خانه / چهارده معصوم علیهم السلام / امام حسین علیه السلام / قاسم بن الحسن؛ ظهور حماسه و معرفت و معجزه تربیتی مکتب سیدالشهدا(ع)

قاسم بن الحسن؛ ظهور حماسه و معرفت و معجزه تربیتی مکتب سیدالشهدا(ع)

قاسم بن الحسن؛ ظهور حماسه و معرفت و معجزه تربیتی مکتب سیدالشهدا(ع) / در رثای “سلیمان کربلا”/۶- فرهنگ کربلا و عاشورا به جهان معجزه‌ای فرهنگی نشان داد/ فرهنگ اموی از انسان، شیطان می‌سازد تا جایی که به کودکان نیز رحم نمی‌کند

گروه فرهنگی «نسیم»؛ حامد صارم- خداوند برای بشر در طول تاریخ هدایتگران بسیاری فرستاده است. هرگاه که این هدایتگران مورد تردید و انکار امت ها قرار گرفته اند پای برهان و بینه به میان آمده است. هدایتگران درستی ادعای خویش را با برهان بیان نموده و انتساب خویش را به حضرت حق با معجزه نشان داده اند. هرگاه که برهان تمام باشد و بینه معجزه در میان باشد ایمان آوردن به آن هدایتگر ضرورت عقلی است.

امام حسین علیه السلام طلب بینه و برهان نمود
فرزند سید انبیاء در کربلا به همه تاریخ علاوه بر اینکه برهان ارائه داد معجزه نیز نشان داد. ایشان در میان لشکر بارها و بارها ایستاد و خطبه خواند و برهان خویش را برای ایشان بیان داشت و از ایشان نیز به خاطر اصرارشان بر کفر و جحودشان طلب برهان نمود که: «قل هاتوا برهانکم ان کنتم صادقین». سید الشهدا در برابر ایشان آیات قرآن را به داوری نشاند و برهان از قرآن آورد و فرمایشات نبوی را برای ایشان بازگو نمود. اما ایشان وقعی ننهادند. براهین قرآنی و نبوی سیدالشهدا همیشه زنده است. از این رو هیچ کس نمی تواند نسبت به واقعه عاشورا بی طرف باشد؛ چراکه واقعه عاشورا هم برهان و دلیل به همراه دارد و خود برهان دلیل است. برهان دلیل به همراه دارد؛ چرا که فرمایشات سید الشهدا بارها و بارها در واقعه کربلا، بی منطقی امویان را رسوا ساخته است. منطق اباعبد الله بسیار روشن و صریح می باشد. هیچ گاه خداوند زمام امور و ولایت مردم را به دست انسان فاسق و فاجری همچون یزید نمی دهد و خداوند راضی نخواهد شد که کسانی خلیفه پیامبر شوند که زمینه خلافت یزید را فراهم سازند. چرا که خداوند در قرآن «ولی» را بیان نموده و پیامبر در غدیر آن را تفسیر نموده است . بنابراین برهان سید الشهدا برهانی به محکمی برهان غدیر است . بینه ای به آشکاری قرآن کریم است.

معجزه دلیلی برای محکوم نمودن رقیبان انبیاء
انبیا برای اینکه امت خویش را هدایت کنند علاوه بر اقامه برهان، معجزه نیز به ایشان نشان دادند. برخی از انبیاء مرده را زنده نمودند برای برخی عصا اژدها شد و دریا شکافت. برخی نیز از دل کوه شتری بیرون آوردند تا به همه بفهمانند که در ادعای خود صادق هستند. به راستی به ایشان وحی می شود. همواره معجزه و بینه با برهان کنار یکدیگر بودند.
معجزه عرصه های مختلف دارد. یکبار موسی علیه السلام در مقابل ساحران معجزه می آورد. بار دیگر حضرت عیسی در برابر طبیبان مرده زنده می کند و پیامبر اکرم در مقابل قومی شاعر معجزه ای از سنخ کلام می‌آورد (۱) چیزی که در معجزه مورد توجه است عجز مخالفان از آوردن چیزی مثل آن است حال معجزه کلام باشد یا شق القمر.

