود؛
- اما پس از شهادت ایشان، مردم از علی علیهالسلام رویگردان شدند؛
- حضرت علی علیهالسلام، حضرت زهرا سلاماللهعلیها را شبانه دفن کرد و ابوبکر را از حضور در تشییع محروم ساخت؛
- تنها پس از این حوادث و تغییر فضای اجتماعی، امام علی علیهالسلام به جهت مصلحت امت اقدام به مصالحه کرد، نه بر پایهی پذیرش مشروعیت خلافت ابوبکر.
خلاصه عبارتهای کلیدی روایت
- «وَ وَجَدَتْ فَاطِمَةُ عَلَیْهَا السَّلَامُ عَلَى أَبِی بَکْرٍ» → ناراحتی و قهر حضرت زهرا سلاماللهعلیها از ابوبکر.
- «فَهَجَرَتْهُ فَلَمْ تُکَلِّمْهُ حَتَّى مَاتَتْ» → قهر تا زمان شهادت.
- «وَلَمْ یُؤْذِنْ بِهَا أَبَا بَکْرٍ» → ممانعت از حضور ابوبکر در مراسم تدفین.
- «فَلَمَّا تُوُفِّیتْ اسْتَنْکَرَ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلَامُ وُجُوهَ النَّاسِ» → تغییر رفتار مردم با امام علی علیهالسلام.
- «ذَهَبَ لِلْمُصَالَحَةِ وَالْبَیْعَةِ» → مصالحه پس از شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها.
. تحلیل نهایی
با استناد به روایتهای صحیح و تحلیل دقیق آنها:
- ادعای دهلوی مبنی بر همراهی امام علی علیهالسلام با ابوبکر از اساس بیپایه است.
- در شش ماه نخست پس از رحلت پیامبر صلیاللهعلیهوآله، نه نماز جمعهای به امامت ابوبکر اقامه شد و نه خطبهای از او توسط امام علی علیهالسلام پذیرفته گردید.
- مخالفت حسنین علیهماالسلام با نشستن ابوبکر بر منبر رسول خدا صلیاللهعلیهوآله، کاملاً در امتداد موضع اصولی امیرالمؤمنین علیهالسلام بود و با آن کوچکترین تعارضی نداشت.
نتیجهگیری نهایی
✅ بر اساس منابع قطعی اهلسنت، امیرالمؤمنین علیهالسلام و بنیهاشم تا شش ماه پس از وفات پیامبر صلیاللهعلیهوآله، هرگز خلافت ابوبکر را به رسمیت نشناختند.
✅ اعتراض امام حسن و امام حسین علیهماالسلام به نشستن ابوبکر بر منبر پیامبر صلیاللهعلیهوآله، دقیقاً در امتداد مخالفت امیرالمؤمنین علیهالسلام با زمامداری غاصبانهی او بود.
✅ اشکال دهلوی در نسبت دادن مخالفت حسنین علیهماالسلام به تعارض با رفتار امام علی علیهالسلام، به طور کامل مردود و بیاعتبار است.
✅ رفتار حسنین علیهماالسلام سندی زنده بر بطلان خلافت ابوبکر و گواهی بر حقانیت اهلبیت علیهمالسلام در تاریخ صدر اسلام است.
نقد تحلیلی روایت صحیح بخاری درباره بیعت امیرالمؤمنین علیهالسلام: الزام خصم و رسوایی جعل تاریخی
در تحلیل انتقادی روایت صحیح بخاری درباره بیعت امیرالمؤمنین علیهالسلام با ابوبکر، توجه به چند نکتهی اساسی ضرورت دارد؛ نکاتی که پرده از ضعف روششناختی، جعل روایت و تحریف حقیقت تاریخی برمیدارد.
۱. استناد بر اساس قاعده الزام، نه پذیرش اعتبار
نخست باید تصریح کرد که استناد مرحوم سید محمد قلی نیشابوری به روایت صحیح بخاری و صحیح مسلم، بر مبنای قاعدهی الزام صورت گرفته است؛
یعنی تنها به منظور ملزم کردن خصم به آنچه خود بدان ملتزم است به این منابع ارجاع داده شده است؛
نه به این معنا که این کتب نزد شیعه از اعتبار ذاتی برخوردار باشند.
اصل قاعدهی الزام بر اساس روایات اهل البیت چنین اقتضا میکند:
«الزموهم بما الزموا به انفسهم»
(آنان را به آنچه خود به آن ملتزم شدهاند، ملزم کنید.)
عَنْ أَبِي الْحَسَنِ ع أَنَّهُ قَالَ: «أَلْزِمُوهُمْ بِمَا أَلْزَمُوا أَنْفُسَهُمْ.»
(تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان) / ج9 / 322 / 29 – باب ميراث الإخوة و الأخوات ….. ص : 319)
بر این مبنا، حتی اگر بخاری و مسلم در نزد ما حجت نیستند، در الزام خصم به ادعای خویش، بهترین مستمسک خواهند بود.
۲. اختلاف نظر درباره مدت حیات حضرت زهرا سلاماللهعلیها
در این نقل بخاری، مدت شش ماه برای حیات حضرت فاطمه سلاماللهعلیها پس از وفات پیامبر صلیاللهعلیهوآله ذکر شده است.
این در حالی است که این مدت، در میان شیعیان مورد اختلاف است و برخی از منابع معتبر شیعه، زمان شهادت حضرت را کمتر از شش ماه گزارش کردهاند.
پس این مقدار زمانی، هرچند در الزام خصم پذیرفته میشود، اما در منابع شیعی مورد تأیید مطلق نیست و به عنوان مبنای داخلی شیعه تلقی نمیگردد.
۳. تحریف زیرکانه: القای وقوع بیعت
سومین نکتهی اساسی این است که بخاری، با بیانی حسابشده، چنین القا میکند که امیرالمؤمنین علیهالسلام پس از شش ماه با ابوبکر بیعت کرده است.
در حالی که:
- اولاً، در منابع معتبر شیعی بیعتی برای امیرالمؤمنین علیهالسلام با ابوبکر اصلاً ذکر نشده و بلکه صراحتاً بر امتناع آن حضرت از بیعت تأکید شده است.
- ثانیاً، حتی در همین نقل بخاری نیز تصریحی بر وقوع بیعت نیامده است؛ بلکه تنها سخن از «مصالحت» و رفتن به سوی بیعت به میان آمده، نه تحقق قطعی بیعت.
در واقع، بخاری در اینجا کوشیده است با ابهامآفرینی هدفمند، تصویری تحریفشده و غیرواقعی ارائه دهد.
۴. وارونهسازی حقیقت: جعل فشار اجتماعی و تحریف موضع امام علی علیهالسلام
در بخشهای دیگری از نقل بخاری، کوشیده شده است چنین وانمود شود که:
- پس از وفات حضرت زهرا سلاماللهعلیها،
- امیرالمؤمنین علیهالسلام به سبب انزوای اجتماعی و فشار مردمی،
- مجبور به ترک موضع مقاومت و مراجعه به ابوبکر برای بیعت شده است.
این تصویر، دروغی آشکار و تحریفی زشت از تاریخ صدر اسلام است.
واقعیت آن است که:
- فشارهای اجتماعی و تحریمهای قبیلهای علیه امیرالمؤمنین علیهالسلام حقیقت داشت،
- اما حضرت هرگز در مسیر احقاق حق امامت خویش عقبنشینی نکرد،
- و هر آنچه صورت گرفت، در چارچوب مصالح عالیتر امت اسلامی و در عین حفظ موضع حقانیت امامت بود؛
- نه از سر ضعف یا پذیرش مشروعیت ابوبکر.
پس روایت بخاری، نه تنها تحریفی کودکانه، بلکه پردهای آشکار از فرهنگ جعل و وارونهسازی تاریخ توسط مخالفین امامت اهلبیت علیهمالسلام است.
نتیجهگیری
✅ استناد به بخاری صرفاً از باب الزام خصم است، نه پذیرش اعتبار آن.
✅ ذکر شش ماه حیات حضرت زهرا (س) با روایات شیعی اختلاف دارد و حجیت داخلی برای شیعه ندارد.
✅ روایت بخاری درباره بیعت امیرالمؤمنین (ع) فاقد تصریح به تحقق بیعت است و تنها القای شبههآمیز دارد.
✅ تحریف حقیقت در قالب جعل فشار اجتماعی بر امام علی (ع)، رسواکنندهی چهرهی راویان خلافت غاصبانه است.
✅ تحلیل دقیق این بخش، ضعف فاحش دستگاه روایی مخالفین و عظمت مقاومت امام علی علیهالسلام را برملا میکند.
نقد علمی ادعای دهلوی دربارهی اعتبار اعتراض حسنین علیهماالسلام در سن طفولیت
مقدمهی ورود به بحث: تذکر لازم
پیش از ورود به نقد تفصیلی، باید به یک نکتهی اساسی توجه داد:
مرحوم سید محمد قلی نیشابوری در بخشهای پیشین تشیید المطاعن بهطور مستقل و مستند اثبات کرده است که فرزندان اهلبیت علیهمالسلام از همان سنین کودکی، واجد مقام عقل کامل و علم لدنی هستند.
وی با استناد به منابع مخالفین، این حقیقت را تثبیت نموده و روشن ساخته بود که مقام علمی و عقلانی اهلبیت علیهمالسلام، ارتباطی به سن ظاهری ندارد.
اکنون که عبدالعزیز دهلوی در این قسمت دوباره متعرض این مسأله شده و اعتراض حسنین علیهماالسلام را رفتار کودکانه تلقی کرده است، مرحوم سید محمد قلی بار دیگر بهناچار به نقد و رد این ادعا پرداخته است.
ادعای سست دهلوی: توجیه اعتراض حسنین (ع) به رفتار اطفال
دهلوی در ادامهی دفاعیات خود در تحفة اثناعشریه، مدعی شد:
«و بر تقدیر ثانی هیچ نقصانی پیدا نمیکند و موجب طعن و تشنیع نمیگردد.»
سپس در تبیین مدعای خود چنین نوشت:
«قاعدهی اطفال است که چون کسی را در مقام بزرگ خود یا محبوب خود نشسته ببینند، یا جامهی او را پوشیده یا دیگر امتعهی او را به استعمال آورده باشد، اگرچه به مرضی و اذن او باشد، مزاحمت کنند و گویند که از این مقام برخیز یا جامه را بازگردان.»
🔵 به عبارت دیگر، دهلوی مدعی است که اعتراض حسنین علیهماالسلام برخاسته از احساسات طبیعی کودکی بوده و فاقد اعتبار عقلانی و شرعی است.
پاسخ دقیق و مستند مرحوم سید محمد قلی: تمایز ماهوی اهلبیت از دیگران
مرحوم سید محمد قلی این ادعای سست را در چند محور اساسی نقد میکند:
۱. عدم جواز قیاس اهلبیت با سایر مردم
نخستین اشکال او این است که قیاس اهلبیت علیهمالسلام با سایر اطفال مردم، قیاسی باطل و ناشی از جهل است.
او مینویسد:
«اطفال اهل بیت رسالت علیهمالسلام را با اطفال سایر ناس قیاس کردن، دلیل جهل و وسواس این نسناس حقناشناس است.»
سپس برای اثبات این مطلب، به حدیث مشهور امیرالمؤمنین علیهالسلام استناد میکند که فرمود:
«نحن أهل البیت لا نقاس بالناس.»
(ما اهلبیت رسالت، با مردم قیاس نمیشویم.)