رقابت فرهنگ ها و مکاتب مختلف
فرهنگ‌ها و مکاتب مختلف در عرصه جوامع بشری در حال رقابت هستند. هر مکتبی ادعای به کمال رساندن اهل آن مکتب را دارد. فرهنگ ها و مکتب های فکری مختلف در این ادعا با یکدیگر رقابت می کنند. در این میان همه فرهنگ ها و مکتب ها در یک مساله شریک هستند و آن اینکه فقط وعده اصلاح و کمال فرد و جامعه را می دهند. مکاتب فکری فقط به ارئه تئوری می پردازند اما هیچ گاه نمی توانند برای مسیری که برای حرکت بشر و جامعه ترسیم کردند نمونه عملی ارائه دهند. به این معنا که قبل از اینکه آن فکر و تئوری در جامعه پیاده شود اشخاص و جامعه ای که بر اساس آن تربیت شده اند را به عنوان نمونه و خروجی آن فکر و ایده و فرهنگ نشان دهند. بلکه یک تئوری یا فرهنگ سالیان طولانی در یک جامعه در ابعاد فردی و اجتماعی آن پیاده می شود و پس از سال‌های طولانی که نسل‌های زیادی با آن فکر و ایده شکل گرفت می توانند به تحلیل آن فرهنگ بپردازند.

تقابل فرهنگ کربلا با فرهنگ بنی امیه و دیگر مکاتب
کربلا سرزمینی است که در آن توحید و فرهنگ توحیدی تبلور یافت. کربلا تقابل دو فرهنگ اموی و توحیدی بود. کربلا از زاویه ای فرهنگ و مکتب است. فرهنگ و مکتبی که ادعا دارد تنها مسیر کمال و سعادت بشریت اینجا است. فرهنگ کربلا که ریشه در غدیر دارد در تقابل با فرهنگ امویان است که ریشه در سقیفه دارد. کربلا صرفا یک فرهنگ نیست بلکه نتیجه عملی تربیت حسینی را نیز در کربلا ارائه می دهد و با ارائه این نمونه های عملی فرهنگ ها و مکاتب دیگر را به رقابت می خواند.

فرهنگ اموی از انسان، شیطان می سازد
امویان فرهنگ و مکتب خویش را در کربلا به طور واضح به نمایش گذاشتند. زمانی که آب را بر خیمه های اباعبد الله علیه السلام بستند و حتی کودکان رحم نکردند نشان دادند فرهنگی که ادعای رقابت با فرهنگ تشیع را می‌کند چه جایگاهی دارد. انسان ها در فرهنگ و مکتب اموی به حضیض ذلت می رسند تا جایی که به کودکان نیز رحم نمی کنند. فرهنگ اموی از انسان، شیطان می سازد؛ چراکه فرهنگ اموی ریشه در سقیفه دارد.
فرهنگ کربلا و عاشورا علاوه بر چهره های مختلف و زوایای مختلفی که دارد به جهان معجزه ای فرهنگی نشان داده است. فرهنگ عاشورا فقط تئوری نیست و تنها به بایدها و نبایدها نپرداخته است. در فضای تئوری و سخن، سخنرانان و واژه پردازان بسیار هستند. بسیارند کسانی که تئوری می بافند و آینده بشر را طراحی می کنند، اما آیا به سر منزل مقصود می رسند؟ سئوالی است که خود تئوری پردازان نیز از جواب آن عاجز هستند و برای آن پاسخی در خور ندارند.

حضرت قاسم معجزه تربیتی کربلا
کربلا فرهنگی است که نمونه عملی و خروجی آن تئوری را در خود جای داده است. کربلا معجزه ای به نام قاسم بن الحسن علیه السلام نشان داده است. جناب قاسم سردار نوجوان میدان توحید عاشورا یک معجزه تربیتی است. معجزه فرهنگ تشیع و اهل بیت است. معجزه ای است که به معنای واقعی معجزه همه فرهنگ های مدعی کمال و ترقی همه تئوری هایی که به دنبال ساختن جهانی زیبا هستند از آوردن چنین نمونه ای عاجز هستند و تا کنون نتوانستند یک نوجوان مانند حضرت قاسم بن الحسن علیه السلام معرفی کنند. قاسم فرزند امام حسن مجتبی علیه السلام است، و در دامان سید الشهدا رشد و نمو یافته است.

حضرت قاسم سراسر حماسه و معرفت
در شب عاشورا سیدالشهدا بیعت خویش را از یارانش برداشت. بسیاری از کسانی که از مکه و مدینه آن حضرت را همراهی نمودند اردوگاه سیدالشهدا را ترک کردند و فرار را بر قرار ترجیح دادند. تنها کسانی از یاران اباعبد الله الحسین علیه السلام باقی مانند که مانند کوه استوار بودند. حضرت سید الشهدا به همه ایشان وعده شهادت و ملحق شدن به رسول الله را دادند. در این میان حضرت قاسم بن الحسن علیه السلام آن دلیری که هنوز بالغ نشده بود از عموی خود سیدالشهدا پرسید آیا من هم جزء شهدا خواهم بود؟ سید الشهدا از او پرسید :« یا بنیّ، کیف الموت عندک؟» مرگ در نظر تو چگونه است ؟حضرت قاسم در جواب فرمود :«یا عمّ احلی من العسل»؛ عموجان مرگ در نظر من از عسل شیرین تر است.