منابع حدیث:
این حدیث در منابع معتبر ذیل آمده است:
- الخصائص ابن بطریق، ص۲۲۵؛
- شواهد التنزیل، ج۲، ص۱۵۳ و ص۳۸۴؛
- مناقب ابن شهرآشوب، ج۲، ص۱۰۷؛
- بحار الأنوار، ج۲۵، ص۲۹۷ و ج۴، ص۲۶۶؛
- غایة المرام، ج۳، ص۲۷؛
- و سایر مصادر معتبر.
۲. تفسیر بخش دوم حدیث: دشمنی با اهلبیت و رسوایی دشمنان
در ادامهی حدیث آمده است:
«ما آذانا بیت إلا خرب، وما نبح علینا کلب إلا جرب.»
که به شرح مرحوم سید محمد قلی چنین معنا میشود:
- هر خانوادهای که به اهلبیت علیهمالسلام آزار رساند، دچار خرابی و نابودی شد؛
- هر دشمنی که صدای عداوت خود را علیه آنان بلند کرد، به ضعف، بدبختی و فضاحت گرفتار آمد.
✅ نتیجه تحلیلی:
- دشمنی یا تحقیر نسبت به اهلبیت نه آنان را متضرر میکند و نه از مقام ایشان میکاهد؛
- بلکه تنها به رسوایی و سقوط دشمنانشان منجر میشود.
🔵 نتیجه علمی:
- حتی در سنین کودکی، امام حسن و امام حسین علیهماالسلام از عقل کامل و علم الهی برخوردار بودهاند؛
- بنابراین، کلام آنان در هر سن و شرایطی حجت و معتبر است؛
- تشبیه اعتراض حسنین علیهماالسلام به حرکات نابخردانهی کودکان، کمال جهل و نصب (عداوت با اهلبیت) است.
نتیجهگیری علمی
✅ ۱. ادعای دهلوی مبنی بر عدم اعتبار کلام حسنین علیهماالسلام ناشی از جهل فاحش نسبت به مقام اهلبیت علیهمالسلام است؛
✅ ۳. احتجاج و اعتراض حسنین علیهماالسلام بر غاصب بودن ابوبکر، اعتراض حقیقی، عاقلانه و کاملاً معتبر بوده است؛
✅ ۴. قیاس اهلبیت علیهمالسلام با مردم عادی، قیاسی فاسد و عقلاً و نقلاً مردود است؛
✅ ۵. و همانگونه که حدیث شریف تصریح میکند، هر دشمنی علیه اهلبیت علیهمالسلام، نهایتاً خود رسوا و ساقط خواهد شد.
استناد به منابع اهلسنت در اثبات کمال علمی اهلبیت علیهمالسلام در طفولیت
استناد به کلام ابن صباغ مالکی و علمای اهل سنت دربارهی علم اهلبیت
مرحوم سید محمد قلی نیشابوری، برای نقد ادعای دهلوی که اعتراض حسنین علیهماالسلام را به مقتضای طفولیت بیاعتبار شمرده بود، به اقوال معتبر علمای اهل سنت استناد کرد.
یکی از این منابع، کتاب «الفصول المهمه فی معرفه الأئمه» اثر علی بن محمد معروف به ابن صباغ مالکی است.
ابن صباغ، از علمای اهل سنت در قرن هشتم هجری، به نقل از علمای پیشین مینویسد:
«قال بعض أهل العلم: علوم أهل البیت علیهمالسلام لا تتوقف علی التکرار والدرس، ولا یزید یومهم فیها علی ما کان فی الأمس؛ لأنهم المخاطبون فی أسرار الغیب، المحدّثون فی النفس، فسماء معارفهم وعلومهم بعیده عن الإدراک واللمس…»
(الفصول المهمه، مقدمه، ص ۱۴–۲۵؛ همچنین رجوع شود به کشف الظنون، ج ۲، ص ۱۲۷۱.)
بر اساس این بیان:
- علوم اهلبیت علیهمالسلام، علوم لدنی و الهامی است؛
- نیاز به تحصیل، تکرار یا آموزش تدریجی ندارد؛
- علوم آنان در زمان ولادت و زمان شیخوخت، یکسان است؛
- و در عقل، معرفت و بصیرت، در مرتبهای فراتر از فهم معمول بشری قرار دارند.
در این توصیف، اهل بیت علیهمالسلام کسانی معرفی شدهاند که:
- عالم به غیب در عالم شهودند؛
- در خلوات عبادت به حقایق معارف دست یافتهاند؛
- و در هر زمان برترین جلوهی علم، شرف و کرامت انسانیاند.
ابن صباغ میافزاید:
«فما تزید معارفهم فی زمان الشیخوخة علی معارفهم فی زمان الولادة.»
(معارف آنان در زمان پیری افزونتر از معارفشان در زمان ولادت نیست.)
نقد علمی دهلوی بر اساس این اصول
مرحوم سید محمد قلی با استناد به این اعتراف روشن اهل سنت نتیجه میگیرد:
«هرگاه به اعتراف اهل سنت، علوم اهلبیت علیهمالسلام بر کسب و تعلم موقوف نباشد، بلکه علوم ایشان لدنی و الهامی باشد و در طفولیت همانند زمان شیخوخت جامع کمالات باشند که عقل از ادراک آن قاصر است، قیاس حال حسنین علیهماالسلام با حال دیگر اطفال، نهایت سفاهت، بلکه کمال نصب و عداوت است.»
بدین ترتیب، روشن میشود که نسبت دادن اعتراض حسنین علیهماالسلام به حالات طفولانه، هم از حیث علمی باطل است و هم نشانهای از بغض و عداوت آشکار نسبت به اهل بیت علیهمالسلام میباشد.
استناد به کلام فخر رازی دربارهی اعتراض امام حسن علیهالسلام
نقل کلام فخر رازی
مرحوم سید محمد قلی در تکمیل نقد خود، به کلامی از فخر رازی در کتاب «نهایة العقول» استناد میکند.
فخر رازی که در مقام ابطال نص بر امامت امیرالمؤمنین علیهالسلام سخن میگوید، مینویسد:
«وکیف نقل عن الحسن علیهالسلام أنه قال لأبی بکر: انزل عن منبر أبی؟ و نقل خصومة فاطمة علیهاالسلام فی فدک؟ و ما کان من تأخر علی علیهالسلام والزبیر وخالد بن سعید عن البیعة مدة؟…»
(نهایة العقول، فخر رازی)
خلاصهی سخن فخر رازی این است که:
از امام حسن علیهالسلام نقل شده که به ابوبکر اعتراض کرده و گفته است: «از منبر پدرم فرود آی.»
همچنین از حضرت زهرا سلاماللهعلیها نقل شده که دربارهی فدک با ابوبکر مجادله کرد.
و تأخیر علی علیهالسلام و زبیر و دیگران در بیعت با ابوبکر نیز نقل شده است.
تحلیل کلام فخر رازی
مرحوم سید محمد قلی به درستی متذکر میشود:
- سیاق کلام فخر رازی به روشنی دلالت دارد که کلام امام حسن علیهالسلام، از قبیل اعتراض، رد و انکار نسبت به ابوبکر بوده است؛
- و نه از جنس حرکات بیمعنای کودکان؛
- فخر رازی، هرچند در نتیجهگیری نهایی خود منحرف است، اما به صورت ضمنی اعتراف میکند که این سخنان، رد مستقیم خلافت ابوبکر توسط امام حسن علیهالسلام بوده است.
به تعبیر مرحوم سید محمد قلی:
«سیاق کلام رازی دلالت صریحه دارد بر آنکه کلام حضرت امام حسن علیهالسلام از قبیل رد و انکار است، نه حرکات اطفال صغار.»
نتیجهگیری نهایی
✅ علوم اهلبیت علیهمالسلام به شهادت منابع معتبر اهل سنت، علوم لدنی و الهامی است و نه مکتسب؛
✅ قیاس حسنین علیهماالسلام در طفولیت با سایر اطفال، نهایت جهل و دشمنی است؛
✅ حتی خصمی چون فخر رازی نیز کلام امام حسن علیهالسلام را انکار خلافت ابوبکر دانسته است؛
✅ بنابراین، ادعای دهلوی دربارهی اعتبار نداشتن اعتراض حسنین علیهماالسلام به دلیل طفولیت، باطل، سست و بیاساس است.
تحلیل انتقادی سخنان دهلوی درباره واکنش امیرالمؤمنین به کلام امام حسن علیهالسلام و تأثیر آن بر مشروعیت خلافت ابوبکر
در نقد نظرات دهلوی و تحلیل روایاتی که بهطور مستقیم به تعاملات اهل بیت عصمت و طهارت با خلافت ابوبکر میپردازند، باید توجه داشت که بسیاری از استدلالهای او در تحلیل وقایع تاریخی بهویژه در ارتباط با سخنان امام حسن علیهالسلام، نه تنها مستند نیستند، بلکه بر خلاف اسناد و روایات معتبر است. در این قسمت از تحلیل، به یکی از روایات پرداخته میشود که در آن امام حسن علیهالسلام در حضور امیرالمؤمنین علیهالسلام به ابوبکر میفرمایند: “انزل عن منبر جدنا”. در این روایت، آنچه از امیرالمؤمنین علیهالسلام برداشت میشود این است که او هیچگونه انکاری نسبت به این سخن امام حسن علیهالسلام نداشته است.
بیشترین اهمیت این تحلیل در این است که علیرغم اینکه امام حسن علیهالسلام در آن لحظه کودک بودند، امیرالمؤمنین علیهالسلام هیچگونه اعتراضی به عمل ایشان نکردند و کلام امام حسن علیهالسلام را تأیید کردهاند. این نکته بهصراحت دلالت میکند بر اینکه این عمل از سوی امام حسن علیهالسلام نه تنها از روی کودکانهگی نبوده بلکه کاملاً درست و مطابق با حقیقت بوده است. در تحلیل دقیقتر، باید اشاره کرد که وقتی امیرالمؤمنین علیهالسلام میفرمایند: “والله ما هذا من رایی”، منظورشان این نیست که کلام امام حسن علیهالسلام اشتباه بوده است، بلکه بهصراحت بیان میکنند که این تصمیم و اقدام تنها از سوی امام حسن علیهالسلام گرفته شده و هیچگونه دستوری از طرف ایشان نبوده است. این جمله به هیچ وجه نمیتواند دلیلی بر انکار کلام امام حسن علیهالسلام باشد، بلکه دقیقاً نشاندهندهی این است که امام حسن علیهالسلام با رأی و نظر خود اقدام کردهاند و کلام ایشان کاملاً مورد تأیید بوده است.
این نکته در برابر تلاش دهلوی برای کوچکنمایی و بیاعتبار کردن اقدامات امام حسن علیهالسلام با استناد به سن پایین ایشان، اهمیت ویژهای دارد. در حالی که دهلوی سعی دارد کلام امام حسن علیهالسلام را با توجیهات کودکانه و بدون آگاهی سیاسی و علمی نشان دهد، دقیقاً همین نقل و تأکید امیرالمؤمنین علیهالسلام به این معنا اشاره دارد که امام حسن علیهالسلام از همان سنین پایین دارای علم و بصیرت الهی بودهاند و در تصمیمگیریهای خود کاملاً مستقل و آگاه عمل کردهاند.
در این راستا، کلام امیرالمؤمنین علیهالسلام در تایید سخنان امام حسن علیهالسلام نه تنها بیانگر مشروعیت این کلام است، بلکه نشاندهندهی تداوم تلاش ،کوشش و شجاعت اهل بیت در مقابله با ظلم و غصب خلافت است. این امر بهویژه در لحظهای که امام حسن علیهالسلام بهطور صریح در برابر ابوبکر ایستاده و از جایگاه جدشان در مسجد دفاع میکنند، نمادی از اراده قوی و دقت علمی است که در تاریخ اسلام بهویژه از سوی معصومین برجسته است.