سه بعد شخصیتی حضرت قاسم
شجاعت حسنی حضرت قاسم از یک سو و معرفت علوی او از سویی و شهادت طلبی حسینی از طرف دیگر شخصیت حضرت قاسم بن الحسن علیه السلام را ساخته است. شخصیتی که تنها در فرهنگ شیعه می توان به دامنه های آن دست یافت. سئوال و پاسخ بین او و سید الشهدا این مطلب را نشان می دهد که نگاه او به مرگ و شهادت نگاهی عمیق بوده است . شنیدن کلمه «احلی من العسل» درباره مرگ از مردی پخته و عابد و زاهد امری عجیب است چه برسد به نوجوانی سیزده ساله. چگونه ممکن است کسی به این حد از رشد و کمال برسد و چنین حدی از معرفت داشته باشد و آنچنان حق‌جو وحق طلب باشد که مرگ را از عسل شیرین تر بداند؟ آیا این جز فرهنگ و مکتب ناب اهل بیت است ؟ آیا در غیر از مکتب اهل بیت چنین پایمردی و شجاعت و معرفت را در حد کمال و توأمان می توان یافت؟ کدام یک از مدعیان می توانند انسانی چنین حق‌جو، شجاع و عارف تربیت کنند که درباره مرگ این گونه سخن بگوید و برای رفتن به کارزار نیز اصرار داشته باشد و تا نوشیدن آن جام عسل از پا ننشیند؟ اما کربلا و فرهنگ عاشورا چنین نوجوانی را بر تاریخ عرضه کرد و این معجزه تربیتی فرهنگ عاشورا است. قاسم بن الحسن علیه السلام همه فرهنگ ها و مکتب ها و مدعیان را مجبور به زانو زدن در برابر فرهنگ عاشورا می کند.

معرفت حضرت قاسم، شهادت را از عسل شیرن تر نمود
شهادت طلبی جناب قاسم بن الحسن علیهما السلام تنها شور و حماسه نیست؛ چراکه شور و حماسه ای که بر مبنای معرفت صحیح نباشد در میدان کارزار و عمل، علیل خواهد بود. مدعیان حماسه که قلوبشان خالی از معرفت است همچون طبل تو خالی هستند که به هنگام امنیت و آرامش بر طبل جنگ می کوبند .ایشان هنگام کارزار اهل عمل نیستند. اما حضرت قاسم در یک صحنه بسیار جدی شهادت را طلبید و هنگامی که در روز عاشورا اذن جهاد و جنگ از عموی خود خواست سید الشهدا علیه السلام به شدت از اجازه دادن به او برای اینکه به صحنه نبرد برود استنکاف ورزید. در آن هنگامه نبرد که جناب قاسم دیده است چگونه سرداران و یاوران عموی مظلومش غریبانه به شهادت می رسند. پا عقب نمی کشد و مصرانه به دنبال عسل شهادت است. اصرار او تنها به وسیله وصیت نامه پدرش امام حسن مجتبی علیه السلام نتیجه می دهد. وصیت نامه ای که به او سفارش اکید نموده بود که دست از یاری سیدالشهدا بر ندارد. بنابراین قلب حضرت قاسم علیه السلام سرشار از معرفت و آگاهی بود و عمل او نیز یک سر حماسه‌ای آگاهانه بود.

هوشیاری حضرت قاسم نسبت به اهداف امام حسین علیه السلام
حضرت قاسم علیه السلام در رجز های خود همان شعار و اهداف سیدالشهدا را بیان می نمود. رجز های او نشان از این دارد که وی به خوبی می دانست که در جبهه حق ایستاده است و باطل را به خوبی می شناخت. بنابراین جناب قاسم بن الحسن نمونه و الگویی است که فرهنگ عاشورا به آن فرا می‌خواند. نمونه و الگویی که مکاتب و فرهنگ های مختلف از آوردن چنین نمونه عملی و جامع عاجز هستند. بنابراین حضرت قاسم بن الحسن علیه السلام معجزه تربیتی و فرهنگی سید الشهدا در کربلا است. معجزه ای که تا زمان ظهور هم راه هدایت را می گشاید و هم جوانان عاشورایی بسیاری را تربیت خواهد کرد.

پی نوشت ها :
۱٫ اشاره به روایت ابن سکیت که معجزه هر عصر متناسب با شرایط و احتجاجات همان عصر بوده است الکافی (ط – الإسلامیه)، ج‏۱، ص: ۲۴)

درباره مدیر

مطلب پیشنهادی

عاشورا و تجسم شجاعت حیدری در خطبه‌های ابوالفضل العباس

عاشورا و تجسم شجاعت حیدری در خطبه‌های ابوالفضل العباس / در رثای “سلیمان کربلا”/۹- آیا …

پاسخی بگذارید