از این رو، این روایت نه تنها بر غصب خلافت ابوبکر صحه میگذارد بلکه تأکید میکند که اهل بیت عصمت و طهارت هرگز با خلافت او مماشات نکردند و در تمامی مراحل زندگی خود، حتی زمانی که کودک یا نوجوان بودند، در مسیر حقیقت و حفظ دین پیامبر حرکت کردند. این نکته حاکی از شجاعت و علم بالای امام حسنین علیهماالسلام است که قادر بودهاند در مقابل قدرتهای ظالم ایستادگی کنند و نه تنها خود بلکه بهطور غیرمستقیم، مردم را نیز به حقایق اسلام هدایت نمایند. این ویژگیها در هیچیک از دیگر کودکان غیرمعصوم وجود ندارد و بهطور خاص در مورد اهل بیت عصمت و طهارت، که بهصورت الهی تربیت یافتهاند، جای هیچگونه شک و شبههای باقی نمیگذارد.
در نتیجه، تحلیل انتقادی از این روایت بهوضوح ثابت میکند که ادعای دهلوی در تلاش برای کوچکسازی این واقعیت تاریخی، از اساس غلط و بیپایه است. کلام امام حسن علیهالسلام در دفاع از مقام پیامبر و خلافت حقه اهل بیت در حقیقت تأییدی بر علم، بصیرت، و استقلال رأی معصومین است که هیچگاه نمیتوان به دلیل سن کم یا هر بهانه دیگری آن را بیاعتبار دانست.
پوزش میخواهم، اشتباه من بود که در بازنویسیهای قبلی، نام “مرحوم محمد قلی” را حذف کردم. در متنهای علمی و نقدی، اهمیت حفظ امانتداری در نقل و ذکر منابع بسیار مهم است. در آینده حتماً نام ایشان را به درستی ذکر خواهم کرد تا امانتداری رعایت شود. در اینجا بازنویسی اصلاحشده با حفظ نام مرحوم محمد قلی آورده شده است:
نقد انتقادی استدلالهای دهلوی درباره منصب نبوت و تأثیر آن بر اعتبار اقوال و افعال معصومین
دهلوی در تلاش برای دفاع از ابوبکر، به استدلالهای شگفتآوری میپردازد که در آنها گاه به ابراز نظرهایی خلاف واقع و بیپایه متوسل میشود. یکی از این استدلالها که از جنبه علمی و دینی کاملاً ضعیف است، ادعای او مبنی بر این است که “قبل از اربعین منصب نبوت به کسی عطا نشده است، مگر نادراً، و نادر فی حکم معدوم”. این ادعا نه تنها بیاساس است، بلکه بهطور کامل با مستندات تاریخی و دینی در تضاد است.
مرحوم محمد قلی در پاسخ به این ادعا بهطور دقیق و علمی به تحلیل آن پرداخته و آن را مردود اعلام کرده است. اولین نقدی که مرحوم محمد قلی وارد میآورد این است که دهلوی تنها ادعای بیاساسی مطرح کرده است و هیچ دلیلی برای آن اقامه نکرده است. او بهدرستی اشاره میکند که هرگونه ادعا باید با دلایل معتبر همراه باشد. در اینجا، دهلوی فقط یک ادعا را مطرح کرده است بدون آنکه مستنداتی علمی یا نقلی برای آن ارائه دهد. بهویژه اینکه او هیچ دلیلی برای اثبات این که هیچ پیامبری قبل از ۴۰ سالگی نبی نمیشود، ارائه نکرده است. چنین ادعایی که فاقد هرگونه مستند علمی باشد، بهطور حتم نمیتواند مورد پذیرش قرار گیرد.
دومین نقد مرحوم محمد قلی به این استدلال دهلوی این است که حتی اگر فرض را بر این بگذاریم که هیچ پیامبری قبل از ۴۰ سالگی به منصب نبوت نمیرسد، این نکته هیچ ربطی به اعتبار اقوال و افعال ائمه معصومین در دوران کودکی یا جوانی ندارد. مرحوم محمد قلی بهطور منطقی و علمی بیان میکند که اگر این فرض را بپذیریم، این بههیچوجه نمیتواند بهعنوان دلیل عدم اعتبار اقوال و افعال معصومین در دوران صغر سن استفاده شود. چرا که در این صورت، باید تمام اقوال و افعال معصومین در دوران کودکی و جوانی را بیاعتبار بدانیم، که این استنتاج قطعاً باطل است. در واقع، این تحلیل بهطور صریح نشان میدهد که ملازمهای میان سن پیامبران در ابتدای نبوت و اعتبار اقوال و افعال معصومین وجود ندارد.
از این رو، استدلالهای دهلوی که قصد دارند اقوال و افعال معصومین را بر اساس سن آنها بهویژه در دوران کودکی بیاعتبار بدانند، بهطور واضح فاقد مبنای منطقی و علمی هستند. تحلیلهای مرحوم محمد قلی بهطور شفاف و مستند نشان میدهند که هیچ ارتباط منطقی میان سن پایین و اعتبار سخنان و اعمال معصومین وجود ندارد. در حقیقت، اینگونه استدلالها تنها تلاشی ناموفق برای تضعیف و کاهش اهمیت کلام معصومین در مراحل مختلف زندگی آنها است.
در نهایت، باید تأکید کرد که چنین استدلالهایی نه تنها بههیچوجه نمیتوانند بهعنوان دلیلی مستند پذیرفته شوند، بلکه بر اساس آموزههای دینی و علمی کاملاً باطل هستند. سخنان معصومین، صرفنظر از سن آنها، همواره معتبر و حجت است و نمیتوان با استفاده از اینگونه استدلالها بر اعتبار آنها خدشه وارد کرد.
نقد انتقادی ادعای دهلوی درباره منصب نبوت در سنین پایین و استناد به ضربالمثلها
در ادامه نقدهای مرحوم محمد قلی بر ادعاهای دهلوی، باید توجه داشت که دهلوی در تلاش برای تضعیف و بیاعتبار کردن نبوت پیامبران در دوران کودکی، بهویژه حضرت یحیی و حضرت عیسی علیهماالسلام، به نظریههای بیپایه و شبههناک متوسل میشود. یکی از این ادعاها این است که منصب نبوت به کسی قبل از چهل سالگی عطا نمیشود، مگر نادراً و نادر نیز در حکم معدوم است. این سخن بهطور آشکار و قطعی با تاریخ و قرآن در تضاد است. مرحوم محمد قلی بهطور دقیق به این ادعا پاسخ داده است.
اولین نکتهای که مرحوم محمد قلی مطرح میکند، این است که در قرآن کریم بهصراحت اشاره شده که حضرت یحیی و حضرت عیسی علیهماالسلام در دوران کودکی به منصب نبوت رسیدند. در سوره آلعمران، خداوند درباره حضرت یحیی میفرماید: “وَآتَیْنَاهُ الْحُکْمَ صَبِیًّا” (مریم، 12) که نشان میدهد حضرت یحیی در سن طفولیت به حکمت و نبوت دست یافت. همچنین، در مورد حضرت عیسی علیالسلام در قرآن آمده است: “قَالُوا کَیْفَ نُکَلِّمُ مَن کَانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیًّا” (آلعمران، 46)، یعنی بنیاسرائیل با تعجب میپرسیدند که چگونه میتوان با کسی که هنوز در گهواره است، صحبت کرد؟ حضرت عیسی در پاسخ فرمودند: “قَالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتَانِیَ الْکِتَابَ وَجَعَلَنِی نَبِیًّا” (آلعمران، 51)، که بهصراحت از نبوت خود در دوران کودکی خبر میدهد.
مرحوم محمد قلی بهدرستی نشان میدهد که این سخنان کاملاً با قرآن همخوانی دارند و نادرست بودن ادعای دهلوی در رابطه با سن نبوت حضرت عیسی و حضرت یحیی کاملاً روشن است. او تصریح میکند که حتی اگر برخی بخواهند بگویند که نبوت حضرت عیسی و حضرت یحیی در سنین پایین بهطور موقت بوده و پس از آن کامل شده است، باز هم هیچیک از این تفاسیر نمیتواند کلام حضرت عیسی و حضرت یحیی در دوران طفولیت را بیاعتبار کند. بهویژه که در کتاب «مواقف» نیز بهصراحت گفته شده است که حضرت عیسی در دوران کودکی به نبوت رسید.
مرحوم محمد قلی همچنین بهنقد اظهارات دهلوی درباره “النادر فی حکم المعدوم” میپردازد. دهلوی در تلاش است تا با استناد به یک ضربالمثل این مطلب را ثابت کند که چون تعداد پیامبرانی که در دوران کودکی به نبوت رسیدند، کم بوده، پس باید آن را در حکم معدوم دانست. اما مرحوم محمد قلی بهدرستی نشان میدهد که چنین استدلالی نهتنها منطقی نیست بلکه بر خلاف اصول علمی و دینی است. او اشاره میکند که اگر تعداد پیامبرانی که در دوران کودکی به نبوت رسیدند، کم است، این امر هیچگاه نمیتواند باعث بیاعتباری نبوت آنها شود، بلکه باید بهعنوان یک معجزه و خصیصه ویژه در نظر گرفته شود که خداوند بهعنوان قادر مختار قادر به اعطای نبوت در هر سنی است.
در نهایت، مرحوم محمد قلی بهطور شفاف بر این نکته تأکید میکند که نبوت یک پیامبر، حتی اگر در دوران کودکی و صباوت باشد، همچنان معتبر و حجت است. او با اشاره به حدیث معروف “النبی نبیون و لو کان صبیاً” میگوید که نبوت نه به سن بلکه به اراده و انتخاب الهی بستگی دارد. این گفته دهلوی که نبوت در دوران کودکی و صباوت عبث و لغو است، بهوضوح اشتباه است و بر خلاف حقیقتهای قرآنی و دینی قرار دارد.
در مجموع، نقدهای مرحوم محمد قلی بهطور مؤثر و مستند، ادعاهای دهلوی را رد کرده و بر اهمیت پذیرش حقیقت نبوت در هر سنی تأکید میکند.
نقد استدلالهای دهلوی و پاسخهای مرحوم محمد قلی به ضربالمثلها و استدلالهای عقلی
مرحوم محمد قلی در نقد استدلالهای دهلوی، بهطور خاص بر مسألهای که دهلوی در رابطه با نبوت در دوران صباوت و کودکی مطرح کرده است، واکنش نشان میدهد. در این زمینه، دهلوی در تلاش است تا با استفاده از یک ضربالمثل ساختگی، به استدلالهای خود مشروعیت دهد و از این طریق سعی کند که نبوت پیامبران در سنین پایین را بیاعتبار سازد. مرحوم محمد قلی با دقت و بهطور مستند به این موضوع پاسخ داده و نکاتی بسیار مهم را مطرح میکند.
مرحوم محمد قلی با تأکید بر این نکته که «نبی، نبی است اگرچه در صباوت و کودکی باشد»، بهصراحت نشان میدهد که نبوت هیچگاه وابسته به سن نیست. این نکته روشن است که نبوت یک انتخاب و فرمان الهی است که از طرف خداوند به هر شخصی که صلاحیت آن را داشته باشد، اعطا میشود، خواه در دوران کودکی باشد، خواه در دوران بزرگسالی. از این رو، استدلالهای دهلوی که میخواهند نبوت در دوران کودکی را غیرمعتبر بدانند، در تضاد با مبانی دینی و قرآنی قرار دارند.
مرحوم محمد قلی سپس بهطور خاص به یکی از ضربالمثلهای ساختگی که دهلوی به آن استناد میکند، واکنش نشان میدهد. دهلوی بهطور غیرعلمی و بدون هیچگونه استناد مستند از یک ضربالمثل استفاده میکند که میگوید: “بچه، بچه است حتی اگر نبی باشد”. مرحوم محمد قلی این استدلال را رد میکند و میگوید که حتی اگر دهلوی بخواهد به ضربالمثلها استناد کند، باید از ضربالمثلهای معتبر و درست استفاده کند. بهویژه که او به اشعار شیخ سعدی در «گلستان» اشاره میکند که در آن آمده است: “کودکی کو به عقل پیر بود، نزد اهل خرد کبیر بود”. مرحوم محمد قلی بهدرستی میگوید که اگر کسی عقل و درک درست داشته باشد، حتی اگر کودک باشد، نزد اهل خرد بزرگ است. این تأکید بر اهمیت عقل و درک در سنین مختلف، بر این نکته تأکید دارد که سن و سال هیچگاه نمیتواند معیار ارزشیابی درستی یا نادرستی یک امر باشد، بهویژه در مسألهای چون نبوت که ارتباط مستقیمی با هدایت الهی دارد.
بهعبارتی دیگر، مرحوم محمد قلی با تحلیل دقیق از کلام سعدی، میخواهد این نکته را روشن کند که اگر عقل و درک درستی در یک کودک وجود داشته باشد، او نهتنها از نظر شرعی بلکه از نظر اجتماعی نیز میتواند بزرگ و شایسته احترام باشد. این دیدگاه بهوضوح در تضاد با تلاش دهلوی برای کوچکسازی جایگاه پیامبران در دوران کودکی قرار دارد.
در نهایت، مرحوم محمد قلی با نقد علمی و مستند به استدلالهای دهلوی پاسخ میدهد و تأکید میکند که استناد به ضربالمثلهای نادرست و ساختگی هیچگاه نمیتواند مبنای علمی و دینی برای رد حقیقت نبوت در دوران کودکی باشد. بلکه باید بر اساس اصول قرآنی و عقلانی به این موضوع نگاه کرد که نبوت همواره وابسته به مقام و اراده الهی است، نه سن و سال فرد.
نقد روایت امام حسین علیهالسلام و اعترافات عمر بن خطاب در بطلان خلافت ابوبکر
مرحوم سید محمد قلی در نقد آراء دهلوی، بهویژه در رابطه با خلافت ابوبکر و تأثیر آن بر مشروعیت خلافت، به روایاتی اشاره میکند که در آنها امام حسین علیهالسلام به عمر بن خطاب در دوران خلافت او واکنش نشان میدهد. ایشان در این رابطه بهدقت روایتهای مختلف اهل سنت را نقل میکند که نشاندهنده مخالفت اهل بیت علیهمالسلام با خلافت ابوبکر و عمر است.
مرحوم سید محمد قلی میفرماید: “بدان که در روایت اهل سنت مذکور است که جناب امام حسین علیهالسلام به عمر بن خطاب نیز در خلافت او فرمود که از منبر پدر بزرگوار ما فرود آ و او هم مثل ابوبکر جواب داد، چنانچه در تهذیب الکمال مذکور است: حدثنی حسین بن علی علیهالسلام قال أتیت عمر فقلت انزل عن منبر أبی و اذهب إلی منبر أبیک.” امام حسین علیهالسلام نقل میکند که به عمر بن خطاب گفت: “از منبر پدرم بیا پایین (یعنی منظورش رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم است) و برو روی منبر پدر خودت بنشین.” عمر بن خطاب در جواب امام حسین علیهالسلام گفت: “لیس لأبی منبر” (پدر من منبر نداشت). سپس امام حسین علیهالسلام ادامه میدهد که عمر او را گرفت و کنار خودش نشاند و امام حسین علیهالسلام در ادامه روایت میفرماید: “فجعلت أقلب الحصی بیدی” (من با این سنگریزههایی که روی زمین بود بازی میکردم).
سپس امام حسین علیهالسلام روایت میکند که وقتی عمر از منبر پایین آمد، او را با خود به منزلش برد. عمر از امام حسین علیهالسلام پرسید: “من علمک؟” (چه کسی به تو این حرف را یاد داد؟) امام حسین علیهالسلام پاسخ داد: “وَ اللَّهِ مَا عَلَّمَنِی أَحَدٌ” (به خدا قسم هیچ کس این حرف را به من یاد نداد). سپس عمر به امام حسین علیهالسلام گفت: “یَا بُنَیَّ لَا تَعُدْ” (ای فرزند عزیز، لطفاً این مطلب را به کسی نگو، این مطلب را مخفی نگه دار).
این روایت در “کنزالعمال” نیز آمده است و همچنین در کتاب “ازالة الخفا” که توسط ولی الله پدر دهلوی نقل شده است. همچنین این روایت در “صواعق المحرقه” توسط ابن حجر نقل شده که بعد از ذکر قصه امام حسن علیهالسلام با ابوبکر، همین مطلب از امام حسین علیهالسلام نقل میشود.
مرحوم سید محمد قلی تأکید میکند که این روایات علاوه بر تأکید بر مخالفت اهل بیت علیهالسلام با خلافت ابوبکر، بهویژه در زمانی که امام حسین علیهالسلام کودک بودند، نشاندهنده اعتراض و مخالفت ایشان با سلطنت عمر نیز است. او با نقل این روایات از منابع معتبر اهل سنت، این نکته را بهوضوح مطرح میکند که هیچگونه تأیید یا پذیرشی از سوی امام حسین علیهالسلام در برابر خلافت ابوبکر و عمر وجود نداشته است و حتی در چنین سنین پایین نیز امام حسین علیهالسلام بر حقانیت اهل بیت و بطلان خلافت غاصبان تأکید کردهاند.
در نتیجه، مرحوم سید محمد قلی این روایات را بهعنوان شواهدی روشن بر بطلان خلافت ابوبکر و عدم مشروعیت آن معرفی میکند. این تحلیلها نه تنها به نقد آراء دهلوی میپردازند بلکه نشان میدهند که اهل بیت علیهمالسلام از همان دوران کودکی و جوانی، در برابر ظلم و غصب خلافت، واکنشهای قوی و مؤثری داشتهاند.
نقد اعترافات عمر بن خطاب به افضلیت اهل بیت و بطلان خلافت ابوبکر
مرحوم محمد قلی در نقد آراء دهلوی، بهویژه در رابطه با خلافت ابوبکر، با دقت به روایات اهل سنت پرداخته و نشان میدهد که این روایات بهوضوح اعترافات عمر بن خطاب به افضلیت اهل بیت علیهمالسلام و بطلان خلافت او و ابوبکر را به اثبات میرسانند. در این راستا، یکی از روایات مهم که به نقل امام حسین علیهالسلام پرداخته شده، در “تهذیب الکمال” آمده است که امام حسین علیهالسلام به عمر گفت: “انزل عن منبر أبی” (از منبر پدرم بیا پایین) و به منبر پدر خودت برو.
در این روایت، عمر بن خطاب ابتدا در پاسخ به امام حسین علیهالسلام میگوید: “لیس لأبی منبر” (پدر من منبر نداشت)، سپس امام حسین علیهالسلام را کنار خود مینشاند و او را با خود به منزلش میبرد. در اینجا، عمر به امام حسین علیهالسلام میپرسد: “من علمک؟” (چه کسی به تو این حرف را یاد داد؟)، و امام حسین علیهالسلام پاسخ میدهد: “وَ اللَّهِ مَا عَلَّمَنِی أَحَدٌ” (به خدا قسم هیچکس این حرف را به من یاد نداد). سپس عمر به امام حسین علیهالسلام میگوید: “یَا بُنَیَّ لَا تَعُدْ” (ای فرزند عزیز، لطفاً این مطلب را به کسی نگو، این مطلب را مخفی نگه دار).
مرحوم محمد قلی بهدرستی میگوید که این روایت در “کنزالعمال” و همچنین در “ازالة الخفا” توسط ولی الله پدر دهلوی نقل شده است. در نسخهای که پدر دهلوی نقل کرده، یک عبارت اضافی وجود دارد که در آن امام حسین علیهالسلام از عمر میپرسد چرا برگشته است. در این روایت آمده که امام حسین علیهالسلام پس از مشاهده عمر نزد معاویه و ابن عمر، تصمیم میگیرد به همراه ابن عمر بازگردد. عمر در پاسخ به او میگوید: “أنت أولى بالإذن من ابن عمر، فإن ما في رؤوسنا أول لله عز و جل ثم لكم” (تو از ابن عمر سزاوارتر به اجازه هستی، زیرا آنچه در ذهن ماست، اول خداوند عز و جل است و سپس شما اهل بیت).
مرحوم محمد قلی بهطور واضح این روایت را بهعنوان دلیلی برای اثبات افضلیت اهل بیت علیهمالسلام بر سایرین، از جمله عمر بن خطاب، بیان میکند. اعتراف عمر به جایگاه ویژه اهل بیت و اینکه خداوند عز و جل اولویت اول را به اهل بیت داده، بهوضوح دلالت بر بطلان خلافت او و خلافت ابوبکر دارد. بهویژه اینکه در این روایت، اعتراف عمر به افضلیت اهل بیت علیهمالسلام در برابر خود، بهطور غیرمستقیم نشان میدهد که خلافت ابوبکر از ابتدا فاقد مشروعیت بوده است.
این روایتها بهوضوح نشان میدهند که عمر بن خطاب نیز بر افضلیت اهل بیت علیهمالسلام تأکید کرده و این امر دلیلی روشن بر بطلان خلافت ابوبکر است. بنابراین، مرحوم محمد قلی نتیجهگیری میکند که این روایات نه تنها بطلان خلافت ابوبکر را اثبات میکنند، بلکه تأکید میکنند که عمر بن خطاب بهطور غیرمستقیم به این حقیقت اعتراف کرده است.
این تحلیلها بهطور مؤثر نقدی جدی به استدلالهای دهلوی وارد میآورد و نشان میدهند که خلافت ابوبکر بر اساس این روایات و اعترافات، مشروعیت نداشته و هیچگونه تأیید واقعی از سوی اهل بیت علیهمالسلام برای آن وجود نداشته است.
نتیجهگیری
این مقاله بهطور علمی و مستند به نقد و تحلیل اعتراضات امام حسن و امام حسین علیهماالسلام به خلافت غاصبانه ابوبکر پرداخته است. از یکسو، مقاله با بررسی دقیق ادعاهای دهلوی و تحلیل استدلالهای وی، نشان میدهد که تلاش وی برای بیاعتبارسازی این اعتراضات با شکست مواجه شده و کلام حسنین علیهماالسلام در هر سن و شرایطی معتبر و معتبر بوده است. از سوی دیگر، با استفاده از منابع معتبر اهل سنت، این مقاله نشان میدهد که اعتراضات امام حسن و امام حسین علیهماالسلام نه تنها از جنبه شرعی و عقلانی بر حقانیت آنان تأکید میکند، بلکه بهعنوان سندی تاریخی بر بطلان خلافت غاصبانه ابوبکر محسوب میشود. تحلیل دقیق این اعتراضات همچنین بهطور مؤثر به رد استدلالهای تاریخی و دینی دهلوی پرداخته و آنها را بر پایهای سست و بیاساس نشان میدهد. بهطور کلی، این مقاله بر لزوم توجه به منابع معتبر تاریخی و دینی و تحلیل صحیح آنها تأکید دارد و در نهایت تأکید میکند که اعتراض اهلبیت علیهمالسلام در برابر خلافت ابوبکر، همواره یکی از موضوعات محوری در کلام شیعه امامیه باقی خواهد ماند.